هدایت شده از کانال شهید ابراهیم هادی(علمدار کمیل)
بسماللهالرحمنالرحیم
ختمصلواتبرایشادیروحپاسدار رشیداسلام شهیدحاجحسنعبدالحی و تعجیل در فرج اقا صاحبالزمان(عج)
۱۰۰صلوات🍀
۲۰۰صلوات🌺
۳۰۰صلوات🌼
۴۰۰صلوات🌸
۵۰۰صلوات🌹
۶۰۰صلوات🌷
۷۰۰صلوات💐
۸۰۰صلوات☘
۹۰۰صلوات🌱
۱۰۰۰صلوات🌱
اجرکمعندالله😊
شهیدیکهدرموقعشهادتامامزمان(عج)
بهدیدارشاومد
شهیدیکههیچوقتجمکرانرفتنشو
نمازجمعهرفتنشترکنشد
خاطرات بسیارشیرین
،زیبا وجذاب برادر علی عاشوری از رزمندگان دوران دفاع مقدس از استان قم واز همرزمان شهید دکتر چمران تحت عنوان خاکیان افلاکی
هر روز یک قسمت از خاطرات
قسمت : ( بیستم)
http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
خاطرات برادر علی عاشوری از رزمندگان دوران دفاع مقدس و از همرزمان شهید دکتر چمران
🍃قسمت بیستم: بستن رود کارون
یک¬هفته خوراک نیروها توسط هم وطن عرب تأمین شد. همه سپاسگزار این هم¬وطن بودند. دکتر مصطفی چمران آرام و قرار نداشت تا هر طوری شده از سقوط شهر اهواز جلوگیری کند و به دنبال تاکتیک و ابتکار جدیدی بود. جلسه¬ای در ستاد جنگ¬های نامنظم تشکیل داد همه فرماندهان در آن شرکت کرده بودند. من و برادر علی ماهینی هم شرکت کردیم. نتیجه جلسه این بود که باید جلوی رود کارون را با درست کردن یک سد خاکی ببندیم. به طوری که آب زیادی، در پشت این سد خاکی جمع بشود تا برای یک عملیات علیه دشمن آماده شود. ما نماز ظهر و عصر را در ستاد خواندیم و به منطقه برگشتیم وقتی رسیدیم درگیری شدیدی بین نیروهای ما با عراقی¬ها در جریان بود. نیروهای ما با سلاح¬های سبک و دشمن با تمام امکانات، علت را جویا شدیم، نیروها گفتند: چند تیم گشتی دشمن می¬خواستند به منطقه ما وارد شوند و در حال نزدیک شدن بودند که درگیر شدیم. هم دشمن چند نفر تلفات داده بود و هم ما سه تا شهید داده بودیم. از ما ۵ نفر نیز مجروح شده بودند.
ما شهدا و مجروحین را به اهواز انتقال دادیم. و نیروها را جمع کردیم تا در خصوص ابتکار دکتر مصطفی چمران بگوئیم. از گروهان من تعدادی رفته بودند و تعدادی هم شهید و مجروح شده بودند. لذا تعدادمان به ۶۵ نفر رسیده بودند. نیروها را به چهار دسته تقسیم کردیم تا به نوبت جلوی رود کارون را ببندند تا به صورت سد خاکی در بیاید. تا مدتی وقت بچه¬ها، روزها مشغول بستن جلوی رود کارون و شب ها هم نگهیانی می¬شد. کار تا جایی جلو رفته بود که جلوی آب کاملا بسته شد. دشمن نیز محل قایق رانی و تاج سد را به صورت پراکنده گلوله باران می¬کرد. اما از ایجاد سد خبری نداشت.
سد بستن جلوی کارون، واقعا یک کار بزرگی بود. ولی نیروهای رزمنده آن را انجام دادند. دکتر چمران خواب بدی برای آن¬ها دیده بود. آن طرف، دشمن داشت آماده می¬شد که هر طوری شده شهر اهواز را تصرف کند. کم کم کمک های مردم داشت به جبهه ها می رسید. اوضاع آذوقه رو به بهبودی بود و گاها غذای گرم به منطقه می آمد. دکتر چمران هر روز از پیشرفت کار احساس رضایت می¬کرد. در بین صحبت¬هاش این کار بچه ها را یک پیروزی عنوان می¬کرد. دائما بچه ها را تشویق می¬کرد و در حال روحیه دادن بود.
