ذکاوت و هوشمندی در این نیست که من چگونه مالی را کسب کنم؛ ذکاوت این است که من چگونه بین دنیا و آخرت ابدی بتوانم برندهی آخرت ابدی بشوم.
🌷 شهید حاجقاسم سلیمانی🌷
شهیدانه تا شهادت 🕊:
#مجموعه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
#فرهنگے_مجازے_هادے_دلہـا
#شهید_مصطفی_صدرزاده
#شهید_ابراهیم_هادی
#شهید_رحمان_مدادیان
╔━━━━๑ღ♥ღ๑━━━━╗
ڪاناݪ شہید ابـراهیم هـادے.
@rafiq_shahidam96
@rafiq_shahidam96
🕊️🕊️🕊️
http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
╚━━━━๑ღ♥ღ๑━━━━╝
سر و سامان بدهی
یا...
سر و سامان ببری
قلب من سوی
شما...
میل تپیـــدن دارد
#جــان_آقــام
#یا_ابا_عبدالله_ع 🍃🌺
شهیدانه تا شهادت 🕊:
#مجموعه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
#فرهنگے_مجازے_هادے_دلہـا
#شهید_مصطفی_صدرزاده
#شهید_ابراهیم_هادی
#شهید_رحمان_مدادیان
╔━━━━๑ღ♥ღ๑━━━━╗
ڪاناݪ شہید ابـراهیم هـادے.
@rafiq_shahidam96
@rafiq_shahidam96
🕊️🕊️🕊️
http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
╚━━━━๑ღ♥ღ๑━━━━╝
شادی روح شهدای گمنام🌸
شهدای روحانیت🌼
شهدای محراب🌸
شهدای امر به معروف🌼
شهدای مدافع حرم🌸
شهدای مدافع سلامت🌼
شهدای مدافع امنیت🌸
شهدای هستهای🌼
شهدای انقلاب🌸
شهدای دفاع مقدس🌼
و همه شهدا🌸🌼
🌸اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم🌼
🌸اللهم عجل لولیک الفرج🌼
شهیدانه تا شهادت 🕊:
#مجموعه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
#فرهنگے_مجازے_هادے_دلہـا
#شهید_مصطفی_صدرزاده
#شهید_ابراهیم_هادی
#شهید_رحمان_مدادیان
╔━━━━๑ღ♥ღ๑━━━━╗
ڪاناݪ شہید ابـراهیم هـادے.
@rafiq_shahidam96
@rafiq_shahidam96
🕊️🕊️🕊️
http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
╚━━━━๑ღ♥ღ๑━━━━╝
6.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#سلام_فرمانده
🔹سلام فرمانده به سبك جوانان آفريقايي . حرکتی که روحیه دشمن را خرد و خمیر میکنه. آفرین بر نسل جدید انقلاب اسلامی در جهان
شهیدانه تا شهادت 🕊:
#مجموعه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
#فرهنگے_مجازے_هادے_دلہـا
#شهید_مصطفی_صدرزاده
#شهید_ابراهیم_هادی
#شهید_رحمان_مدادیان
╔━━━━๑ღ♥ღ๑━━━━╗
ڪاناݪ شہید ابـراهیم هـادے.
