هدایت شده از شهید رحمان مدادیان (عمو رحمان)
در دوران مجروحیت ابراهیم به یکی از زورخانههای تهران رفتیم و در گوشهای نشستیم. با وارد شدن هر پیشکسوت صدای زنگ مرشد به صدا در میآمد و کار ورزش چند لحظهای قطع میشد. تازه وارد هم دستی از دور برای ورزشکاران نشان میداد و با لبخندی بر لب درگوشهای مینشست، ما هم به کارهای ورزشکارها و مردم نگاه میکردیم.
ابراهیم در حالی که با دقت به حرکات مردم نگاه میکرد برگشت و آرام گفت: «این مردم که اینطوری از صدای زنگ خوشحال میشن رو ببین».
بعد ادامه داد: «بعضی از این آدمها عاشق زنگ زورخونهاند. اینها اگر اینقدر که عاشق این زنگ بودند عاشق خدا میشدند دیگر روی زمین نبودند. تو آسمونها راه میرفتند»
بعد گفت: دنیا هم همینه، تا آدم عاشق دنیاست و به این دنیا چسبیده حال و روزش همینه، اما اگه سرش رو به سمت آسمون بیاره و کارهاش رو برای رضای خدا انجام بده. مطمئن باش زندگیش عوض میشه و تازه معنی زندگی کردن رو میفهمه.
#کانال_ما_رو_به_اشتراک_بگذارید👇👇
🌸⃟🌹🕊჻ᭂ࿐✰🌹🍃
#کانال_شهدایی_شهیدرحمان_مدادیان
#عمو_رحمان
#مجموعه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
@shahidmedadian
❤❤❤❤
https://eitaa.com/joinchat/1852440749Cc4937a5cdc
🌹خاطرات شهـــدا...
همیشه آیه وجعلنا را زمزمه میکرد
گفتم؛آقا ابراهیم این آیه برای محافظت در مقابل دشمنه ، اینجا که دشمن نیست!
نگاه معنا داری کرد و گفت، دشمنی بزرگتر از شیطان هم وجود داره؟!
بارها در وسوسه های شیطان، این جمله حکیمانه آقا ابراهیم را با خود مرور میکردم...
تا به حدیث امیرالمومنین(علیه السلام) برهورد کردم که فرموده اند؛
اعدی عدوک نفسک التی بین جنبیک
دشمن ترین دشمنانت، نفس شیطان درونی توست..
#شهید_ابراهیم_هادی
#مجموعه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
#فرهنگے_مجازے_هادے_دلہـا
#شهید_مصطفی_صدرزاده
#شهید_ابراهیم_هادی
#شهید_رحمان_مدادیان
╔━━━━๑ღ♥ღ๑━━━━╗
ڪاناݪ شہید ابـراهیم هـادے.
@rafiq_shahidam96
@rafiq_shahidam96
🕊️🕊️🕊️
http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
╚━━━━๑ღ♥ღ๑━━━━╝
کوچه هارا به نامشان کردیم
که هرگاه آدرس منزلمان را میدهیم
بدانیم از گذرگاه خون کدام شهید است
که باآرامش به خانه می رسیم...
#کوچه_شهید
#مجموعه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
#فرهنگے_مجازے_هادے_دلہـا
#شهید_مصطفی_صدرزاده
#شهید_ابراهیم_هادی
#شهید_رحمان_مدادیان
╔━━━━๑ღ♥ღ๑━━━━╗
ڪاناݪ شہید ابـراهیم هـادے.
