#از_همان_دعاهای_مادرانه
دعای حضرت مادر سلاماللهعلیها
"در برطرف شدن مکر فتنهگران و دشمنان"
✦ خدایا، مراقبم باش؛ با همان چشمانی که نمیخوابند!
و با همون ستونِ قدرتی که هرگز سست نمیشود!
- خدایا ، بدخواهانم و آنان که برایم حیلهگری (فتنه) میکنند، اگر پیش آمدند؛ حتی شجاعترینشان را هم، بترسان!
- خدایا مرا در آغوش بگیر؛
وقتی حسادتِ حسودان را حس میکنم،
و دستدرازیِ آنان که اهل تجاوز و خشونتند، مرا میترساند،
و آتش فتنهی بیایمانان، شعله میگیرد!
http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
وَ اللهِ مَا قَلَعْتُ بَابَ خَیْبَرَ بِقُوَّةٍ جَسَدَانِیَّةٍ وَ لَا بِحَرَکَةٍ غَذَائِیَّةٍ بَل بِقُوَّةٍ مَلَکِیَّةٍ وَ نَفْسٍ بِنُورِ بارِئِهَا مُضِیَّة..
🔺 ۲۴ رجب، سالروز فتح #خیبر بدست حضرت امیرالمومنین علیهالسلام
میخندی و زمین بهشت میشود😍
باید بوسید🌸
دستِ " طراح خنده هایت " را🌱
#شهید_محمد_ابراهیم_همت
#روزتون_متبرک_به_لبخندشهید✨
#استوری
... شهیدی که از شدت بیخوابی مویرگهای چشمش پاره شده بود و خون میآمد...
از کتاب: به مجنون گفتم زنده بمان صفحه 120
#سالروز_شهادت
#شهید_حمید_باکری
این روزها، روزهای رجب. وقتی عقربه تاریخ به بیست و پنجم آن نزدیک میشود، دوباره ثانیهها به فریاد میآیند. از نگاه دیوارهای شهر، غم میچکد. ناله حزین مرغان عاشق است که به گوش میرسد
ای کاش کبوتری بودم در حریم حرم کاظمین تا بالهای خود را آنقدر در آسمان گرفتهاش میتکاندم که تمام غمهایم در پنجره فولادش گره بخورد
کاش پرندهای بودم و بالهایم آنقدر وسعت داشت تا به اوج آسمانها میرفتم و پرده سیاه غم را از صورت گرفته خورشید کنار میزدم تا شاید این طرفتر، دل گرفته دختری آرامتر شود!
هیچ آزادی نمیخواهیم، مگر آزادی شما از غم غربت!
صبح سردی بود. با حضرت موسی کاظم علیهالسّلام همراه بودم. غلامی سیاهروی، ما را دید و بدون این که ما را بشناسد، برایمان هیزم آورد و آتش روشن کرد و غذایمان داد. هنگام رفتن، امام به صاحب غلام فرمودند:
غلامت و زمینی که در آن کار میکند را فروشندهایی؟
مرد گفت:
آری! غلام و زمین، هزار دینار!
امام، زمین را خرید و غلام را صدا زد و به او فرمودند:
از همین حالا آزادی و این زمین نیز مال خودت!
غلام هاج و واج نگاه کرد و گویا نمیشنید و نمیفهمید، امام چه میفرمایند.
امام که چنین دیدند، فرمودند:
چرا تعجب کردهای؟ مگر خداوند بزرگ در قرآن کریم نمیفرماید که خوبی را باید با خوبی پاسخ داد!
📚 داستانهای زندگانی امام کاظم علیهالسّلام
یا صاحبالزّمان!
افسوس که در این وانفسای غیبت، دستمان به شما نمیرسد که برایتان هیزم بیاوریم، آتش روشن کنیم و غذایی مهمانتان کنیم!
یا صاحبالزّمان!
غلامیتان و این که دلمان همیشه بند شما باشد، محبوب ماست!
زمین و آزادی کدام است؟ ما دنیا و آخرت را در همراهی شما میدانیم!
یا صاحبالزّمان!
هیچ نمیخواهیم مگر آزادی شما از غم غربت و دلشادیتان به مژدهی ظهور!
و هیچ نداریم مگر دستهایی که همیشه رو به آسمان است و قنوتی که مزیّن است به دعای بر فرجتان!
و قلبی که انتظارتان را میکشد!
و این احسان ناقابل و کوچک ماست به ازای هزاران احسان که در حیات ما ارزانیمان داشتهایی!