eitaa logo
کانال شهیدابراهيم هادی ❤️رفیق شهیدم❤️
4.9هزار دنبال‌کننده
29.3هزار عکس
19.5هزار ویدیو
277 فایل
♡ولٰا تَحْسَبَّنَ الَّذینَ قُتِلوا في سَبیلِ اللِه اَمواتا بَل اَحیٰاعِندَ رَبهِم یُرزقون♡ شہـد شیـرین شـہـٰادت را کسانی مـے چشند کـہ..!! لذت زودگذر گنـٰاه را خریدار نباشند .. 💔 دورهمیم واسہ ڪامل تر شدن🍃 #باشهداتاشهادت ارتباط با خادم کانال👇👇 @Zsh313
مشاهده در ایتا
دانلود
. قورباغه هایی که مامور خدا بودند! 🌹پیشنهاد خواندن مطلب🌹 🌹هنگام عبور از اروند رود به دلیل تلاطم شدید آب، عده ای از غواصان، دهان و گلویشان پر از آب شده بود و در آستانه ی خفه شدن قرار داشتند. در چنین حالتی بی آنکه خود بخواهند، دچار وضعیتی شده بودند که ناچار به سرفه کردن بودند اما چون می دانستند که با یک سرفه ی کوچک هم عملیات لو رفته و نیرو ها به قربانگاه می روند، با تمام توان تلاش می کردند تا سرفه نکنند. چون وضعیت اضطراری شد، ماجرا را با سردارقربانی در میان گذاشتیم ایشان پیغام داد: اگر شده خود را خفه کنید اما سرفه نکنید، چون یک لشکر را نابود خواهید کرد. ما که از انتقال این پیام به خود می لرزیدیم ناگزیر آن را ابلاغ کردیم. در پی این ابلاغ چنان صحنه های تکان دهنده ای را می دیدیم که به راستی بازگو کردن آنها نیز برایم سخت و دشوار است.🌹 🌹عزیزانی که دچار سرفه شده بودند، بار ها و بار ها خود را زیر آب فرو می بردند اما باز موفق به اجرای فرمان نمی شدند. در شرایط سخت و غیر قابل توصیفی قرار داشتیم. این بار دستور رسید: از فرد کنار دست خود کمک بگیرید تا زیر آب بمانید و بی صدا شهید شوید تا جان دیگران به خطر نیفتد.🌹 🌹می دانستیم که صدور چنین دستوری برای فرمانده چقدر دشوار است. اما این را هم می دانستیم که موضوع هستی و نیستی یک لشکر و پیروزی یک عملیات در میان است.🌹 🌹اما با این همه نفس در سینه های ما حبس شده بود و مدام از خود می پرسیدیم که کدامیک از ما قادر به انجام چنین کاری است. این در حالی بود که خوددوستان عزیزی که دچار سرفه ی شدید شده بودند با خواهش و تمنا از ما می خواستند تا با آنها کمک کنیم که زیر آب بمانند و خفه شوند!🌹 🌹می دانم که بازگو کردن این حقایق چقدر تلخ و غم انگیز است اما این را نیز می دانم که برای ثبت در تاریخ و نشان دادن عظمت یک نسل و روح بلند رزمندگانی که برای دفاع از جان و مال و آبرو و آرمان یک ملت از هیچ مجاهدتی دریغ نمی ورزیدند ناگزیر به بیان این وقایع هستیم.🌹 🌹به هر تقدیر همه در تکاپو بودیم تا راهی برای گریز از این مهلکه پیدا کنیم که در یک چشم بر هم زدن تمام اروند رود و همه ی ساحل ما و دشمن پر از صدای قورباغه هایی شد که نمی گذاشتند صدای سرفه ی نیرو ها ی ما به گوش کسی برسد. 