{🔥🕊}
.
#حجاب_در_آخرالزمان
.
امام علے (ع) فرمودند :در آخر الزمان ڪه بدترین دوران است ؛ جمعے از زنان پوشیده اند در حالیڪه برهنه اند( لباس دارند اما آنقدر نازک و ڪوتاه است ڪه گویے هنوز برهنه اند..) و از خانه با آرایش بیرون میآیند،
اینها از دین خارج شده اند ، و در فتنه ها وارد شده اند و به سوے شهوات میل دارند ..و به سوے لذات خوارڪننده شتاب میڪنند و حرام ها را حلال میدانند و (اگر توبه نڪنند ) در دوزخ به عذاب ابدے گرفتار میشوند ...
.
📚وسائلالشعےه ج14ص19
.
🍃 •[ عامه پسند ]•
#مجموعه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
#فرهنگی_مجازی_هادی_دلها
#شهید_ابراهیم_هادی
#شهید_مصطفی_صدرزاده
🌹🌹🌹
@rafiq_shahidam96
@sadrzadeh1
@rafiq_shahidam
🕊🕊🕊
http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
╚━━━━๑♡♥♡๑━━━━╝
📝 #یادمون_باشه؛
شیطان، یهو از ما، همهی آنچه که براش خطرناک یا دردناکه رو، نمیگیره!
❌ بلـــــکه؛ یکی یکی اَزَمون میدزده!
امروز فقط میگه؛ کار داری، تعقیباتت رو نخون!
دو روز بعد تسبیحاتِ بعد نماز رو میگیره!
چند وقت بعد؛ نجوا میکنه؛ اگه اول وقت نخونی چیزی پیش نمیاد، حالا وقت داری ...
✖️یه وقت میبینی وقتِ پستِ #یادمون_باشه رسید؛ هنوز نماز مغرب و عشات ........
شیطان، یکی یکی ازمون میدزده!
یکی یکی ... و زود ... ازش پس بگیریم ، تا روی هم تلنبار نشه...
#مجموعه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
#فرهنگی_مجازی_هادی_دلها
#شهید_ابراهیم_هادی
#شهید_مصطفی_صدرزاده
🌹🌹🌹
@rafiq_shahidam96
@sadrzadeh1
@rafiq_shahidam
🕊🕊🕊
http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
╚━━━━๑♡♥♡๑━━━━╝
5.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐
🌹#شطرنج_با_ماشین_قیامت🌹
خواندن همه کتاب های خوب مانند گفتگو با بهترین ذهن های قرن های گذشته است
#کتاب
#کتابخانه
#محرا_اندیشه
#مسجد
#داستان
#دفاع_مقدس
💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐
#مجموعه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
❤️❤️❤️❤️
@rafiq_shahidam96
🌹🌹🌹
@rafiq_shahidam
❤️❤️❤️❤️
http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
‹🫐💙›
گمنامے!
تنهابراۍ"شہــدا"نیست!
مےتونیزندھباشۍو
سربازحضرتزهرا ۜ باشے
امایہشرطدارھ!؛
بایدفقطبرای ...
"خدا"کارکنی
نہریا".... 🚶🏻♂️
لحظهی غروب، متعلّق به امام زمانت است، برنامهٔ خود را طوری تنظیم کن که چند دقیقه توسل به امام زمان ارواحنافداه داشته باشی. همه باهم دعای فرج روزمزمه کنیم
کانال شهیدابراهيم هادی ❤️رفیق شهیدم❤️
💚🍃💚🍃💚🍃💚🍃 🍃💚🍃💚🍃💚 💚🍃💚🍃 🍃💚 «♡بـسـم رب العشق ♡» 📗رمــان #فالی_در_آغوش_فرشته 🖍به قلم•°: آیناز غفاری نژا
💚🍃💚🍃💚🍃💚🍃
🍃💚🍃💚🍃💚
💚🍃💚🍃
🍃💚
«♡بـسـم رب العشق ♡»
📗رمــان #فالی_در_آغوش_فرشته
🖍به قلم•°: آیناز غفاری نژاد
🔗 #قسمت_صد_و_سی_و_دوم
بعد از خوندن نماز صبح مهر و جانماز رو برداشتم و به سمت آشپزخونه رفتم .