@rafiq_shahidam96
@rafiq_shahidam96
🕊️🕊️🕊️
http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
╚━━━━๑ღ♥ღ๑━━━━╝
رمان گردان سیاه پوش
راوی (خواهر شهید)
قسمت هفدهم
سرویس های بهداشتی رو بشور. گفتم: قربان، مرخصی نمیدید، باشه قبول. حالا
چرا باید برم سرویس بهداشتی ها رو بشورم؟ با عصبانیت داد زد سرم و گفت:
برای اینکه شعور نداری و توی این وضعیت، مرخصی میخوای. حالا هم چون
دلیل ازم خواستی، نه تنها امروز بلکه تا یک هفته تو باید سرویس بهداشتی ها رو
بشوری. بعد به آیت الله خمینی چندتا فحش داد. خیلی ناراحت شدم. بدجور کفری
شده بودم. باید یه کاری میکردم. نه به خاطر اینکه بهم مرخصی نداد، به خاطر
اینکه اون آدم عوضی به مرجع تقلیدم فحش داده بود. خلاصه اینکه یکراست
رفتم به سمت آبدارخونه. اون روز من چای افسرها و فرمانده رو دم میکردم. از
لجم پای راستم رو از پوتینم درآوردم، بعد جورابم رو درآوردم، جلوی دماغم گرفتم
و دیدم که جون میده به جای هل از اون استفاده کنم. اون وقت...
تا ناصر به اینجا رسید، همه با هم گفتند: »اَه... ناصر حالمون رو به هم زدی.«
ناصر با خنده گفت: »حالا جاهای خوبش مونده. خوب گوش بدید.« همه دست
از خوردن کشیده بودند و به ناصر گوش دادند.
ُ ـ سماور قلُقل می جوشید و قوری چایی هم روش بود. در قوری رو برداشتم
ً و جورابم رو انداختم توش. یه قاشق برداشتم و کاملا به هم زدم تا چایی درست
و حسابی جورابی بشه. اون وقت یه چای خوشرنگ برای فرمانده بداخلاق و
زبوننفهمم ریختم و بردم توی اتاقش. گذاشتم روی میزش و پا کوبیدم و احترام
گذاشتم. با تعجب گفت: سرباز، چرا نرفتی سراغ سرویسهای بهداشتی؟ گفتم:
قربان حیفم اومد؛ چای تازه دم بود. گفتم برای شما و افسرها چای بریزم و بعد
ُ پستم رو تحویل بدم و برم سراغ سرویسها. به جای تشکر گفت: زود برو.
فریده گفت: »واقعا این کار رو کردی؟« ناصر با خنده گفت: »گفتم که جادوش
کردم؛ با جورابم. اگه این کار رو نمیکردم که الان اینجا نبودم.« فریده گفت:
ً »واقعا با عرق جورابت جادو شد؟« با لبخند گفتم: »فریده جون، تو دیگه چرا!
اینقدر ساده نباش. ناصر داره سر به سرمون میذاره.« ناصر به سمت من
برگشت و گفت: »آبجی حشمت، باور کن از حرصم چایی با جوراب عرق کرده ام
به خورد فرمانده دادم تا دیگه غلط نکنه به امامم فحش بده. عصر همون روز
نمیدونم چی شد که تهران خواستنش و پستش با فرمانده دیگه عوض شد. تا
فهمیدم پستش عوض شده، رفتم پیش فرمانده جدید و دوباره درخواست مرخصی
کردم. فرمانده جدید سریع موافقت کرد و گفت: خودمم ماه پیش عروسیم بود.
برو خوش باش.«
خان جون گفت: »باشه ننه ما باور کردیم. بعد اون چایی رو چی کارش کردی؟
به خورد کس دیگه ای که ندادی؟« ناصر با شوخی گفت: »نه؛ یعنی چرا. البته
من ندادم. از اتاق فرمانده که برگشتم، تصمیم داشتم چایی رو دور بریزم و جورابم
ِ رو بشورم، ولی از شانس بد افسرها، یه سرباز اومده بود و یه سینی چای براشون
برده بود.« همه زدند زیر خنده. ناصر ادامه داد: »من هم سریع قوری چایی رو و
بعد جورابم رو شستم و کردم توی جیبم. جورابم رنگ گرفته بود و رنگشم نرفت.
ً یادگاری نگهش داشتم؛ توی ساکمه. بهتون حتما نشونش میدم.«
بعد از صبحانه. همه دور ناصر حلقه زدند. به فریده و فرح گفتم: »خواهرای
عزیزم برید اتاق عقد رو تموم کنید. هنوز کلی کار داریم.« دخترها حرفم را گوش
کردند و بااکراه از ناصر جدا شدند. به کمال و جلال گفتم: »شما هم برید خونه ی
ادامــــه دارد....