از آن طرف، دشمن برای جبران شکست قبلی، این دفعه همه امکانات خود را به میدان آورده بود. "محمد شوکر شاهین" فرمانده عراقی¬ها تصمیم خودش را گرفته بود و در یک سحرگاه شروع کردند به یک حمله بزرگ، به طوری که هیچ¬کس یارای مقابله با آن¬ها را نداشت. دشمن خط را در هم شکست تا رسیدند به جاده سوسنگرد- اهواز، در این هنگام بود که دکتر مصطفی چمران جلوی سد خاکی را منفجر کرد. آب همه منطقه تحت اشغال دشمن را فرا گرفت به طوری که اکثر گردان¬های زرهی داخل آب ماندند و قادر به هیچ عملیاتی نبودند. دشمن برای فرار از این باتلاق درخواست قایق کرد تا بتواند از مهلکه نجات پیدا کند. دشمن در حال فرار توسط رزمندگان پیاده و هواپیماهای نیروی هوایی و هلی کوپترهای هوانیروز شکار می¬شدند.
این دلاور مرد بزرگ توانست برای همیشه تصرف اهواز را از سر دشمن بیرون کند. ما هم فهمیدیم جنگ با دشمن فقط با اسلحه نیست. این یک پیروزی بزرگ برای جمهوری اسلامی به حساب می آمد و شکست بزرگ برای دشمن بعثی. در این عملیات من و هم علی ماهینی به شدت مجروح شدیم. ما را به بیمارستان نادری اهواز منتقل کردند. "یاد شهدای این عملیات گرامی باد.
🌺🍃🌺🍃🌺
http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
🍃 : ادامه دارد
خیلی دوست داشت دخترداشته باشه و اسمشُ بزاره کوثر😌
شب آخر قبل شروع عملیات بهش گفتم نمیخوای زنگ بزنی صدای کوثر کوچولوتو بشنوی؟
گفت من از کوثرم گذشتم...💔
#کوثرخانم
#شهیدمحمودرضابیضایی
داغ دوباره بر دل نازنین شما!
گفتند: علیّ بن محمّد میخواهد ضدّ حکومت قیام کند. سربازانش را شبانه به خانهی امام هادی علیهالسّلام روانه کرد. سرزده وارد خانهی امام شدند و به جست و جو پرداختند. امام را دیدند که روی خاک، رو به قبله نشستهاند و قرآن میخوانند. چیز مشت پرکنی نیافتند و عقده را با حمله به امام علیهالسّلام گشودند و ایشان را با سر و پای برهنه نزد متوکّل بردند!
متوکّل مثل همیشه در دستش جام شراب بود. برخاست و با وقاحت تمام، امام را در کنار خود نشاند و جام شراب را به آن حضرت تعارف کرد!!
امام فرمودند:
سوگند به خدا، هرگز گوشت و خون من با شراب آمیخته نشده و نخواهد نشد.
متوکّل گفت:
پس شعری بخوان!
امام فرمودند:
من در شعر، بهرهای اندک دارم.
متوکّل گفت:
حتماً باید اشعاری بخوانی.
امام هادی علیهالسّلام اشعاری در بیارزشی دنیا خواندند.
فطرت متوکّل بیدار شد و پشیمان گشت و گریه کرد. دیگران نیز گریستند. سپس دستور داد امام هادی علیهالسّلام را با احترام برگردانند.
یا صاحب الزمان!
این روزها، شمایید و اندوهی دیگر!
و چه ناشیانه، گفتیم و نوشتیم از آن مجلس شراب و بیحرمتی!
بی آن که یادمان باشد این، داغ دوبارهای است بر دل نازنین شما!
و رسم مروت نیست صاحب عزا را رنجاندن!
مولای من!
پیراهن مشکی از تن درآرید و لباس ظهور بر تن کنید که چارهی این خاطرات غمبار، که عمری همراهتان است، فقط ظهور است، ظهور!
#مجموعه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
#فرهنگی_مجازی_هادی_دلها
#شهید_مصطفی_صدرزاده
#شهید_ابراهیم_هادی
╔━━━━๑ღ♥ღ๑━━━━╗
ڪاناݪ شہید ابـراهیم هـادے.
@rafiq_shahidam96
@rafiq_shahidam96
🕊️🕊️🕊️
http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
╚━━━━๑ღ♥ღ๑━━━━╝