eitaa logo
کانال شهیدابراهيم هادی ❤️رفیق شهیدم❤️
5هزار دنبال‌کننده
25هزار عکس
16هزار ویدیو
190 فایل
♡ولٰا تَحْسَبَّنَ الَّذینَ قُتِلوا في سَبیلِ اللِه اَمواتا بَل اَحیٰاعِندَ رَبهِم یُرزقون♡ شہـد شیـرین شـہـٰادت را کسانی مـے چشند کـہ..!! لذت زودگذر گنـٰاه را خریدار نباشند .. 💔 دورهمیم واسہ ڪامل تر شدن🍃 #باشهداتاشهادت ارتباط با خادم کانال👇👇 @Zsh313
مشاهده در ایتا
دانلود
گفتن‌آخه‌برادرم‌...💔😭 بعـد‌آقا‌رفتن‌ا‌ز‌‌حضرت‌زینب‌و بچہ‌ها‌خداحافظی‌کنند... برای‌حضرت‌رقیہ‌خیلی‌‌ سخت‌بود‌آخه‌خیلے‌‌عموشو‌ دوست‌داشت...💔😔
حضرت‌رقیہ‌فرمودند‌عمو‌جون‌ اگه‌آبم‌نیوردی‌ولے‌برگردیا... راستے‌عمو‌جون‌میدونی‌ چقدࢪ‌دوستت‌دارم‌دیگہ..؟! بخاطر‌منم‌شده‌بیای‌ها‌..💔
خیلی‌دل‌کندن‌برای‌خو‌د حضرت‌ابوالفضل‌‌هم‌با‌رقیه‌خاتون‌ دردناک‌بود... ولے‌رسید‌به‌حضرت‌ام‌البنین...😔 حضرت‌ام‌البنین‌گفتن: پسرم‌... جلوی‌من‌راه‌برو‌قد‌و‌بالا‌تو‌ برای‌آخرین‌بار‌ببینم...💔
ولے‌مادࢪ‌اینو‌بدون‌کہ اگه‌نمیرفتی‌برای‌‌اصحاب‌ امام‌حسین‌آب‌بیارے‌شیرم‌رو‌حلالت‌ نمیکردم...😭 اینو‌کہ‌خانم‌ا‌م‌البنین‌گفتن‌‌ آقا‌ابوالفضل‌یہ‌دلگرمے‌گرفتن... خلاصه‌با‌مشک‌،عباس‌ راه‌افتاد...
عباس‌رفت‌سمت‌ِ‌فرآت رقیہ‌سلام‌اللہ‌علیہانگران‌بود💔 زینب‌‌سلام‌اللہ‌علیہادلواپس‌بود💔
وارد‌آب‌فرات‌شدن آدم‌زخمی ... جنگاورم‌باشہ ... بیشتر‌تشنہ‌میشہ ... دستاشو‌پر‌از‌آب‌ڪرد یاد‌تشنگے‌برادر‌افتادآب‌نخورد💔
با‌مشڪ‌آب‌راه‌افتادن‌ سمت‌خیمہ‌ها ... محاصرش‌ڪردن جونی‌توبدن‌نداشت‌ ولۍمیجنگید چون‌قول‌داده‌بود تیر‌خورد‌ولی‌تسلیم‌نشد💔 خدایا‌حالا‌ساقی‌ڪربلاا‌چیڪار‌ڪنہ ؟!💔 بچہ‌ها‌منتظرن(:" رباب‌منتظره
لشڪر‌حملہ‌ڪرد‌سمت‌‌‌پسࢪ‌ام‌البنین 💔 💔 تیر‌بود‌‌و‌تبر‌و‌دِشنہ،ولے‌مادࢪ‌دید...💔 نیزہ‌از‌سینہ‌کہ‌رد‌شد جگرش‌ریخت‌بهم...💔
نانجیب‌‌دست‌راست‌رو‌،زد...😭💔 چندین‌هزاࢪ‌تیر‌‌تنت‌‌را‌نشانہ‌ رفت... تیرهایی که همه از پس نخلستان ریخت با چه نظمی به میان بدنت جا شده است...💔
شمر در دور و برت پرسه زنان میخندد مادرم آمده ای کاش مراعات کند...😭💔 یک‌عمود‌آهنین‌آمد‌... سرت‌پاشیدھ‌شد😭💔 نالہ‌ات‌ام‌البنین‌را‌دارد‌‌،اینجا میکشد..💔
راهزن‌هایی‌کہ‌دور‌ پیکرت‌حلقہ‌زدند..😔 کارشان‌در‌علقمه‌دارد‌بہ‌ دعوا‌میکشد...💔 فرقت‌شکستہ‌با‌علے‌فرقی‌نداری...💔 نہ‌فقط‌ضرب‌عمود‌آمد‌و‌اَبرو‌،وا‌شد... خورد‌بر‌فرق‌سرش،پشت‌سرش‌ریخت‌بهم..😔
قبل‌ا‌ز،آنیکہ‌‌برادر‌برسد‌بالینش.. پدرش‌ا‌ز‌نجف‌آمد،پدر،ریخت‌بهم💔 امام‌حسین‌دوان‌دوان‌به‌سمت عباس‌میرن...💔 میشینن‌پیش‌آقا‌‌‌ابوافضل‌و زیر‌کمرشون‌رو‌میگرن‌و‌میگن... برادرم‌چقدر‌شبیہ‌پدر‌شدے..💔