#مجموعه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
#فرهنگے_مجازے_هادے_دلہـا
#شهید_مصطفی_صدرزاده
#شهید_ابراهیم_هادی
#شهید_رحمان_مدادیان
╔━━━━๑ღ♥ღ๑━━━━╗
ڪاناݪ شہید ابـراهیم هـادے.
@rafiq_shahidam96
@rafiq_shahidam96
🕊️🕊️🕊️
http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
╚━━━━๑ღ♥ღ๑━━━━╝
رمان گردان سیاه پوش
راوی( خواهر شهید)
قسمت هجدهم
سر کوچه ای و صندلی ها رو که الان میآرن، تحول بگیرید و بچینید.« جلال و
کمال هم »چشم« گفتند و از خانه بیرون رفتند. ناصر کنارم آمد و احترام نظامی
گذاشت و گفت: »قربان، دستور بفرمایید. بنده هم در خدمتگزاری حاضرم.«
خندیدم و لپش را محکم کشیدم و گفتم: »ناصر خیلی نمک میریزی. خوشحالم
که اومدی. سرباز، دستور میدم شما هم برید یه کم بخوابید.« ناصر با همان
حالت احترام گفت: »چشم قربان. شما چه فرمانده مهربانی هستید. چه کار خوبی
به بنده محول کردید. الساعه میرم.« با قدم های بلند و مرتب، به رژه به سمت
اتاقش رفت. یک ربع بعد در اتاقش را زدم تا یک لیوان آبمیوه که عزیز گرفته
ً بود، به او بدهم، که دیدم کاملا در خواب ناز رفته است. خستگی از چهرهاش
مشخص بود. کمی ایستادم و نگاهش کردم. توی این چند ماه حسابی لاغر شده
بود. عادت نداشت به غر زدن، اما از رنگ و رویش مشخص بود که این مدت
بهش سخت گذشته است. ریشش را تیغ زده بود، سرش را هم همینطور. سبیل
مشکیاش پرپشتتر از قبل شده بود. سیبک گلویش بیشتر از قبل بیرون زده و
مشخص بود. صورتش آفتابسوخته شده بود. خیلی دوستش داشتم. پیشانی اش
ِ را آرام بوسیدم و سر کچلش را نوازش کردم. رویش را کشیدم. آرام از
اتاقش خارج شدم و در را پشت سرم بستم. به سمت سهیلا و محمد و علی
رفتم و سفارش کردم که آرام باشند و سروصدا نکنند تا ناصر خوب بخوابد.
آقاجان به سمتم آمد و گفت: »حشمت جان، من میرم شهربانی تا اجازه ی
عروسی فردا شب رو بگیرم. اجازه رو تا ساعت 8 بگیرم خوبه؟« گفتم: »آقاجان،
فکر نکنم بیشتر از این هم اجازه بدن. عروسی پسر اکرم خانم هم که هفته ی پیش بود، تا ساعت 8 بیشتر اجازه ندادن. مهمون ها هم خودشون میدونن که
حکومت نظامیه و باید زودتر عروسی رو تموم کنیم تا اونها هم به موقع برگردن
خونه هاشون.« آقاجان گفت: »خدا رو شکر که همگی فامیل هستند؛ غریبه کسی
نیست. حتا اگه شب خواستن بمونن، کلی جا براشون هست.« بعد از سکوت
کوتاهی گفت: »حشمت، خیلی دوست دارم ناصر رو هم تا از سربازی برگشت،
زنش بدم.« با لبخند گفتم: »آقاجان مگه شما از دست بچه هاتون خسته شدید
که همه مون رو زود میفرستید خونه ی بخت؟ من چهارده سالگی، کمال و جلال
21 ،22 سالگی. حالا ناصر را هم میخواهید بیست سالگی زنش بدید؟ هنوز جواد
مونده ها. میترسم دفعه ی بعد جواد و ناصر و عباس رو با هم زن بدید.« آقاجان
ً که کاملا مشخص بود از آمدن ناصر خیلی خوشحال شده، با لبخند گفت: »اگه
با من باشه، همین کار رو هم میکنم. من دوست دارم همهتون زود خوشبخت
بشید و بچه هاتون دورم رو بگیرن. راستی حواست نبود ها! نفر بعدی که میره
خونه ی بخت، خواهرت فرحه، با این همه خواستگاری که داره. به ناصر حتما در
مورد خواستگار آخریه فرح بگو، خودت که میدونی، خیلی روی فرح حساسه.«
ـ بله آقاجان، میدونم. دائم به فرح نامه میفرستاد، توی آموزشی که بود، و
میگفت یه وقت خواستگار میآد، جواب مثبت ندی ها. بذار من بیام و تحقیق
کنم، بعد جواب مثبت بده.
