امام علی علیه السلام
کوشش شما در دنیا این باشد
که در این چند روزه کوتاه برای
روزهای بلند آخرت توشه برگیرید
#حدیث
http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐
هرروز یک صفحه
صفحه123
به نیت ظهور منجی عالم بشریت مهدی فاطمه
#قران
💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐
#مجموعه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
❤️❤️❤️❤️
@rafiq_shahidam96
🌹🌹🌹
@rafiq_shahidam
❤️❤️❤️❤️
http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
#ترجمه_صفحه123
- ای مؤمنان! حق این است که شراب و قمار و بتهای نصب شده و تیرهای بختآزما، پلیدی [و] از عمل شیطان هستند، پس از آنها دوری کنید تا رستگار شوید
91 - جز این نیست که شیطان میخواهد با شراب و قمار، میان شما دشمنی و کینه افکند و از یاد خدا و از نماز بازتان دارد پس آیا دست بردار هستید!
92 - و اطاعت خدا و اطاعت رسول کنید و [از گناه] برحذر باشید، اگر پشت کردید بدانید که پیامبر ما فقط عهدهدار ابلاغ روشن است
93 - بر کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته کردهاند، در بارهی آنچه [پیش از حکم تحریم] خوردهاند گناهی نیست، به شرط آن که پرهیزکار و مؤمن گردند و کارهای شایسته کنند، سپس [از محرمات] پرهیز نمایند و [به تحریم آن] مؤمن باشند، سپس [با جدّیت] پرهیزکاری و نیکوکاری پیشه کنند که خداوند نیکوکاران را دوست میدارد
94 - ای مؤمنان! خدا شما را به [تحریم] صیدی که در دسترس شما و نیزههای شماست میآزماید، تا معلوم دارد چه کسی در نهان از او پروا میدارد پس هر که بعد از این [دستور] تجاوز کند، او را عذابی دردناک خواهد بود
95 - ای مؤمنان! وقتی که احرام دارید شکار را مکشید، و هر کس از شما عمدا آن را بکشد، باید کفارهای معادل آن از چهارپایان بدهد، که دو نفر عادل از خودتان [معادل بودن] آن را تصدیق کنند و به عنوان قربانی به کعبه برسد [و قربانی شود]، یا [او را] کفارهای [مانند] طعام دادن به مستمندان، یا روزه داشتن معادل آن است، تا وبال کار خویش را بچشد خدا از آنچه در گذشته واقع شده عفو کرده، و هر که تکرار کند خدا از او انتقام میگیرد، و خداوند شکستناپذیر و صاحب انتقام است
http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
هدایت شده از کانال شهید ابراهیم هادی(علمدار کمیل)
سامانه ثبت نام خادمی شهدا دوباره فعال شده
به دوستانتون اطلاع بدین تا ثبت نام کنند
@rafiq_shahidam
#خادمین_شهدا #خادم_الشهدا #بهمن #حاج_قاسم
⤵️⤵️⤵️⤵️
https://khademin.koolebar.ir/
#شهیدانه💚
*یکـبار فاطمہ را گذاشـت روۍ اپن آشپزخانـھ*
*و بہ او گفت :*
بپر بغـل بابا و فاطمہ بـھ آغـوش او پرید 🌱
بـھ مـن نگاھ کـرد و گفت : ببین فاطمہ چطور بـھ من اعتماد داشت ؛
اون پرید و میدونست من اون رو میگـیرم ، اگـھ ما همینطور بـھ خدا اعتماد داشتیـم همہ مشڪلاتمان حل بود .
تـوکـل واقعۍ یعنـے همین کـھ بدانیم در هـر شـرایطے خدا مواظـب مـٰا هست❤️'
*(به روایتهمسرشھید)*
#کلام_شهید
#خاطره
#مجموعه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
#فرهنگی_مجازی_هادی_دلها
#شهید_مصطفی_صدرزاده
#شهید_ابراهیم_هادی
╔━━━━๑ღ♥ღ๑━━━━╗
ڪاناݪ شہید ابـراهیم هـادے.