کاوه هنوز داشت صبحانه می خورد .
- چه خبرته پسر !
چقدر میخوری .
بلند شو بلند شو .
کاوه در حالی که لقمه پنیر و گردو می گرفت گفت :
+ اینقدر حرف نزن مروا .
ببین من یه کارایی دارم باید انجامشون بدم تا بعد از ظهر برنمیگردم .
توهم حتما حتما قبل از اذان شب خونه باشی ها !
شب بیرون نمون .
لقمه اش رو برداشت و از آشپزخونه بیرون رفت ، سریع دنبالش دویدم و گفتم :
- کاوه راستی ...
به سمتم برگشت .
+ بله ؟!
- قرار بود شماره منا خانوم رو بهم بدی .
+ شمارش رو ندارم من .
یعنی شماره ها رو پاک کردم .
چیزه ...
مامان یه دفترچه قهوه ای رنگ داره اگر اشتباه نکنم شماره منا خانوم رو اونجا میتونی پیدا کنی .
باشه ای گفتم و به سمت آشپزخونه رفتم .
یه استکان چایی برای خودم ریختم و مشغول صبحانه خوردن شدم .
بعد از اتمام صبحانه همه ی ظرف و ظروف ها رو توی
سینک ظرفشویی ریختم .
نفس عمیقی کشیدم و با خودم گفتم :
- شروعی جدید !
آره مروا !
هنوزم دیر نشده .
به قول آراد کافیه آدم پیشمون باشه .
از کارهاش از گناهش از عملش .
اگر از ته ته قلبش پشیمون باشه همین اکتفا می کنه .
با یادآوری یکی از حرف های آراد هین بلندی کشیدم و ذوق زده گفتم :
- آراد گفت به قول حاج آقا پناهیان ، خدا دوستمون داره ، ما سرمون رو انداختیم پایین رفتیم دنبال دلمون .
ما سرمون رو انداختیم پایین و توجه نکردیم !
پس اون حاج آقا پناهیانی که آراد می گفت همون حاج آقایی بود که دیشب فایل های صوتیش رو گوش کردم .
بابا مروا ، ایول به اون مخت .
خنده ای کردم و از آشپزخونه بیرون اومدم .
کاوه رفته بود و بهترین کاری که در نبودش میتونستم انجام بدم این بود که برم سراغ لپ تاپش .
&ادامـــه دارد ......
~ •°🍃🍃✨💚✨💚✨💚✨🍃🍃°•~
#رفیقشهیدمابراهیمهادی
http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
💚🍃💚🍃💚🍃💚🍃
🍃💚🍃💚🍃💚
💚🍃💚🍃
🍃💚
«♡بـسـم رب العشق ♡»
📗رمــان #فالی_در_آغوش_فرشته
🖍به قلم•°: آیناز غفاری نژاد
🔗 #قسمت_صد_و_سی_و_سوم
لپ تاپ کاوه رو ، روشن کردم و رفتم سراغ فایل های صوتیش ...
[ دین اومده حالت رو خوب کنه ! ]
[ حاج آقا پناهیان ]
دین اومده حالت رو خوب کنه ؟!
اگر منظورتون از دین همون دینیه که سراسر افسردگیه من یکی که حال خوبی توش ندیدم .
والا ...
با این حال فایل رو پلی کردم و همزمان با گوش کردن شروع کردم به نوت برداری .
[ اولین کاری که دین انجام میده چیه ؟!
حال آدم رو خوب میکنه .
تمام احکام دینی مهم ترین اثر فوری که دارن اینه که حال آدم رو خوب میکنن .