آقاجان خانه ای را که سر کوچه مان مشغول ساختنش بود، به تازگی تمام
کرده بود. یک واحد شده بود برای مراسم مردانه و یک واحد هم برای خانمها.
ادامـــه دارد...
#مجموعه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
#فرهنگے_مجازے_هادے_دلہـا
#شهید_مصطفی_صدرزاده
#شهید_ابراهیم_هادی
#شهید_رحمان_مدادیان
╔━━━━๑ღ♥ღ๑━━━━╗
ڪاناݪ شہید ابـراهیم هـادے.
@rafiq_shahidam96
@rafiq_shahidam96
🕊️🕊️🕊️
http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
╚━━━━๑ღ♥ღ๑━━━━╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*هرچه آئینه به توصیف تو جان کند ، نشد*❤️🌹
شهیدانه تا شهادت 🕊:
#مجموعه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
#فرهنگے_مجازے_هادے_دلہـا
#شهید_مصطفی_صدرزاده
#شهید_ابراهیم_هادی
#شهید_رحمان_مدادیان
╔━━━━๑ღ♥ღ๑━━━━╗
ڪاناݪ شہید ابـراهیم هـادے.
@rafiq_shahidam96
@rafiq_shahidam96
🕊️🕊️🕊️
http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
╚━━━━๑ღ♥ღ๑━━━━╝
شهیدانه تا شهادت 🕊:
داریوش رضایی نژاد شهید نابغه هستهای بود که در سال ۱۳۹۰ به علت اصابت گلوله در مقابل خانه اش به شهادت رسید.
رضایی نژاد در دوران کودکی فن بیان قوی داشت و همیشه در مدرسه همچون یک نابغه فعالیت میکرد. معلمان از او رضایت کامل داشتند و با بهترین معدل دوران دبیرستان را به پایان رسانده و به دانشگاه راه یافت.
او در تیر سال ۱۳۷۳ دیپلم ریاضی را کسب کرد و از مهرماه همان سال در رشته مهندسی برق با گرایش قدرت و در دوره کارشناسی در دانشگاه صنعتی مالک اشتر در شهر اصفهان قبول شد و برای تحصیل در آنجا خود را آماده کرد.
رضایی نژاد پس از اتمام تحصیل خود در مراکز مهم تحقیقاتی و علمی کشور با عنوان «پژوهشگر یا محقق» فعالیت خود را آغاز کرد. در سال ۱۳۷۸ در مقطع کارشناسی ارشد در رشته مهندسی برق با همان گرایش قدرت مجدد به دانشگاه رفت.
او بعد از پذیرفته شدن در مقطع دکتری در دانشگاه امیر کبیر سال ۹۰ در مرداد ماه همان سال ترور شد و از خود یک دختر با نام «آرمیتا» به یادگار گذاشت.
رضایی نژاد طی چند سال گذشته در کنار فعالیتهای پژوهشی در دانشگاههای خواجه نصیر الدین طوسی، شهید بهشتی، تهران و مالک اشتر مسئولیت اجرای طرحهای تحقیقاتی را بر عهده داشت.
