eitaa logo
کانال شهیدابراهيم هادی ❤️رفیق شهیدم❤️
4.9هزار دنبال‌کننده
29.3هزار عکس
19.5هزار ویدیو
277 فایل
♡ولٰا تَحْسَبَّنَ الَّذینَ قُتِلوا في سَبیلِ اللِه اَمواتا بَل اَحیٰاعِندَ رَبهِم یُرزقون♡ شہـد شیـرین شـہـٰادت را کسانی مـے چشند کـہ..!! لذت زودگذر گنـٰاه را خریدار نباشند .. 💔 دورهمیم واسہ ڪامل تر شدن🍃 #باشهداتاشهادت ارتباط با خادم کانال👇👇 @Zsh313
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
12.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
°●💚🎥●° سال‌ها می‌شود از خویش سؤالی دارم من‌ اگر منتظرم از چه نمردم بی تو گذری کن‌ به مزارم به خدا محتاجم من‌ اگر سر به دل خاک سپردم بی تو ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @rafiq_shahidam96
♡┅═════════════﷽══┅┅ «‌اُستــٰـادپنـــاهیــٰـان 𑁍» ⇇مےگـُــفت: آقــٰـا‌ «امــٰـام‌زمـــٰانﷺ‌𔘓» صُبـــح‌ ، ⤸⤸بہ‌عِشـــق‌ شُمـــٰا چشـــم‌ بـــٰاز میکُـــنہ؛ ↶این‌عِشـــق‌ فَھمیـــدنے نیـــست...!؟↷ ⇦بعـــد مـٰــا صُـــبح‌کہ‌چشـــم‌بـــٰازمیکُنـــیم بجـٰــا؎ عَـــرض‌ ارٰادت‌ ❍↲بہ‌ مَحضـــر آقـٰــا، ....گـــوشیـٰــامـــونُ‌چِـــک مےکـــُنیم➺ أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🌤
- صبحم بھ طلوعِ - دوستت‌ دارم توست˘˘! - ˼♥️˹ ـ بِھ‌نٰامَت‌ با اللهم صل علی محمد و آل محمد 🌸 ۱۰۰ صلوات روزانه هدیه به امام زمان عج ❤️ @rafiq_shahidam96
ناراحت‌بود بهش‌گفتم‌محمدحسین‌چراناراحتۍ؟! گفت:خیلۍ‌جامعہ‌خراب‌شدھ، آدم‌بہ‌گناه‌مۍ‌افته.. رفیقش‌گفت:خد‌اتوبہ‌رو‌ براۍ‌همین‌گذاشته... وگفتہ‌ڪہ‌من‌گناهاتون‌رو‌میبخشم... محمد‌حسین‌قانع‌نشد‌وگفت: وقتۍ‌یہ‌قطرھ‌جوهر‌مۍ‌افتہ‌ روآینہ،شایددستمال‌بردارۍ‌! وقطرھ‌روپاڪ‌کنۍ‌،ولۍ‌آینہ‌کدر‌میشه..(: 🕊 @rafiq_shahidam96
بــــــــم الله الرحــمن الرحیـــــــم ختم قرآن این هفته تکمیل شده ممنونم از شما همراهان شهدایی که شرکت کردید ✅ ﷽📖جزء۱ ✅ ﷽📖جزء۲. ✅ ﷽📖جزء3. ✅ ﷽📖جزء4. ✅ ﷽📖جزء5⇦✅ ﷽📖جزء6. ✅ ﷽📖جز7‌✅ ﷽📖جزء8⇦✅ ﷽📖جزء9⇦✅ ﷽📖جزء10⇦✅ ﷽📖جزء11✅ ﷽📖جزء12 ✅ ﷽📖جزء13 ✅ ﷽📖جزء14✅✅ ﷽📖جزء15 ✅ ﷽📖جزء16⇦✅ ﷽📖جزء17. ✅ ﷽📖جزء18⇦✅ ﷽📖جزء19✅ ﷽📖جزء20 ✅ ﷽📖جزء21 ✅ ﷽📖جزء22⇦✅ ﷽📖جزء23⇦✅ ﷽📖جزء24⇦ ✅ ﷽📖جزء25 ✅ ﷽📖جزء26 ✅ ﷽📖جزء27⇦✅✅ ﷽📖جزء28⇦✅ ﷽📖جزء29⇦✅ ﷽📖جزء30✅ اجر همه شما بزرگواران با حضرت سیدالشهدا علیه‌السلام https://eitaa.com/joinchat/2782331172C961681c03d
باران و بهار دارابی کنار خواهر شهید ابراهیم هادی پنج شنبه ۴ اردیبهشت ۱۴۰۴