🌹شگفت انگیز بود و باور نکردنی زیرا در جایی و حالی که شاید در طول یک سال هم نتوان صدای یک قورباغه راشنید، آن شب و آن جا مالامال از صدای قورباغه هایی شد که تردید ندارم به یاری ابراهیم ها و اسماعیل هایی شتافته بودند که برای یاری الله در برابر آن فرمان سر تعظیم فرو آورده و حاضر شده بودندتا قدم به قربانگاه خود بگذارند همان لحظه بود که اعجاز توسل به بی بی فاطمه زهرا(س) و تبرک جستن از پرچم بارگاه امام رضا(ع) را در یافتیم و بار دیگر خدای را سپاس گفتیم که ما را در صف عاشقان خاندان عصمت و طهارت قرار داد.🌹 راوی: شهید سرهنگ رمضان قاسمی رفاقت با شهدا تا قیامت 🕊 یاد شهدا با ذکر صلوات 🕊. ❤️❤️❤️❤️ @rafiq_shahidam96 🌹🌹🌹 @rafiq_shahidam ❤️❤️❤️❤️ http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
*تاثیر عجیب دعا درحق دیگران برای خود شخص دعا کننده* امام صادق علیه السلام مےفرمایند: *اگر شخصی در پشت سر برادر مؤمنش برای او دعا کند، از عرش ندا می شود؛ برای تو صد هزار برابر مثل او است (صد هزار برابر برای تو است)* این در حالی است كه اگر برای خودش دعا می كرد، فقط به اندازه همان یك دعایش به او داده می شد. پس دعای تضمین شده ای که صد هزار برابر آن داده می شود، بهتر است از دعایی(دعای شخص دعا کننده برای خود) که معلوم نیست مستجاب بشود یا نشود." من لا یحضره الفقیه، ج۲، ص۲۱۲ حال اگر کسی برای بهترین مخلوق خدا امام زمان (علیه السلام) دعا کند چه می شود؟ اللّهُمَّ عَجّل لِوَلیّکَ الفَرَج وَ العافیَه وَ النّصر ❤️❤️❤️❤️ @rafiq_shahidam96 🌹🌹🌹 @rafiq_shahidam ❤️❤️❤️❤️ http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
دل ڪه هوایے شود... پرواز است ڪه آسمانیت مے ڪند. و اگر بال خونیـن داشته باشے دیگر آسمــان، طعم ڪربلا مے گیرد... ❣یـــازهــرا سـلام الله عـلـیها❣ 🕊🥀
هم خودشان خاکی بودند، هم لباس هایشان ..! کافی بود باران ببارد، تا عطرشان در سنگرها بپیچد
*خواهران زینبی حسینی باشید* *خواهران خوب تر از جانم من نمی‌دانم وقتی حسین(ع) در صحرای کربلا بود چه عذابی میکشید* *ولی میدانم حس او به زینب چه بوده...*
*حق الناس یعنے:* *مَن گُناه ڪنم* *دیگران تو حسرٺ ظُهورٺ* *باشن* ...💔 * عجل لوليڪ الفـرج* # *التمـــــاس دعـــــای فـرج* 🕊️🤲🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠 🔹 شهید حسین‌ ولایتی فر: برای شهادت به قیافه مثبتت‌ نگاه‌ نمیکنن! به اون‌ دلت‌ نگاه‌ میکنن ❤️ یاد شهدا با صلوات+وعجل فرجهم ❤️❤️❤️❤️ @rafiq_shahidam96 🌹🌹🌹 @rafiq_shahidam ❤️❤️❤️❤️ http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
کانال شهیدابراهيم هادی ❤️رفیق شهیدم❤️
🌈 #قسمت_هشتاد_وچهارم 🌈 #هرچی_تو_بخوای _مادرم گفت جواب شما مثبته...درسته؟ -درسته. -نمیدونم چی بگم..
