eitaa logo
کانال شهیدابراهيم هادی ❤️رفیق شهیدم❤️
4.9هزار دنبال‌کننده
29.5هزار عکس
19.7هزار ویدیو
277 فایل
♡ولٰا تَحْسَبَّنَ الَّذینَ قُتِلوا في سَبیلِ اللِه اَمواتا بَل اَحیٰاعِندَ رَبهِم یُرزقون♡ شہـد شیـرین شـہـٰادت را کسانی مـے چشند کـہ..!! لذت زودگذر گنـٰاه را خریدار نباشند .. 💔 دورهمیم واسہ ڪامل تر شدن🍃 #باشهداتاشهادت ارتباط با خادم کانال👇👇 @Zsh313
مشاهده در ایتا
دانلود
كربلايی حسين طاهری AUD-20210521-WA0023.mp3
زمان: حجم: 8.61M
دانلود مداحی رجزخوانی زور و زر و تزویر نمودند تبانی ( اللهم عجل لولیک الفرج )
9.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ایرانی ها جنگ آور ، قوی و مبارزند.( اللهم عجل لولیک الفرج )
hadi Kh: 🔴 فراخوان جذب و آموزش گردان‌های توییتری مقاومت (حیدریون) ✊ همگام و در ارتباط با گروه‌های توییتری در کشورهای 🇵🇸🇧🇭🇮🇶🇱🇧🇸🇾🇾🇪 👌 آموزش کامل و رایگان ورود به دنیای توییتر ⁦♻️⁩ عضویت در گروه‌های بزرگ حمایتی توییتری ✌️ مشارکت در عملیات‌های بین المللی جبهه مقاومت لطفا به این آیدی تلگرام پیام دهید: t.me/twitter_110 📢 به کانال بپیوندید: t.me/twitter_Quds
1.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
(شادی ارواح طیبه شهدا صلوات ) ( اللهم عجل لولیک الفرج )
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🕊🌹 *زیارتنامہ شهدا*🕊 *اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ* *وَ اَحِبّائَهُ* ، *اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ* *وَ اَوِدّآئَهُ* ، *اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ* ، *اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ* ، *اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ* ، *اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ* ، *اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ* *الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ* ، *اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ* ، *بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم* ، *وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم* ، *وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا* ، *فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم*🕊🌷 🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊 *شهدا را یاد کنیم با ذکرصلوات*🌹 *مـجموعہ فرهنگے شہید ابـراهیم* *هادے 💝هادےدلہـا* ❤❤❤❤ @rafiq_shahidam96 ❤❤❤❤❤ http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
*﷽* ✨کلام نور 🌻امام علی (ع)می فرمایند⇩ صلوات فرستادن در محو کردن گناهان شدیدتر است از فرو نشانیدن آتش توسط آب. 📚: ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، ص184 هدیه به امام علی (ع) صلوات
بہ گمانم این آب و ایــن نےزارها، هنوز بہ انتظار حال خوب‌تــــان نشستہ اند.. بیائید و ، سڪوت و غربت امروزشان را.. 🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کانال شهیدابراهيم هادی ❤️رفیق شهیدم❤️
🌹🌱🦋🌱🌹🌱🦋🌱🌹🌱🦋🌱🌹🌱 🌹🍃 بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ🍃🌹 📒 #رمان_دختر_شینا 🌱🦋 🖌 به قلم : #بهناز_ضرا