نسیم 🕊 به دل ها می‌دهد حال ‌و هوایی نشستہ بر لب شیعه همین ذکر کجایی یا ابا صالح کجایی..؟! ✨ ✨ 🆔 @rafiq_shahidam96
خاطره‌ای از شوخی‌ شهیدان حسن باقری و مجید بقایی با یکدیگرتسنیم نوشت: حسن باقری به مجید بقایی که پزشکی می‌خواند آمپول زن می‌گفت، مجید هم به حسن که دوران خدمت سربازی راننده جیپ فرمانده پاسگاه بود می‌گفت شوفر. در بخشی از خاطرات رزمنده جانباز، حمید حکیم‌الهی(امیر کعبی) به نقل از کتاب اَم کاکا می‌خوانیم: «حسن باقری تازه فرمانده نیروی زمینی شده بود. یک روز من را صدا کرد. مجید بقایی هم بود. حسن بالای پتوها نشسته بود. بچه‌های بندر دیلم هرچه کمک مردمی برای جبهه می‌رسید برای من هم کنار می‌گذاشتند. بیشتر اجناس خارجی بود، مثلاً زیرپوش‌های کاپیتان یا کفش‌های آدیداس یا پتو. حسن باقری به پتویی که روی آن نشسته بود اشاره کرد و پرسید این مال کیه؟ گفتم مال منه. با تعجب گفت مال تو؟ پتو را تا کرد و گفت این رو میدی به من؟ گفتم مال تو! ⁦⁩ حسن گفت می‌خواهم چهار تا سؤال ازت بپرسم ببینم از اطلاعات چی بارته؟ شروع به پرسیدن کرد. شد شش تا و هفت تا و هشت تا. گفتم ها، حسن! تو گفتی چهار تا چه خبره؟ میخوای من رو گزینش کنی؟ ⁦⁩ گفت می‌خوام نیروی دریایی سپاه رو تشکیل بدم. تو بیا برو بوشهر. ۱۸ سالم بود. گفتم بوشهر برای چی؟ گفت نیروی دریایی آنجا تشکیل میشه. برو مسئول اطلاعات عملیاتش شو!
کانال شهیدابراهيم هادی ❤️رفیق شهیدم❤️
خاطره‌ای از شوخی‌ شهیدان حسن باقری و مجید بقایی با یکدیگرتسنیم نوشت: حسن باقری به مجید بقایی که پز
این را که شنیدم به هم ریختم و با خودم گفتم من دلم اینجاست. اصلا نمیتونم از این منطقه دل بکنم.  به مجید بقایی نگاه کردم. حسن به من نگاه می‌کرد و منتظر جواب بود. چند لحظه‌ای که گذشت حسن گفت با توام. به اون چرا نگاه می‌کنی؟ مجید که نگاه من را خوانده بود به حسن گفت: این هیچ جا نمیره. تا من هستم با منه. وقتی هم که من نباشم ان شاءالله میشه پرسنل تهران. ⁦⁩ حسن از من پرسید نظر خودت هم اینه؟ گفتم آره، هرچی مجید بقایی بگه. گفت متأسفم برات پسر! مگه دُمت به دُم مجید بسته ست؟ یه آمپول زن برا تو تصمیم می‌گیره؟ مجید هم به شوخی گفت آمپول زن بهتر از شوفره. خیلی بخوان گنده ات کنن میشی آقای راننده. اما من اگه آمپول زن هم باشم برم توی روستا یه روپوش سفید بپوشم همه بهم میگن آقای دکتر!  حسن باقری به مجید که پزشکی می‌خواند آمپول زن می‌گفت، مجید هم به حسن که دوران خدمت سربازی راننده جیپ فرمانده پاسگاه بود می‌گفت شوفر. حسن رو به من کرد و گفت من میرم اما به حرفام فکر کن. حسن رفت اما من با مجید ماندم.»