@rafiq_shahidam96
@rafiq_shahidam96
🕊️🕊️🕊️
http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
╚━━━━๑ღ♥ღ๑━━━━╝
هدایت شده از کانال شهیدابراهيم هادی ❤️رفیق شهیدم❤️
مگه میشه بچه انقلابی باشی و عضو کانال به این مهمی نباشی؟؟🌿🤞🏻
⤵️❤🔥⤵️❤🔥⤵️
*کانال تلگرام رفیق شهیدم ابراهیم هادی*
⤵️⤵️⤵️
https://t.me/+gBO0KhV7I01iYzdk
*کانال ایتا رفیق شهیدم ابراهیم هادی*
⤵️⤵️⤵️
http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
*پیج اینستاگرام رفیق شهیدم ابراهیم هادی*
https://www.instagram.com/rafiq_shahidam96/
>♥️وقایع روزانه سیاسی
⚪️رفع شبهات انقلابی
♥️پاسخ به سوالات
⚪️جلوگیری از ایجاد فتنه
♥بالابردن سطح سواد رسانه ای
⚪️مقابله با جنگ نرم</a>
همه و همه دراین کانال باما همراه باشید🤩 ⇣⇣⇣⇣⇣
https://t.me/+gBO0KhV7I01iYzdk
https://t.me/+gBO0KhV7I01iYzdk
#پیشنہاد_عضویت👆🏻👆🏻👆🏻
*انتقاد یا پیشنهادی باشه*
*نظراتتون و بگین برای پیشرفت*
*خادم شهید ابراهیم هادی*
⤵️⤵️⤵️
*09335848771*
❤🔥❤🔥❤🔥❤🔥❤🔥
رمان گردان سیاه پوش
راوی (خواهر شهید)
قسمت نوزدهم
شهربانی هم تا ساعت 8 برای عروسی اجازه داده بود. همه چیز به خوبی برگزار
شد. شام عروسی را آشپزها در حیاط خانه پختند.
همسر کمال، دختردایی ام بود و همسر جلال هم دختر خاله ام. همه ی
مهمانهایمان فامیل بودند و غریبه نداشتیم. اقوامی هم که در تهران داشتیم،
همه آمدند و آن شب در خانه مان ماندند. با بودن ناصر مراسم بهتر از چیزی که
فکرش را میکردیم، برگزار شد.فرار از پادگان و پیروزی انقالب
قزوین هم مثل شهرهای دیگر به انقلابی ها پیوسته بود و هر روز تظاهرات
و راهپیمایی بود. کمال و جلال و جواد و عباس و آقاجان دائم در تظاهرات
ضد رژیم شرکت میکردند. عزیز دلواپس ناصر بود. میدانستیم که اوضاع
سربازخانه ها خوب نیست. عزیز به من میگفت: »حشمت، میترسم که ناصر رو
هم سوار ماشین کنند و همراه سربازهای دیگه ببرند توی شهر تا جلوی مردم
بایستند. نکنه یه وقت مجبورش کنند که به مردم تیراندازی کنه؟« برای آنکه
کمی خیال عزیز را راحت کنم، گفتم: »عزیز جون شما که ناصر رو بهتر از من
میشناسید، چرا این حرف رو میزنید؟ ناصر تا حالا مگه آزارش به مورچه رسیده،
چه برسه به اینکه به مردم بیدفاع و انقلابی بخواد شلیک کنه. تازه خودش هم
یه انقلابیه. مطمئن باشید هیچ وقت این کار رو نمیکنه و اگر مجبورش کنن، تیر هوایی میزنه.«
علامیه های امام در مساجد قزوین پخش میشد. هر روز اخبار انقلاب دهان به
دهان میچرخید. امام در اعلامیه ای به سربازها فرموده بودند که از سربازخانه ها
فرار کنند. چند روز بیشتر از فرمان امام نگذشته بود که نصف شب زنگ خانه ی
ما به صدا درآمد. نگران شدم. حسین در را باز کرد و بلند به من گفت: »حشمت
جان نگران نباش، داداش ناصرته.« با خوشحالی به استقبال ناصر رفتم. گفتم:
»ناصر این موقع شب اینجا چی کار میکنی؟ حالت خوبه؟ مرخصی گرفتی؟«
ناصر گفت: »خواهر فرار کردم. وقتی مرجع تقلیدم فرمان داده که سربازها باید
فرار کنن، من هم وظیفه ام بود که از پادگان فرار کنم. از بس توی پادگان زیر
ذره بین بودم، به سختی فرار کردم. چند روز خونه ی آیت الله مدنی توی رضائیه
بودم. یه کم که آبها از آسیاب افتاد، حاجآقا من رو با ماشین اقوامشون راهی کرد
قزوین. چون آدرس خونهی آقاجان رو میدونند، با اجازهتون چند روزی اینجا
میمونم.« با خوشحالی گفتم: »خدا رو شکر که سلامت اومدی. خوب کاری
کردی که اومدی اینجا. اینجا خونه ی خودته. صبح زود میرم به آقاجان و عزیز
میگم. خیلی نگرانت بودن. خوشحال میشن بفهمن که تونستی فرار کنی.«
ناصر خیلی سیاه و لاغر شده بود. معلوم بود که این اواخر بدتر از قبل برایش
گذشته بود. ساکت کنارم نشسته بود. گفتم: »داداش اگه از اول به جای پادگان
میرفتی گماشته ی یکی از افسرها میشدی، حالا اینطوری نبودی.« ناصر
ِ گفت: »خواهر مگه من چ ِم ً ه؟« گفتم: »از سر و وضعت کاملا معلومه که چقدر
پادگان بهت سخت گذشته. تو که رانندگیت خوب بود، اگه گماشته میشدی،
ادامــــه داره.....
