eitaa logo
کانال شهیدابراهيم هادی ❤️رفیق شهیدم❤️
4.9هزار دنبال‌کننده
29.3هزار عکس
19.5هزار ویدیو
277 فایل
♡ولٰا تَحْسَبَّنَ الَّذینَ قُتِلوا في سَبیلِ اللِه اَمواتا بَل اَحیٰاعِندَ رَبهِم یُرزقون♡ شہـد شیـرین شـہـٰادت را کسانی مـے چشند کـہ..!! لذت زودگذر گنـٰاه را خریدار نباشند .. 💔 دورهمیم واسہ ڪامل تر شدن🍃 #باشهداتاشهادت ارتباط با خادم کانال👇👇 @Zsh313
مشاهده در ایتا
دانلود
27 آبان 🌷 به مناسبت سالروز شهادت سرلشکر پاسدار "مهدي زين الدّين" فرمانده لشكر 17 علي بن ابيطالب(ع) ✍️ سردار رشيد اسلام، شهيد مهدي زين الدين در سال 1338 در يك خانواده مذهبي در تهران به دنيا آمد. در 5 سالگی به همراه خانواده به خرم آباد لرستان مهاجرت نمود. فعالیت سیاسی او از زمانی آغاز شد که آیت الله مدنی به خرم آباد تبعید شد. مهدی به شدت جذب ایشان شد و در خدمت او بود و در آنجا شکل سیاست و مبارزه را آموخت. علاقه متقابل آيت اللَّه مدني به مهدي زين الدين موجب شد كه او بيشتر اوقات را در كنار آن عالم فرزانه سپري كند. ✅ مهدي در سال 1356 رتبه چهارم كنكور سراسري از دانشگاه شيراز را اخذ نمود. خانواده شهيد زين الدين در اوايل انقلاب به شهرستان قم مهاجرت كردند. شهيد زين الدين پس از انقلاب فعاليتهاي خود را از جهاد سازندگي شروع كرد و سپس به عضويت رسمي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي درآمد. ✅ وي در آزادسازي كردستان از سيطره ضدانقلاب، فعاليتهاي فراواني به عمل آورد و پس از شروع جنگ تحميلي مسؤوليتهاي مختلفي به عهده گرفت و تا زمان شهادتش، در عملياتهاي متعددي شركت نمود، تا اينكه به سبب لياقت توصيف ناپذيرش مفتخر به فرماندهي لشكر 17 علي بن ابيطالب(ع) قم گرديد. ✅ سرانجام ۱۳۶۳/۸/۲۷ سردار مهدي زين الدين به همراه برادرش مجيد، در يكي از مناطق كردستان از سوي ضدانقلاب به شهادت رسیدند و پس از تشييع با شكوه در گلزار شهداي قم به خاك سپرده شدند. یادهمه دلاورمردان سرزمین اسلامی گرامی وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ 🌹🌹🌹 @rafiq_shahidam96 @sadrzadeh1 @rafiq_shahidam 🕊🕊🕊 http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c ╚━━━━๑♡♥♡๑━━━━╝
4.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹 نماهنگ | مروری برزندگی ♦️ فرمانده لشکر ۱۷ علی‌بن‌ابیطالب علیه‌السلام 🌹شهید زین الدین: هر گاه شب جمعه شهدا را یاد کردیدآنها شما را نزد اباعبدالله یاد میکنند باز شب جمعه و یاد شهدا با صلوات 🗓 شهادت شهید مهدی زین‌الدین ۲۷ آبان ۶۳ براثر کمین دشمن در مسیر سردشت وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ 🌹🌹🌹 @rafiq_shahidam96 @sadrzadeh1 @rafiq_shahidam 🕊🕊🕊 http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c ╚━━━━๑♡♥♡๑━━━━╝
3.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹بخشی از سخنرانی شهید مهدی زین الدین 🌹به همراه تصاویر عشق و علاقه رزمندگان دفاع مقدس به شهید زین الدین 🌹شادی روح امام و همه شهدای عزیزمان صلوات