این شهید هستهای در تاریخ یک مرداد ماه سال ۱۳۹۰ زمانی که با همسر و فرزندش در مقابل خانه خود سوار بر ماشین شخصی اش بود با اصابت یک گلوله به گردن و یک گلوله دیگر به دست در سن ۳۵ سالگی به شهادت رسید، البته ۶ گلوله به سمت او شلیک شده بود، اما تنها ۲ گلوله به بدن او اصاب
http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
32.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
زیبایی و زیباتر
استاد پناهیان
شهیدانه تا شهادت 🕊:
#مجموعه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
#فرهنگے_مجازے_هادے_دلہـا
#شهید_مصطفی_صدرزاده
#شهید_ابراهیم_هادی
#شهید_رحمان_مدادیان
╔━━━━๑ღ♥ღ๑━━━━╗
ڪاناݪ شہید ابـراهیم هـادے.
@rafiq_shahidam96
@rafiq_shahidam96
🕊️🕊️🕊️
http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
╚━━━━๑ღ♥ღ๑━━━━╝
هدایت شده از ❤️اباالفضلیامافتخارمه❤️
بسم رب العباس(ع)♥️
محبوب قلب سید ابراهیم و دوستدارانش
سلام
محبوب دل زینب کبری(س)
کاشِفَ الکَرب عَن وَجه حسینِ(ع) ما
ای پسر فاطمه(س)که به قول حضرتش
در آن لحظات سخت تو را ، پسرم، خطاب کرد
.
.
.
به حق وجود مطهرت
و
به حق خون پاک سید ابراهیم ها
برای لایق شدن مان دعا کن
و آنگاه
از مولایمان بخواه که بیاید.
.
.
.
روز ها بدون درک حضورش
سخت می گذرد
در حقیقت سخت که نه ...
به شدت تلخ، سنگین و طاقت فرسا.
.
.
.
حرف عمویی مثل تو را
مثل اویی هرگز زمین نمی گذارد... .
به او بگو که:
این بد ها هم دل دارند...💔
❤🔥❤🔥❤🔥❤🔥
هیچ کس مثل شما نمیتواند
سید ابراهیم ما را توصیف کند🌹
جدیدترین مصاحبه مادر شهید مصطفی صدرزاده
فروردین ماه امسال🥰
مصادف با ماه مبارک رمضان
در کربلا😍
تقدیم شما عزیزان می گردد.
#قسمت_دوم
#ادامه_دارد
@shahid__mostafa_sadrzadeh1
@shahid__mostafa_sadrzadeh2
1401/2/22
#مجموعه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی #مصطفی_صدرزاده
#سرباز_روز_نهم #سیدابراهیم
#کلنا_عباسک_یازینب
#فرهنگی_مجازی_هادی_دلها
#شهید_ابراهیم_هادی
#علمدار_کمیل #کانال_کمیل
#شهید_مصطفی_صدرزاده #شهید_رحمان_مدادیان
#صدر_عشق #شهید_ابراهیم_هادی
#صدرزاده #رفیق #رفیق_شهیدم
#مصاحبه #کربلا #جدید #تصادف #حضرت_ابوالفضل_العباس #شفا #معجزه
https://www.instagram.com/p/CdclWcuoQoJ/?igshid=MDJmNzVkMjY=
🍃✨⚘🍃⚘﷽⚘🍃⚘✨🍃
✿↶ #حـــسآرامـــشنـــــابــــــ ↷✿
❀✵نـیــایـــش بــا خــ♡ــدا✵❀
🌷ستودنیست خـدائی ڪه
نه میبینی نه لمسش میکنی
✨ستودنیست خـدائی ڪه
حق است و رحمان و رحیم
🌷ستودنیست خـدائی ڪه عزوجل است
✨ستودنیست خـدائی ڪه
وجه الله است و منان
🌷ستودنیست خدائی ڪه
حافظ و قابض است
✨ستودنیست خدائی ڪه یگانه است
🌷ستودنیست خدائی ڪه الله و واحدست
✨خـدایا تو مالکی من مملوک
کیست ڪه مرا عفو کند جز مالک المملوک
🌷خـدایا تو عزیزی و حکیم و من سائل
کیست سائل رو پذیرد جز عزیز و حکیم
✨خـدایا تو سبحان و غفران و من بنده ناشکر، کیست مرا عفو کند جز سبحان غفران
🌷الهـی بہ درگاهت پناه آوردم
چون تو بخشنده و مهربانی
و من غافل....
✨ای تـو خـالـق رَبّـاه پنـاهـم ده....