شهیدانه تا شهادت 🕊:
#مجموعه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
#فرهنگے_مجازے_هادے_دلہـا
#شهید_مصطفی_صدرزاده
#شهید_ابراهیم_هادی
#شهید_رحمان_مدادیان
╔━━━━๑ღ♥ღ๑━━━━╗
ڪاناݪ شہید ابـراهیم هـادے.
@rafiq_shahidam96
@rafiq_shahidam96
🕊️🕊️🕊️
http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
╚━━━━๑ღ♥ღ๑━━━━╝
رمان گردان سیاه پوش
راوی (خواهر شهید)
قسمت بیستم
هم جات راحت بود و هم اینطوری نمیشدی.« ناصر با لبخند گفت: »خواهر یه
جوری میگی اینطوری نمیشدی، انگار که جذام گرفتم و دیگه خوب نمیشم.
چیزیم نیست؛ فقط چند کیلو وزن کم کردم و یه کم آفتاب صورتم رو سوزونده.
بهتر از نوکری ساواکیهاست. تمام اذیتهایی که شدم، خیلی بهتر از این بود
که زیر بار حرف زورشون برم.« نزدیکش شدم و پیشانی اش را بوسیدم. گفتم:
»خیلی آزادهای ناصر! بهت افتخار میکنم!« بعد برایم تعریف کرد که میخواسته
با یکی از دوستانش اسلحه خانه ی پادگانشان را آتش بزنند که موفق نشده بودند.
گفت که هر کاری از دستمان برمیآمد، به نشانه ی اعتراض انجام میدادیم و
افسرها خیلی ما را تنبیه میکردند. حتا چند روز چند روز غذا بهشان نمیدادند.
بهمن ماه بود. دیگر همه مان بدون ترس در تظاهرات شرکت میکردیم. زن
و مرد، بزرگ و کوچک، پیر و جوان، همگی ریخته بودند در خیابانهای قزوین.
باخبر شدیم که امام خمینی قرار است به تهران بیاید. ناصر تا فهمید، رو به ما
گفت: »من میرم تهران، خونه ی عمو. هر کی دوست داره همراهم بیاد، زودی
حاضر بشه.« من و فرح و فریده و عباس و جواد آماده شدیم. بچه هایم را با خودم
نبردم؛ پیش عزیز گذاشتم. کمال و جلال هم چون تازه ازدواج کرده بودند، عزیز
بهشان اجازه نداد که با ما بیایند. همگی سوار مینیبوس شدیم و به تهران رفتیم.
خیلی خوشحال بودیم. ناصر عاشق امام خمینی بود. سر از پا نمیشناخت.
دو روز خانه ی عمو در خیابان امیریه ی تهران بودیم، ولی امام نیامد. همه
عصبانی و کلافه بودیم. هر روز در تظاهرات تهران شرکت میکردیم. شعار میدادیم: »وای به حالت بختیار، اگر امام ما نیاد!« انتظار طولانی شد. دوباره به
قزوین برگشتیم و وقتی فهمیدیم قرار است امام بیاید، دوباره با ناصر به تهران
رفتیم. خیابان و کوچه را با کمک مردم شستیم. همه همکاری میکردند. با اینکه
بهمن ماه بود، اما آن سال زمستان نداشتیم. هوای بوی بهار میداد، بوی زندگی
دوباره، بوی پیروزی و روزهای خوش. از صبح دل توی دلمان نبود که قرار است
امام از آن خیابان رد شود و ما او را میبینیم. وقتی امام آمد، به قدری شلوغ شد
که من و فرح و فریده حتا نتوانستیم به ماشین امام نزدیک شویم، چه برسد به
دیدار سرورمان. از بس جمعیت بود، مردها جلو رفتند و ما نتوانستیم جلو برویم.