پیج شهید ابراهیم هادی دلها: عباس علی که علم دار حسین بود، چون احوال برادران بر آن منوال مشاهده نمود، @abalfazleeaam سیل خون از دیده محنت بگشود: آیا برادران و عزیزان کجا شدند در دشت کربلا همه از هم جدا شدند پس علم برداشته، پیش حسین آورد و بالای سر مبارکش بر پای کرد و گفت: ای برادر،علم داری ما با قیامت افتاد، عنایتی نما و اجازتی فرمای. حسین ع بگریست💔 و گفت: ای برادر ، نشانه لشکر من تو بودی همین که تو بروی همه جمعیت ها به تفرقه مبدل گردد. عباس گفت: ای پسر رسول خدای، جان من فدای تو باد. دلم از دنیا به تنگ آمده و آیینه سینه ، از غبار آزار اغیار، زنگ گرفته، می خواهم که داد خویشان از ستمکاران بستانم و به تیغ انتقام بعضی از مدبران کوفه و منکران شام بی جان گردانم. موسوعه،ص۲۲۵_۲۲۶، به نقل از المناقب_ ابن شهر آشوب،ج ۴، ص ۱۰۸ با اندکی تسامح 1400/8/27 @abalfazleeaam @rafiq_shahidam96 @asheghe__karbala https://www.instagram.com/p/CWbKr2ZoinS/?utm_medium=share_sheet
💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐 هرروز یک صفحه صفحه59 به نیت فرج صاحب الزمان 💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐 ❤️❤️❤️❤️ @rafiq_shahidam96 🌹🌹🌹 @rafiq_shahidam ❤️❤️❤️❤️ http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
🌹233🌹: 💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐 71 - ای‌ اهل‌ کتاب‌! چرا حق‌ ‌را‌ ‌به‌ باطل‌ ‌در‌ می‌آمیزید و حقیقت‌ ‌را‌ ‌با‌ ‌این‌ ‌که‌ می‌دانید پنهان‌ می‌کنید! 72 - و دسته‌ای‌ ‌از‌ اهل‌ کتاب‌ گفتند: آغاز روز ‌به‌ آنچه‌ ‌بر‌ مؤمنان‌ نازل‌ ‌شده‌ بگروید و پایان‌ ‌آن‌ انکارش‌ کنید، شاید ‌آنها‌ [‌از‌ اسلام‌] بازگردند 73 - و جز ‌به‌ کسی‌ ‌که‌ ‌از‌ آیین‌ ‌شما‌ پیروی‌ کند، ایمان‌ نیاورید [و اعتماد نکنید] بگو: هدایت‌، هدایت‌ خداست‌‌-‌ [و گفتند: باور نکنید] ‌که‌ ‌به‌ کسی‌ نظیر آنچه‌ ‌به‌ ‌شما‌ داده‌ ‌شده‌ ‌است‌ داده‌ شود ‌ یا ‌ بتوانند ‌در‌ پیشگاه‌ پروردگارتان‌ ‌با‌ ‌شما‌ محاجّه‌ کنند بگو: تفضّل‌ ‌به‌ دست‌ خداست‌، ‌آن‌ ‌را‌ ‌به‌ ‌هر‌ ‌که‌ خواهد می‌دهد و ‌خدا‌ گشایشگر داناست‌ 74 - ‌هر‌ ‌که‌ ‌را‌ خواهد خاص‌ّ رحمت‌ خویش‌ می‌کند، و خداوند صاحب‌ فضل‌ و کرم‌ عظیم‌ ‌است‌ 75 - و ‌از‌ اهل‌ کتاب‌ کسی‌ ‌است‌ [‌که‌ ‌در‌ دستکاری‌ چنان‌ ‌است‌] ‌که‌ ‌اگر‌ ‌او‌ ‌را‌ ‌بر‌ مال‌ فراوانی‌ امین‌ شماری‌، ‌آن‌ ‌را‌ ‌به‌ تو باز می‌گرداند و ‌از‌ ‌آنها‌ کسی‌ [‌هم‌ چنان‌] ‌است‌ ‌که‌ ‌اگر‌ ‌او‌ ‌را‌ ‌بر‌ دیناری‌ امین‌ شماری‌ ‌آن‌ ‌را‌ ‌به‌ تو باز نخواهد گرداند مگر ‌آن‌ ‌که‌ پیوسته‌ بالای‌ سرش‌ ایستاده‌ باشی‌ ‌این‌ بدان‌ سبب‌ ‌است‌ ‌که‌ ‌آنها‌ گفتند: ‌ما ‌در‌ مورد کسانی‌ ‌که‌ کتاب‌ آسمانی‌ و سواد ندارند مسئول‌ نیستیم‌ و ‌بر‌ ‌خدا‌ دروغ‌ می‌بندند و خودشان‌ ‌هم‌ می‌دانند 76 - آری‌، ‌هر‌ ‌که‌ ‌به‌ پیمانش‌ وفا کند و پارسایی‌ نماید، بی‌تردید خداوند، پرهیزگاران‌ ‌را‌ دوست‌ دارد 77 - بی‌تردید، کسانی‌ ‌که‌ پیمان‌ ‌خدا‌ و سوگندهای‌ ‌خود‌ ‌را‌ ‌به‌ بهای‌ ناچیز می‌فروشند آنان‌ ‌را‌ ‌در‌ آخرت‌ بهره‌ای‌ نیست‌ و ‌خدا‌ ‌در‌ روز قیامت‌ ‌با‌ ‌آنها‌ سخن‌ نگوید و ‌به‌ سویشان‌ ننگرد و پاکشان‌ نگرداند و ‌آنها‌ ‌را‌ عذابی‌ دردناک‌ ‌است‌ 💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐 http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کانال شهیدابراهيم هادی ❤️رفیق شهیدم❤️
💚🍃💚🍃💚🍃💚🍃 🍃💚🍃💚🍃💚 💚🍃💚🍃 🍃💚 «♡بـسـم رب العشق ♡» 📗رمــان #فالی_در_آغوش_فرشته 🖍به قلم•°: آیناز غفاری نژا
