رفیق خوب،
نمیگه این راه خوب رو برو!
دست رفیقش رو میگیره
میگه بیا باهم بریم
رفیق شهید اینجوریه
مقصد هم خداست
#شهادت_اتفاقی_نیست
هدایت شده از کانال شهید ابراهیم هادی(علمدار کمیل)
رئیس جمهور امروز در جلسه ستاد ملی مقابله با کرونا گفت:برگزاری مراسم اربعین منوط به موافقت دولت عراق و اعلام شرایط پذیرش زوار است.
رئیسی عنوان کرده: در صورت موافقت عراق، کسانی میتوانند به زیارت اربعینبروند که با تایید وزارت بهداشت هر دو دُز واکسن کرونا را زده باشند.
#مُحرم
#هٰآدےٓدِلْھاٰ
#رئیسی
#واکسن
#اربعین
#امام_حسین
#شهیدابراهیمهادے
#التماس_دعای_فرج
#شهید_مصطفی_صدرزاده
#مجموعه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
#فرهنگے_مجازے_هادے_دلہـا
╔━━━━๑ღ🖤ღ๑━━━━╗
ڪاناݪ شہید ابـراهیم هـادے.
@rafiq_shahidam
@rafiq_shahidam
🕊️🕊️🕊️
https://eitaa.com/joinchat/3309109376Cec5ab8b2a9
╚━━━━๑ღ🖤ღ๑━━━━╝
16.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
*یک اربعین دلتگی ام ...رفته به سوی کربلا😭 .....کربلا..... 😭آخ کربلا.... 😭یا حسین....*😭🖤
4.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
رزمنده جانبازِ موجی(:💔
ایناهستندکه عشق بازی میکنن🙂🥀
#حآج_حسین_یکتآ🌷
5.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌷شهیدی که وصیتش خیلی کوتاه بود...
🌷سلام مرا به رهبرم امام خامنهای برسانید و به ایشان بگویید از ایشان شرمندهام چون یک جان بیشتر نداشتم تا در راه دفاع از حریم اسلام و انقلاب تقدیم نمایم.
🌷شهید صادق عدالت اکبری، سال ۱۳۹۵ در سن ۲۸ سالگی در سالروز شهادت حضرت زینب سلام الله علیها در سوریه
به شهادت رسید.
❤️ شهید صادق عدالت اکبری ❤️
#شهیدانه
❣همسفر با شهدا❣
#مجموعه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
🖤🖤🖤🖤
@rafiq_shahidam96
🥀🥀🥀🥀
@rafiq_shahidam
🖤🖤🖤🖤
http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
@ostad_shojaeخانواده آسمانی ۵.mp3
زمان:
حجم:
11.99M
#خانواده_آسمانی ۵
🚫 تمام افسردگیها، اضطرابها، تنشها، غصهها و... همهی اسپندِ رویِ آتش شدنها ؛
نتیجهی زندانی کردنِ روح در یک قالب محدود است!
☜ تعریفِ ما از ریشهی خودمان، اگر به همین تَن و پدر و مادری که آنرا به دنیا آوردند؛ منحصر شود؛
تمام روابطمان در همین چهارچوب زندانی میشوند !
♨️ و روح نامحدود، ارتباط محدود، ارضائش نمیکند!
※ پس چکار باید کرد؟
#استاد_شجاعی 🎤
#شهید_مطهری
#علامه_طباطبایی
من از سکوت آثار گرانبهایی را مشاهده کرده ام، چهل شبانه روز سکوت اختیار کنید وجز در امور لازم سخن نگویید وبه فکر وذکر مشغول باشید تا برایتان صفا و نورانیت حاصل شود
🌈 #قسمت_صد_وششم
🌈 #هرچی_تو_بخوای
شهرام عصبانی شد.تا خواست چیزی بگه بهار به من گفت:
👤_بشین رو صندلی.😡
نشستم.شهرام بلند شد،طناب دستش بود. میخواست منو به صندلی ببنده.تا متوجه شدم، محکم بهش گفتم:
_به من نزدیک نشو.😠✋
دیگه عصبی شده بود.اسلحه شو نشان داد و گفت:
_انگار حواست نیست ها.😡
با قاطعیت بهش گفتم:
_اگه بمیرم هم نمیذارم دستت به من
بخوره.😠☝️
با تمسخر خندید و داشت میومد سمتم.بلند شدم که از خودم دفاع کنم.بهار گفت:
_کافیه.😵😠
فاطمه سادات رو به شهرام داد و طناب رو ازش گرفت.به من گفت:
_بشین.😠
همونجوری که با عصبانیت به شهرام نگاه میکردم نشستم.😠اونم عصبی شده بود.بهار از پشت دستهامو بست.شهرام چهار متری من ایستاده بود و با اخم به من نگاه میکرد.منم همونجوری نگاهش میکردم.باید قاطع رفتار میکردم.اونقدر عصبی بودم که اصلا به قیافه ش دقت نمیکردم.فقط میخواستم به من نزدیک نشه.بهار بهش گفت:
_برو بشین.ما برای چیز دیگه ای اینجا هستیم.
شهرام همونجوری که خیره نگاهم میکرد رفت نشست.بهار تلفن ☎️خونه رو برداشت و اومد سمت من.گفت:
_خیلی معمولی به شوهرت میگی بیاد خونه.😠
بالبخند و خونسردی گفتم:
_شوهرمن؟!!چرا خودت بهش نمیگی؟😏
لبخندی زد و گفت:
_به اونم میرسیم.😏
از حفظ شماره وحید رو گرفت.گذاشت روی بلندگو و تلفن رو گرفت نزدیک صورت من.
دو تا بوق خورد که وحید گفت:
_به به،عزیز دلم،سلام😍
به بهار نگاه میکردم.لبخندمو جمع کردم و گفتم:
_سلام.😐
-خوبی؟😍
-خوبم.خداروشکر.😥
-هدیه هات خوبن؟☺️
به بچه ها نگاه کردم.بغل اونا آروم بودن.گفتم:
_خوبن.شما خوبی؟😐
-الان که صداتو میشنوم عالی ام.😇😍
با مکث گفت:
_خانومم دارم میام خونه،چیزی لازم داری بخرم؟
انتظار نداشتم بگه میخواد بیاد...
نمیخواستم بیاد،یعنی نمیخواستم بدون آمادگی بیاد.😥ترسم بیشتر شد.فکر کنم از چهره م مشخص بود.
به بهار نگاه کردم.اشاره کرد بگو نه.با مکث گفتم:
_نه،ممنون.😥
وحید گفت:
_زهرای من.دلم خیلی برات تنگ شده.کاش میتونستم پرواز کنم تا زودتر از این ترافیک راحت بشم و بیام پیشت.
ساکت بودم...
نمیدونستم چی بگم که بهش بفهمونم اینجا چه خبره.بهار اشاره کرد که یه چیزی بگو.گفتم:
_منم همینطور...آقاسید منتظرتیم😥
من فقط پیش مردهای غریبه بهش میگفتم آقاسید.👌
بهار از اینکه در برابر این همه احساسات وحید بهش گفتم آقاسید پوزخند زد. وحید با تعجب گفت:
_زهرا!! قرارمون یادت رفت؟!🙁
از اینکه متوجه شد آقاسید گفتنم غیرعادی بوده ولی متوجه منظور من نشد،خیلی ناراحت شدم.گفتم:
_نه،یادم نرفته.😥
وحید گفت:
_پس مثل همیشه با من حرف بزن.😍
#رفیقشهیدمابراهیمهادی
http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c