🌹🌱🦋🌱🌹🌱🦋🌱🌹🌱🦋🌱🌹🌱 🌹🍃 بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ🍃🌹 📒 🌱🦋 🖌 به قلم : 🌱🌸 📌 قسمت: و پنجاه و شـشـم این خانه از خانه های قبلی بزرگ تر بود. مانده بودم تنها فرشمان را کجا بیندازیم. صمد گفت: «ناراحت نباش. فردا همة خانه را موکت می کنم.» فردا صبح زود، بلند شدم و شروع کردم به تمیز کردن و مرتب کردن خانه. خانم آقا شمس الله هم کمکم بود. تا عصر کارها تمام شده بود و همه چیز سر جایش چیده شده بود. عصر سماور را روشن کردم. چای را دم کردم و با یک سینی چای رفتم توی حیاط. صمد داشت حیاط را آب و جارو می کرد. موکت کوچکی انداخته بودیم کنار باغچه. بچه ها توی حیاط بازی می کردند. نشستیم به تعریف و چای خوردن. کمی که گذشت، صمد بلند شد رفت توی اتاق لباس پوشید و آمد و گفت: «من دیگر باید بروم.» پرسیدم: «کجا؟!» گفت: «منطقه.» با ناراحتی گفتم: «به این زودی.» خندید و گفت: «خانم! خوش گذشته. یک هفته است آمده ام. من آمده بودم یکی، دو روزه برگردم. فقط به خاطر این خانه ماندم. الحمدلله خیالم از طرف خانه هم راحت شد. اگر برنگشتم، سقفی بالای سرتان هست.» خواستم حرف را عوض کنم، گفتم: «کی برمی گردی؟!» سرش را رو به آسمان گرفت و گفت: «کی اش را خدا می داند. اگر خدا خواست، برمی گردم. اگر هم برنگشتم، جان تو و جان بچه ها.» 🌱 &ادامه دارد.... 🦋🌱🌹🌱🦋🌱🌹🌱🦋🌱🌹🌱🦋🌱 *مـجموعہ فرهنگے شہید ابـراهیم هادے 💝هادےدلہـا* *ما را در فضاے مجازے دنبال ڪنید* ⤵️⤵️⤵️⤵️ 🌻|پیج اینستاگرام شهید ابراهیـم هادی : https://www.instagram.com/rafiq_shahidam96/ 🌻|ڪانال شهیـد ابـراهیـم هادی ایـتا: *@rafiq_shahidam96* http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
🌹🌱🦋🌱🌹🌱🦋🌱🌹🌱🦋🌱🌹🌱 🌹🍃 بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ🍃🌹 📒 🌱🦋 🖌 به قلم : 🌱🌸 📌 قسمت: و پنجاه و هـفـتـم داشت بند پوتین هایش را می بست. مثل همیشه بالای سرش ایستاده بودم. زن برادرش را صدا کرد و گفت: «خانم! شما هم حلال کنید. این چندروزه خیلی زحمت ما را کشیدید.» تا سر کوچه با او رفتم. شب شده بود. کوچه تاریک و سوت و کور بود. کمی که رفت، دیگر توی تاریکی ندیدمش. یک ماهی می شد رفته بود. من با خانة جدید و مهدی سرگرم بودم. خانه های توی کوچه یکی یکی از دست کارگر و بنا در می آمد و همسایه ها ی جدیدتری پیدا می کردیم. آن روز رفته بودم خانه همسایه ای که تازه خانه شان را تحویل گرفته بودند، برای منزل مبارکی، که خدیجه آمد سراغم و گفت: «مامان بیا عمو تلفن زده کارت دارد.» مهدی را بغل گرفتم و نفهمیدم چطور خداحافظی کردم و رفتم خانة همسایة دیوار به دیوارمان. آن ها تنها کسانی بودند که در آن کوچه تلفن داشتند. برادرشوهرم پشت تلفن بود. گفت: «من و صمد داریم عصر می آییم همدان. می خواستم خبر داده باشم.» خیلی عجیب بود. هیچ وقت صمد قبل از آمدنش به ما خبر نمی داد. دل شورة بدی گرفته بودم. آمدم خانه. دست و دلم به کار نمی رفت. یک لحظه خودم را دلداری می دادم و می گفتم: « اگر صمد طوری شده بود، ستار به من می گفت.» لحظة دیگر می گفتم: «نه، حتماً طوری شده. آقا ستار می خواسته مرا آماده کند.» تا عصر از دل شوره مردم و زنده شدم. 🌱 &ادامه دارد.... 🦋🌱🌹🌱🦋🌱🌹🌱🦋🌱🌹🌱🦋🌱 *مـجموعہ فرهنگے شہید ابـراهیم هادے 💝هادےدلہـا* *ما را در فضاے مجازے دنبال ڪنید* ⤵️⤵️⤵️⤵️ 🌻|پیج اینستاگرام شهید ابراهیـم هادی : https://www.instagram.com/rafiq_shahidam96/ 🌻|ڪانال شهیـد ابـراهیـم هادی ایـتا: *@rafiq_shahidam96* http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c