🌈 🌈 نفس نفس میزد....🏃💓 معلوم بود دویده.آقای موحد بهش گفت: _بیا اینجا اینو ببین.😁 وحید پشت پدرش ایستاد.من نمیدیدم چی میبینن ولی معلوم بود خیلی اکشنه.👊👊وحید باتعجب گفت: _این شمایین؟!!!😳😳 آقای موحد گفت: _تازه اولاشو باید میدیدی.پسرم،مواظب باش زهراخانوم رو عصبانی نکنی. بعد بلند خندید.😂 تا روال پرونده طی بشه،شب شده بود.🌃 رفتم خونه... همه نگاهم میکردن. محمد به شوخی گفت: _حتما باید گربه رو الان میکشتی؟!😂 همه خندیدیم.😅😄😃😂😁😀مامان بغلم کرد و گفت: _خداروشکر سالمی.🤗😄 مهمان ها رسیده بودن.... برخورد مادر و خواهرهای وحید هم دست کمی از خانواده خودم نداشت.😅پدروحید با هیجان از لحظه درگیری و شجاعت و ضربات حرفه ای من تعریف میکرد.😬🙈همه باتعجب😳 و لبخند😊 به من نگاه میکردن.منم سرمو انداختم پایین و لبخند میزدم... قرار شد تو محضر 💍عقد کنیم و جشن عروسی سه ماه بعدش تو تالار باشه. وحید اصرار داشت زودتر باشه ولی زودتر از سه ماه نمیشد.چون باید خونه پیدا میکرد برای اجاره، چیدن وسایل،هماهنگی تالار و خیلی کارهای دیگه. بحث مهریه شد.... بابا به من نگاه کرد.بعد به پدروحید گفت: _میخواستم امروز درمورد مهریه ازش بپرسم که نشد. دوباره به من نگاه کرد و گفت: _حالا هرچی نظر خودته بگو.😊 همه به من نگاه کردن.با شرمندگی گفتم: _هرچی باشه قبول میکنید؟😊 بابا گفت:_بله پدروحید گفت: _بله،هر چی که باشه.😊 گفتم: _آقای موحد هم قبول میکنن؟ نگاهش نمیکردم.پدروحید بهش گفت: _وحید جان،شما باید مهریه رو تقدیم کنی. هرچی زهرا خانوم بگن قبول میکنی؟ وحید گفت: سبله.ولی...جنبه ی مادی هم داشته باشه حتما.☺️☝️ تازه همه متوجه منظور من شده بودن.از اینکه وحید اینقدر خوب فهمیده بود خوشم اومد.😊 گفتم: _مهریه من همینه که میگم.نمیخوام تو عقدنامه چیزی بیشتر از این باشه.حتی شاخه نبات و اینجور چیزها هم نباشه. پدروحید گفت: _حالا شما بفرمایید،ما ببینیم اصلا در توان ما هست.😁 گفتم: _بیست و دو✨ دور ختم کامل قرآن✨ با ترجمه.😊✨ همه ساکت بودن... وحید تمام مدت به من نگاه نمیکرد حتی وقتی با من حرف میزد.منم نگاهش نمیکردم حتی وقتی باهاش حرف میزدم. وحید گفت: _حالا چرا بیست و دو تا؟🤔😊 گفتم: _هر دور ختم قرآن به نیت کسیه. -به نیت کی؟ -چهارده تا به نیت چهارده معصوم(ع).مابقی به نیت حضرت خدیجه(س)، حضرت زینب(س)، حضرت ابالفضل(ع)، مادرشون ام البنین، خانم ربابه،مادر امام زمان(س)،حضرت معصومه(س) و....آخریش خودم. سکوت بود.گفت: _باشه.قبول.😊قبول کردن هدیه هم ازدستورات اسلامه.منم به عنوان هدیه👌 صدوچهارده «١١۴ 🎁» تا سکه اضافه میکنم.قبوله؟ داشتم فکر میکردم... نمیدونستم چی بگم.به بابا نگاه کردم.بابا منتظر جواب من بود.به مامان نگاه کردم.با اشاره بهم گفت قبول کن.گفتم: _به عنوان هدیه اشکالی نداره ولی تو عقد نامه چیزی بیشتر از اونی که من گفتم اضافه نشه.😊👌 همه صلوات فرستادن و محمد با شیرینی پذیرایی کرد.☺️🍰 از فردای اون روز کارهای آزمایشگاه و خرید عقد شروع شد.... من و مامان بودیم و وحید و مادرش... لباس پوشیده و شیکی برای محضر انتخاب کردم.خسته شده بودیم.رفتیم جایی آبمیوه ای بخوریم و استراحت کنیم. مامانامون به بهانه خرید ما رو تنها گذاشتن.به آبمیوه م نگاه میکردم،گفتم: _آقای موحد -بفرمایید -یه مطلب خیلی مهمی رو فراموش کردم بهتون بگم. با تعجب و نگرانی گفت: _چه مطلبی؟!😳😥 ادامه‌ دارد... 📚 نویسنده : بانو مهدی‌یار منتظرقائم http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c