هرچی توصیه در دین وجود داره ، ایناها اولین اثرش و اثر فوریش اینه که حال آدم رو خوب میکنه و مراقبت می کنه انسان حالش بد نشه .
نگاه حرام نکن حالت بد میشه.
غیبت نکن حالت بد میشه .
دروغ نگو حالت بد میشه .
صدقه بده حالت خوب میشه.
کار کن پول در بیار حالت خوب میشه .
اسراف نکن حالت خوب میشه .
ما دین رو باید واقعا کار کرد اولیش رو این بدونیم که حال آدم رو خوب میکنه.
دشمنی داریم به نام ابلیس که او مهم ترین کارش اینه که حال آدم رو بد میکنه .
مدام آدم رو وادار میکنه آدم به صحنه هایی نگاه کنه که حالش بد بشه .
به اینکه کی بیشتر از آدم داره .
به اینکه آدم چی نداره .
به اینکه آدم چی رو نمی تونه به دست بیاره .
به اینکه چی رو از دست داده ]
بعد از گوش دادن به فایل صوتی لبخند پهنی روی صورتم نقش بست .
استاد پناهیان اینقدر خوب صحبت می کرد که کلی انرژی مثبت به آدم تزریق میشد .
خواستم برم سراغ فایل صوتی بعدی که با خودم گفتم :
نه ، اینجوری که نمیشه !
مروا تا کی میخوای از مطالب کاوه استفاده کنی و دزدکی بری سراغ لپ تاپش ، اگر متوجه بشه که رفتی سراغ لپ تاپش قطعا میکشتت .
از ترس اینکه کاوه متوجه بشه ، رفتم و لپ تاپ خودم رو که مدت زیادی خاموش بود رو آوردم .
تمام فایل های صوتی و فیلم های کاوه رو برای خودم ارسال کردم.
نفس راحتی کشیدم و با زدن لبخند پیروزمندانه ای لپ تاپ کاوه رو خاموش کردم و سر جای خودش گذاشتم .
لپ تاپ خودمم توی شارژ زدم که برای شب شارژ داشته باشه .
دیگه کم کم باید آماده می شدم و میرفتم دانشگاه اما اول باید با منا خانوم تماس میگرفتم ، برای همین بلند شدم و به سمت اتاق مامان رفتم .
بعد از اینکه حسابی کل اتاق رو زیر و رو کردم دفترچه رو توی کمدش پیدا کردم .
روی تخت دو نفره مامان و بابا نشستم و دفترچه رو باز کردم و دنبال شماره منا خانوم گشتم .
همه شماره ها با اسماشون به ترتیب حروف الفبا نوشته بودند برای همین رفتم توی قسمت میم ها ...
میلاد پسر خسرو .
مریم خانوم .
مرجان پ _ ز
مسعود .
مژگان دختر لیلا خانوم همسر آقا سجاد .
خنده ی بلندی کردم و گفتم :
- این چه طرز اسم ثبت کردنه مادر من ؟!
آدرس خونشونم بنوشتی دیگه !
دوباره شروع کردم به خوندن اسم ها تا اینکه به اسم منا رسیدم شمارش رو توی برگه ی دیگه ای نوشتم و با خنده به سمت هال حرکت کردم.
&ادامـــه دارد ......
~ •°🍃🍃✨💚✨💚✨💚✨🍃🍃°•~
#رفیقشهیدمابراهیمهادی
http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
💚🍃💚🍃💚🍃💚🍃
🍃💚🍃💚🍃💚
💚🍃💚🍃
🍃💚
«♡بـسـم رب العشق ♡»
📗رمــان #فالی_در_آغوش_فرشته
🖍به قلم•°: آیناز غفاری نژاد
🔗 #قسمت_صد_و_سی_و_چهارم
از پله ها آروم آروم پایین اومدم و به سمت تلفن رفتم .
شماره ای که توی برگه نوشته بودم رو گرفتم ...
بعد از گذشت چند دقیقه جواب داد .