#آمیـنیـاربالـعـالـمیـن
〰❁🍃❁🌸❁🍃❁〰
☘ شهدا افلاکیان🕊 خاکی اند
دل 🌷 ما گلستان شهدا میخواهد
رفیق شهیدم هادی دلــــم
#مجموعه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
#فرهنگے_مجازے_هادے_دلہـا
#شهید_مصطفی_صدرزاده
#شهید_ابراهیم_هادی
#شهید_رحمان_مدادیان
╔━━━━๑ღ♥ღ๑━━━━╗
ڪاناݪ شہید ابـراهیم هـادے.
@rafiq_shahidam96
@rafiq_shahidam96
🕊️🕊️🕊️
http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
╚━━━━๑ღ♥ღ๑━━━━╝
🌹 عشق که بیاید.. مست و مجنون میکند...
وعشق اگر آسمانی باشد... ناخوآگاه برای ما بال میشود...
بال پرواز.......🕊
شهید یعنی بال پرواز🌱
شهید یعنی عشق🌱
شهید یعنی امید برای روزهای تنگ بی کسی🌱
شهید یعنی راه رسیدن به سعادت🌱
شهید یعنی همراه شدن با ملائک🌱
شهادت_نربان_افلاک
#مجموعه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
#فرهنگے_مجازے_هادے_دلہـا
#شهید_مصطفی_صدرزاده
#شهید_ابراهیم_هادی
#شهید_رحمان_مدادیان
╔━━━━๑ღ♥ღ๑━━━━╗
ڪاناݪ شہید ابـراهیم هـادے.
@rafiq_shahidam96
@rafiq_shahidam96
🕊️🕊️🕊️
http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
╚━━━━๑ღ♥ღ๑━━━━╝
هدایت شده از 🖤کانال شهید مصطفی صدرزاده🖤
@abalfazleeaam
@abalfazleeaam
#ابوالفضلیم_افتخارمه
#صلی_الله_علیک_یا_اباالفضل_العباس❤
#السلام_علیک_یا_باب_الحوائج💚
#قمر_بني_هاشم
#ماه_منير_بني_هاشم❤
#ابوالفضل_العباس
#اباالفضل_العباس
#اب_اور_کرب_و_بلا
#ابو_فاضل
#یابن_امیرالمومنین
#یل_ام_البنین
#اخي_الحسين
#اخي_الزينب
#اخي_الحسن
#آخر_از_عشقت_عراقي_ميشوم
#یا_کاشف_الکرب_عن_وجه_الحسین_اکشف_کربی_بحق_اخیک_الحسین
#یا_ناصر_الحسین
#یا_حامل_لواء_الحسین
#وفاء_للحسين
#یا_من_وفا_ببیعته
#یا_قطیع_الکفین
#یا_باب_الحوائج💚
#علمدار_کربلا_مدد
#ساقی_بی_دست_دستم_را_بگیر💚
#بی_دست_کربلا_دست_مرا_بگیر❤
#دخيلك_يا_ابو_فاضل💚
#دخيلم_اباالفضل❤
#قمر_العشیرة
#علقمه_خیمه_گاه_گودی_قتلگاه_اللهم_الرزقنا
#كربلاء_المقدسة
https://www.instagram.com/p/CdcFuADocJy/?igshid=YmMyMTA2M2Y=
🌿🌹🌿🌹🌿🌹🌿🌹🌿🌹🌿🌹
کارگردان این دنیا خداست،
مهم نیست نقش ما در این مجموعه ثروتمند است یا تنگدست؛
سالم است یا بیمار؛
مهم این است که محبوبترین کارگردان عالم نقشی به ما داده که باید به بهترین شکل آن را ایفا نماییم؛
نباید از سخت بودن نقش گلهمند بود؛
چرا که سخت بودن نقش نشانه اعتماد کارگردان به شایستگی بازیگر است ...
امیدوارم در هر نقشی که هستی خوش بدرخشی .
🌹🌹آمین🌹🌹
#مجموعه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
#فرهنگے_مجازے_هادے_دلہـا
#شهید_مصطفی_صدرزاده
#شهید_ابراهیم_هادی
#شهید_رحمان_مدادیان
╔━━━━๑ღ♥ღ๑━━━━╗
ڪاناݪ شہید ابـراهیم هـادے.