@rafiq_shahidam96
@rafiq_shahidam96
🕊️🕊️🕊️
http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
╚━━━━๑ღ♥ღ๑━━━━╝
#هادے_دلھٰا 🕊
در این سکوت و افق های مه آلود،
نوری بفرست تا روشن شود راهم؛
تا گام هایم محکم تر شود و حرف ها
مرا مأیوس نسازد..!
اشک هایی که سپر خیلی از بلاها بود.💔
✍یقیناً خدا به واسطه اشک های پاک شما بلاهای زیادی را از ما بَدان دور کرد...! از آن شب جمعه که این چشم های همیشه بارانی را از ما گرفتند؛ بلا پشت بلا بر ما آمد.
این چشم کاسه ی خون و این اشک حلقه زده در چشم چه حرف ها که ندارد...
#مجموعه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
#فرهنگی_مجازی_هادی_دلها
#شهید_مصطفی_صدرزاده
#شهید_ابراهیم_هادی
╔━━━━๑ღ♥ღ๑━━━━╗
ڪاناݪ شہید ابـراهیم هـادے.
@rafiq_shahidam96
@rafiq_shahidam96
🕊️🕊️🕊️
http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
╚━━━━๑ღ♥ღ๑━━━━╝
🔰 از دل نرود هر آنڪه از دیده برفت
در #عڪس و قلم خاطره ے یار بماند. . .
📸 یہ وقتایے قبل شهادت رفقا باهم قرار مے گذاشتن اینطورے عڪس بندازن. . .
#یادشهداباصلوات
5.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 #کلیپ | #شلمچه
🔻یعنی شهدایی که هنوز پیکرشون اونجا افتاده دلشون برای ما تنگ شده؟!
#مجموعه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
❤️❤️❤️❤️
@rafiq_shahidam96
🌹🌹🌹
@rafiq_shahidam
❤️❤️❤️❤️
http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
خاطرات بسیارشیرین
،زیبا وجذاب برادر علی عاشوری از رزمندگان دوران دفاع مقدس از استان قم واز همرزمان شهید دکتر چمران تحت عنوان خاکیان افلاکی
هر روز یک قسمت از خاطرات
قسمت های : ( هشتم و نهم)
http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
خاطرات برادر علی عاشوری از رزمندگان دوران دفاع مقدس و از همرزمان شهید دکتر چمران
🍃 :قسمت هشتم:
به علت کمبود آذوقه، همه سعی در صرفه¬جویی "جیره جنگی ۷۲ ساعته" داشتند. دوره ما در دی¬ماه سال 1359 در پادگان "درب خزانه" مسجد سلیمان در حال برگزاری ¬بود. در حالی دوره را آغاز کرده بودیم که تعداد ده نفر، به علت سختی آموزش، پادگان را ترک و به شهرهای خود برگشته بودند. این ده نفر که ترک دوره کرده بودند، بعلاوه یک شهید و یک مجروح، تعداد گروهان ما به ۸۷ نفر کاهش پیدا کرد. وقتی به چادرها برگشتیم، بعد از استراحت کوتاهی، از بلندگو اعلام شد همه گروهان¬ها هر چه سریع¬تر در میدان صبح¬گاه به خط شوند. من به گروهان خودم گفتم: بچه ها هر چه زودتر برویم. گروهان¬ها در میدان صبح¬گاه به خط شدند. طبق برنامه، ساعت اول دوره، گروهان من کلاس "عبور از موانع" داشت که با دکتر مصطفی چمران بود. واقعا کلاس گذراندن با دکتر چمران، سخت و نفس¬گیر و کشنده بود. کمتر کسی می¬توانست طاقت بیاورد، اما ما تصمیم گرفته بودیم از این امتحان پیروز بیرون بیاییم و دکتر چمران هم عزم¬اش را جزم کرده بود تا از ما یک نیروی چریکی بسازد.