+ الو .
- سلام منا جان ، حالتون چطوره ؟
+ سلام ، ممنون .
ببخشید شما ؟
- فرهمند هستم ، مروا فرهمند.
+ آها عزیزم .
ای وای نشناختمتون شرمنده.
- دشمنتون شرمنده .
یه زحمتی داشتم براتون.
+ درخدمتم عزیزم.
- امروز میتونید بیاید خونمون برای تمیز کاری ؟!
مامان اینا یه مدت خونه نیستن ، منم نبودم ، خونه حسابی بهم ریخته شده .
+ آره میتونم بیام.
فقط اینکه ساعت چند ؟
- هرچه زودتر بهتر .
+ خب مروا جان ، امیرحسین رفته کلاس کسی هم نیست بره دنبالش ، حدود یک ساعت دیگه کلاسش تموم میشه .
من میرم دنبالش از اونجا هم میام خونه شما ولی ممکنه دو ساعتی طول بکشه ، مشکلی که نداره ؟!
- نه نه چه مشکلی .
پس دو ساعت دیگه حتما بیاید .
فقط اینکه من یه کار مهمی دارم نمیتونم خونه بمونم .
کلید ها رو همون جای همیشگی میذارم دیگه خودتون بردارید .
+ باشه چشم عزیزم .
- چشمتون بی بلا .
خداحافظ .
بعد از قطع کردن تماس ، بشکنی زدم ، اینم از این .
همین که خواستم از پیش تلفن بلند بشم ، یاد آنالی افتادم ، تلفن رو برداشتم و شمارش رو گرفتم .
چند تا بوق خورد ولی جواب نداد .
از اینکه تلفنش خاموش نبود خیلی خوشحال شدم ، ممکن بود برگشته باشه خونه .
دیگه کم کم داشتم از جواب دادنش ناامید میشدم که صداش توی تلفن پیچید .
+ الو .
سکوت کردم ...
+ الو .
مگه با تو نیستم ؟!
هوی .
چه خری هستی ؟
از لحنش عصبانی شدم و با صدای بلندی گفتم :
- هوی و زهر مار !
خر هم خودتی !
چقدر بی ادب شدی تو .
کلا رد دادی ها !
+ اوهوع مری جون .
خودتم دست کمی از من نداریا !
چه خبر شده یاد من افتادی ؟
نکنه باز پول میخوای !؟
در برابر گستاخیش جوابی ندادم و بحث رو عوض کردم .
- مامانت گفت بود وسایل هات رو جمع کردی رفتی .
کجا رفته بودی ؟!
+ اولا مامان من غلط کرده به تو گفته .
دوما به تو هیچ ربطی نداره من کجا رفته بودم .
- جدیدا خیلی پرو شدی !
این چه طرز حرف زدنه !
الان خونه خودتونی ؟
+ همینه که هست .
نه خونه خودمون نیستم .
- پس کجایی ؟!
آدرس بده بیام پیشت .
+ اوکی .
برات اس ام اس می ...
سریع پریدم وسط حرفش و گفتم :
- نه نه .
من گوشیم خراب شده ، آدرس رو بگو یادداشت کنم .
+ ببین خونه کاملیا رو که یادته ؟!
- خب ...
+ خب و زهر مار .
میگم یادته ؟
نفسم رو کلافه بیرون فرستادم و گفتم :
- آره یادمه ، که چی ؟!
+ من اونجام .
- اونجا چی کار می کنی ؟!
+ داستانش مفصله .
- خیلی خب تا یک ساعت دیگه اونجام .
کاری نداری ؟!
+ نه .
بای .
یک دفعه از دهنم در اومد و گفتم :
- یاعلی .
انگار آنالی متوجه نشد چون خیلی سریع تلفن رو قطع کرد .
&ادامـــه دارد ......
~ •°🍃🍃✨💚✨💚✨💚✨🍃🍃°•~
#رفیقشهیدمابراهیمهادی
http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c