💚🍃💚🍃💚🍃💚🍃 🍃💚🍃💚🍃💚 💚🍃💚🍃 🍃💚 «♡بـسـم رب العشق ♡» 📗رمــان 🖍به قلم•°: آیناز غفاری نژاد 🔗 🌻 با تلفن خونه شماره مژده رو گرفتم ، بعد از چند تا بوق تماس برقرار شد . + الو ، بله . - سلام عروس خانم ، حال شما ؟! + اِ مروا تویی ؟! خداروشکر خوبم توخوبی ؟! مامان ، بابا خوبن ؟! - الحمد الله اون ها هم خوبن . خنده ای کردم . - آقا کاوه هم خوبه . + ‌آی مروا باز شروع کردی ! با خنده گفتم : - شوخیدم خوشگله ، آماده کردی ؟! + آره یه ربع ساعت دیگه راه می افتیم . - کاوه و بابا که یه ساعتی میشه رفتن . خب من مزاحمت نمیشم عروس ، خواستم حالت رو بپرسم . + نه گلم مراحمی ، فدات یاعلی . تلفن رو قطع کردم و به مامان زل زدم که حدودا یک ساعتی میشد در حال صحبت کردن با خاله زهره بود . هر چقدر حرف بزدن تمومی نداشت . کلافه گفتم : - مامان قطعش کن دیگه ! میخوام راجب آقا علیرضا باهات صحبت کنم . با شنیدن اسم علیرضا به خیال اینکه جوابم مثبته لبخندی زد و با گفتن بعدا تماس میگیرم تلفن رو قطع کرد . + خب میشنوم . کمی جا به جا شدم و درست روبروش نشستم . - ببین مامان جان ، راستش من اصلا ... نمی دونم از کجا شروع کنم . واقعیتش من علیرضا رو مثل برادر بزرگتر از خودم دیدم و میبینم و خواهم دید. نه تنها علیرضا بلکه حامد و علی رو هم مثل برادرم میبینم . همون جور که کاوه حامی منه و روم غیرت داره اون ها همیشه مثل یه برادر حامی من بودن و هم روم غیرت دارن ، خب هر چی باشه هم خونیم دیگه . از این گذشته من اصلا به علیرضا حسی ندارم و نمی تونم به عنوان همسر آیندم انتخابش کنم . شاید اصلا الان شرایط ازدواج رو ندارم ، هرچی با خودم فکر کردم و بالا پایین کردم این مسائل رو ، تهش به این نتیجه رسیدم که ما بدرد هم نمی خوریم . ببین مامان من اصلا قصد ازدواج رو ندارم ، اگرم داشته باشم ، علیرضا رو به عنوان همسرم نمی تونم انتخاب کنم . با شنیدن صدای آیفون ادامه ندادم و بلند شدم. &ادامـــه دارد ...... ~ •°🍃🍃✨💚✨💚✨💚✨🍃🍃°•~ http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
💚🍃💚🍃💚🍃💚🍃 🍃💚🍃💚🍃💚 💚🍃💚🍃 🍃💚 «♡بـسـم رب العشق ♡» 📗رمــان 🖍به قلم•°: آیناز غفاری نژاد 🔗 🌻 با دیدن کاوه و بابا چشمام برقی از خوشحالی زد . در رو باز کردم و پریدم توی حیاط و با داد گفتم : - کاوه چی شد ؟! جوابش مثبت شد ؟! خنده ای کرد و لپم رو کشید . + احتمالا تا آخر شب مشخص میشه . بهمون گفتن یه چند ساعت دیگه آماده میشه ولی خیلی شلوغ بود ، هوا رو هم که گرم کرده دیگه اومدیم خونه ، عصر ان شاءالله میریم دنبالش . لبخند دندون نمایی به کاوه زدم و به سمت بابا رفتم و پلاستیک های میوه رو از دستش گرفتم . پلاستیک ها رو ، روی اپن گذاشتم و به بهونه خوندن کتاب به سمت اتاقم پا تند کردم . موبایلم رو برداشتم و شماره آنالی رو گرفتم . + جانم . - سلام خوبی ؟! + سلام ، قربانت ممنون ، تو خوبی ؟! مامان اینا خوبن ؟! چه کردی ماجرای آقا علیرضا رو ؟ - فدات همه خوبن ، سلام دارن خدمتت . هیچی به مامانم گفتم جوابم منفیه اونم به عمه میگه . + زندگی خودته ، خودت باید تصمیم بگیری ولی یکم بیشتر باید فکر بکردی . نمی دونم ، پیش مشاوری چیزی می رفتید ! کلافه گفتم : - آنالی من زنگ زدم یکم حرف بزنیم بلکه حالم بهتر بشه نه اینکه دوباره این حرفا رو بزنی ! + باز تو گفتی آنالی ! - وای ! بابا هشت سال برام آنالی بودی . &ادامـــه دارد ...... ~ •°🍃🍃✨💚✨💚✨💚✨🍃🍃°•~ http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c