خیلی ناراحت شدیم. ناصر و پسرعمو و عمویم جلو رفته بودند و امام را از نزدیک
دیده بودند. فرح و فریده گریه میکردند. ناصر که دید ما ناراحتیم، گفت: »ای
بابا! چرا گریه میکنید؟ فردا میبرمتون مدرسه ی علوی. امام قرار شده فردا برن
اونجا.«
صبح زود، خوشحال با ناصر راه افتادیم و پیاده به مدرسه ی علوی رفتیم.
آنجا برای اولین بار امام را از فاصله ی نزدیک دیدیم؛ برای همه مان دست
تکان میداد. هیچ وقت آن روز را فراموش نمیکنم. همه خوشحال به قزوین
برگشتیم. دیدار اماممان را مدیون ناصر بودیم.
10 فروردین 58 ،همگی به جمهوری اسلامی رأی آری دادیم. آن روزها
ناصر به یزد رفته بود و در آنجا رأی داده بود. بعدها در دستنوشته هایش
اینطور خواندیم: »در ساعت 30:10 صبح جمعه، 10/1/1358 ،در هنرستان امیر
ملکزادهی یزد به جمهوری اسلامی رأی آری دادم تا کور شوند آن کسانی که
ادامــــه دارد....
شهیدانه تا شهادت 🕊:
#مجموعه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
#فرهنگے_مجازے_هادے_دلہـا
#شهید_مصطفی_صدرزاده
#شهید_ابراهیم_هادی
#شهید_رحمان_مدادیان
╔━━━━๑ღ♥ღ๑━━━━╗
ڪاناݪ شہید ابـراهیم هـادے.
@rafiq_shahidam96
@rafiq_shahidam96
🕊️🕊️🕊️
http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
╚━━━━๑ღ♥ღ๑━━━━╝
✅✅✅✅
حرفهاتون و بگین
بیسمچیمون
⤵️⤵️⤵️
https://abzarek.ir/service-p/msg/584740
#مجموعه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
#فرهنگی_مجازی_هادی_دلها
#شهید_رحمان_مدادیان
#شهید_ابراهیم_هادی
#شهید_مصطفی_صدرزاده
#هویت_ایرانی
#رئیسی #رئیسی
#امام_زمان_عج #جمکران #جمعه #جهاد_تبیین #خوزستان
#تغیر_به_نفع_مردم
#امام_زمان
#سلام_فرمانده
✅✅✅✅
@rafiq_shahidam96
✅
@rafiq_shahidam
✅
@abalfazleeaam
✅
@sadrzadeh1
✅
@shahidmedadian
✅✅✅✅
کانال هامون رو عضو بشید و پخش کنید تو گروها و مخاطبینتون ممنونم
شهیدانه تا شهادت 🕊:
🏝بخوان دعای فرج را،
دعا اثر دارد
دعا کبوتر عشق است و
بال و پر دارد
🤲✨بخوان دعای فرج را که
دست مهر خدا
حجاب غیبت از آن
روی ماه بر دارد🏝
#سلام امام_زمان (عج)
#مجموعه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
#فرهنگے_مجازے_هادے_دلہـا
#شهید_مصطفی_صدرزاده
#شهید_ابراهیم_هادی
#شهید_رحمان_مدادیان
╔━━━━๑ღ♥ღ๑━━━━╗
ڪاناݪ شہید ابـراهیم هـادے.
@rafiq_shahidam96
@rafiq_shahidam96
🕊️🕊️🕊️
http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
╚━━━━๑ღ♥ღ๑━━━━╝