کلاس¬های آموزشی به علت فشار بالا ، خیلی سخت می گذشت هر کس کوتاهی می-کرد تنبیه بدنی می¬شد، آن هم از نوع نظامی، مثل: کلاغ¬پر، پامرغی، سینه¬خیز و غلت روی تیغ و سنگلاخ. کلاس دکتر چمران دو ساعت بود و این دو ساعت به اندازه دو سال طول می¬کشید. وقتی کلاس تمام می¬شد، با لحن خوشی که با نیروها صحبت می¬کرد، خستگی از تن آن¬ها خارج می¬شد. دکتر از خاطرات کودکی، نوجوانی و جوانی خود، خیلی شیرین تعریف می¬کرد. از مدرسه زمان تحصیل که شاگرد اول بود، از آمریکا که دانشمند برجسته بود، از لبنان که چریک تمام عیار بود و در دفاع مقدس که با کمک یارانش توانسته بود جلوی هجوم دشمن برای تصرف اهواز را بگیرند. با تمام سخت گیری در آموزش نظامی، کسی از کلاس با دکتر چمران خسته نمی شد. وقتی کلاس دکتر تمام می¬شد، نیروها رهایش نمی کردند، مثل پروانه دور سر دکتر چمران میچرخیدند، دکتر چمران هم دست نوازش بر سر نیروها می¬کشید.
کلاس با دکتر چمران، استاد و شاگردی نبود، بلکه پدر و پسری و کلاس مکتب عشق بود. دکتر چمران به نیروها زندگی حسینی وار آموزش می¬داد. کلاس¬هایش انسان¬ساز و خدایی بود. وقتی کلاس دکتر تمام می¬شد، سراغ جلسه با فرماندهان ارتشی می¬رفت. اصلا در چهره اش خستگی دیده نمی شد. آنی بی¬کار نبود. من هیچ وقت ندیدم و متوجه نشدم این ابرمرد، کی غذا می¬خورد، کی استراحت می¬کند، ولی هر موقع او را می دیدیم در حال عبادت با خدای خود بود.
روز اول به پایان رسید و شب ظلمانی، پادگان را فرا گرفت. آموزش شبانه سخت تر از آموزش روز بود. هر شب خشم شب و کسی نمی¬توانست بخوابد، تکاوران کلاه سبز با تیر اندازی، انفجارات و خمپاره منور بسراغ¬مان می آمدند، محشری به پا می¬شد، با انفجارات زمین و زمان را می لرزاندند. از طرفی، تعداد زیادی گراز در پادگان بود. این حیوانات به واحدهایی که شب خوابشان می¬برد حمله می¬کردند، چادرهایشان را نقش بر زمین می¬کردند. از ۱۵ روز سه روز را گذرانده بودیم، کم¬کم داشتیم به این وضعیت عادت می¬کردیم و آموزش برایمان راحت¬تر می¬شد.
در شب چهارم، هنوز چرتی نزده بودیم، که بلندگوی پادگان صدای اذان صبح را پخش کرد. باید آماده می¬شدیم برای نماز صبح و ورزش صبح¬گاهی و رفتن به کلاس؛ وضو گرفتیم. برای نماز، دکتر مصطفی چمران آمد. همه پشت سر ایشان نماز صبح و سپس زیارت عاشورا خواندیم. سپس رفتیم برای ورزش صبح¬گاهی که هر روز مسافت دو صبح¬گاهی طولانی¬تر می¬شد. یعنی روزی یک کیلومتر بیشتر می¬دویدیم. باز نرمش صبح¬گاهی به عهده من بود که باید انجام می¬دادم. پس از نرمش، برای یک استراحت کوتاه و آماده شدن برای کلاس به چادرها رفتیم.
🌺🍃🌺🍃🌺
http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
ادامه دارد