@rafiq_shahidam96
@rafiq_shahidam96
🕊️🕊️🕊️
http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
╚━━━━๑ღ♥ღ๑━━━━╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#امام_حسین
#ارباب
غم دوری تو این نوکر و آواره کرد
همین عکس حرم منو بیچاره کرد:)!😢🥀
#مجموعه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
#فرهنگے_مجازے_هادے_دلہـا
#شهید_مصطفی_صدرزاده
#شهید_ابراهیم_هادی
#شهید_رحمان_مدادیان
╔━━━━๑ღ♥ღ๑━━━━╗
ڪاناݪ شہید ابـراهیم هـادے.
@rafiq_shahidam96
@rafiq_shahidam96
🕊️🕊️🕊️
http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
╚━━━━๑ღ♥ღ๑━━━━╝
هدایت شده از شهید رحمان مدادیان (عمو رحمان)
💛🍒
*🌻#پایان پست هاےکانالمون🥰*
*🌻شبتون به زیبایےآرزوهاتون🌧️🍒*
*🌻التماس دعاےفرج وعاقبت بخیرے🤲🏻*
*🌻#زندگیتون به قشنگے آرزوهاتون😍*
🌙 *شبتون شهدایی*
*💞عشقتون زهرایی*
*😌مرامتون حیدری*
*❤️امرتون رهبری*
*🤲راهتون محمدی*
*😇دلتون حسینی*
*💔غمتون حسنی*
*💪جسمتون عباسی*
*✨عاقبتتون مهدوی*
~اݪݪهم عجݪ ݪۅݪیڪـ اݪفڔج❤️~_
https://eitaa.com/joinchat/1852440749Cc4937a5cdc
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*🌷سلام برشهیدان🌷*
*همانهائے ڪه نام مبارڪشان قوّت قلب گــ🌷ـل لاله است.*
*ڪسانے ڪه ترنّم گفته هاشان زینت بخش فڪه وطلائیه ولطافت ڪلامشان نوازشگرآسمان شهرمےشد.*
*سلام برشهداے مظلوم وغریب هشت سال دفاع مقدس وشهداے مدافع حرم*
*📎سلام برآلاله هاے پرپرشده سپاه*
*بادل وجانم میخوانم:*
*🕊زیارت "شهــــــداء"🕊*
*🌺بِسمِ اللّٰهِ الرَّحمٰن الرَّحیم🌺*
*🚩 اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَااَولِیاءَ اللہ وَاَحِبّائَهُ*
*🚩 اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَااَصفِیَآءَ اللہ و َاَوِدّآئَهُ*
*🚩 اَلسَلامُ عَلَیڪُم یااَنصَارَدینِ اللهِ*
*🚩 اَلسَلامُ عَلَیڪُم یااَنصارَرَسُولِ اللہِ*
*🚩 اَلسَلامُ عَلَیڪُم یااَنصارَاَمیرِالمُومِنینَ*
*🚩 اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یااَنصارَفاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ*
*🚩 اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یااَنصارَ اَبے مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِےّ الوَلِےّ النّاصِحِ*
*🚩 اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یااَنصارَاَبے عَبدِ اللهِ، بِاَبے اَنتُم وَاُمّے طِبتُم وَطابَتِ الاَرضُ الَّتے فیها دُفِنتُم، وَفُزتُم فَوزًاعَظیمًافَیالَیتَنے ڪُنتُ مَعَڪُم فَاَفُوزَمَعَڪُم...🍃🌹🍃
#مجموعه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
#فرهنگے_مجازے_هادے_دلہـا
#شهید_مصطفی_صدرزاده
#شهید_ابراهیم_هادی
#شهید_رحمان_مدادیان
╔━━━━๑ღ♥ღ๑━━━━╗
ڪاناݪ شہید ابـراهیم هـادے.
@rafiq_shahidam96
@rafiq_shahidam96
🕊️🕊️🕊️
http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
╚━━━━๑ღ♥ღ๑━━━━╝