eitaa logo
کانال شهیدابراهيم هادی ❤️رفیق شهیدم❤️
4.9هزار دنبال‌کننده
29.7هزار عکس
19.8هزار ویدیو
277 فایل
♡ولٰا تَحْسَبَّنَ الَّذینَ قُتِلوا في سَبیلِ اللِه اَمواتا بَل اَحیٰاعِندَ رَبهِم یُرزقون♡ شہـد شیـرین شـہـٰادت را کسانی مـے چشند کـہ..!! لذت زودگذر گنـٰاه را خریدار نباشند .. 💔 دورهمیم واسہ ڪامل تر شدن🍃 #باشهداتاشهادت ارتباط با خادم کانال👇👇 @Zsh313
مشاهده در ایتا
دانلود
شهیدانه تا شهادت 🕊: [۲/۷،‏ ۸:۰۷] ص ن: ✨💕صبح خودرابا سلام به 14معصوم (ع)شروع کنیم💕✨ 🌕بسْمِﺍﻟﻠَّﻪِﺍﻟﺮَّﺣْﻤَﻦِﺍﻟﺮَّﺣِﻴﻢ🌕 💚ﺍﻟﺴﻼ‌ﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺭﺳﻮﻝَ ﺍﻟﻠﻪ 💛ﺍﻟﺴﻼ‌ﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺍﻣﯿﺮَﺍﻟﻤﺆﻣﻨﯿﻦ 💜ﺍﻟﺴﻼ‌ﻡ ﻋﻠﯿﮏِ ﯾﺎ ﻓﺎﻃﻤﺔُ ﺍﻟﺰﻫﺮﺍﺀ 💙ﺍﻟﺴﻼ‌ﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺣﺴﻦَ ﺑﻦَ ﻋﻠﯽٍ ﺍﻟﻤﺠﺘﺒﯽ 💚ﺍﻟﺴﻼ‌ﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺣﺴﯿﻦَ ﺑﻦَ ﻋﻠﯽٍ ﺳﯿﺪَ ﺍﻟﺸﻬﺪﺍﺀ 💛ﺍﻟﺴﻼ‌ﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻋﻠﯽَّ ﺑﻦَ ﺍﻟﺤﺴﯿﻦِ ﺯﯾﻦَ ﺍﻟﻌﺎﺑﺪﯾﻦ 💜ﺍﻟﺴﻼ‌ﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻣﺤﻤﺪَ ﺑﻦَ ﻋﻠﯽٍ ﺍﻟﺒﺎﻗﺮ 💙ﺍﻟﺴﻼ‌ﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺟﻌﻔﺮَ ﺑﻦَ ﻣﺤﻤﺪٍ ﺍﻟﺼﺎﺩﻕ 💚ﺍﻟﺴﻼ‌ﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻣﻮﺳﯽ ﺑﻦَ ﺟﻌﻔﺮٍ ﺍﻟﮑﺎﻇﻢُ 💛ﺍﻟﺴﻼ‌ﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻋﻠﯽَّ ﺑﻦَ ﻣﻮﺳَﯽ ﺍﻟﺮﺿَﺎ ﺍﻟﻤُﺮﺗﻀﯽ 💜ﺍﻟﺴﻼ‌ﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻣﺤﻤﺪَ ﺑﻦَ ﻋﻠﯽٍ ﺍﻟﺠﻮﺍﺩ 💙ﺍﻟﺴﻼ‌ﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻋﻠﯽَّ ﺑﻦَ ﻣﺤﻤﺪٍ ﺍﻟﻬﺎﺩﯼ 💚ﺍﻟﺴﻼ‌ﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺣﺴﻦَ ﺑﻦَ ﻋﻠﯽٍ ﺍﻟﻌﺴﮑﺮﯼ 💛السَّلامُ علیکَ یا بقیَّةَ اللهِ یا اباصالحَ المهدی یا خلیفةَالرَّحمنُ و یا شریکَ القران ایُّها الاِمامَ الاِنسُ و الجّانّ سیِّدی و مَولایْ الاَمان الاَمان... ﻭ ﺭﺣﻤﺔ ﺍﻟﻠﻪ ﻭ ﺑﺮﮐﺎﺗﻪ 🌹التماس دعای فرج🌹 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🎊به نيت تعجيل در فرج امام زمان عج وسلامتیش 🌺خشنودی 14معصوم ع ╔━━━━๑ღ♥ღ๑━━━━╗ ڪاناݪ شہید ابـراهیم هـادے. @rafiq_shahidam96 @rafiq_shahidam96 🕊️🕊️🕊️ http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c ╚━━━━๑ღ♥ღ๑━━━━╝
شهیدانه تا شهادت 🕊: هر روز مهمان ائمه ع 🌹🌹🌹🌹🌹 زیارت نامه امیر المؤمنین در روز یکشنبه بسم الله الرحمن الرحیم السَّلامُ عَلَى الشَّجَرَةِ النَّبَوِيَّةِ، وَالدَّوْحَةِ الْهَاشِمِيَّةِ، الْمُضِيئَةِ الْمُثْمِرَةِ بِالنُّبُوَّةِ الْمُونِقَةِ بِالْإِمَامَةِ، وَعَلىٰ ضَجِيعَيْكَ آدَمَ وَنُوحٍ عَلَيْهِمَا السَّلامُ . السَّلامُ عَلَيْكَ وَعَلَىٰ أَهْلِ بَيْتِكَ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ، السَّلامُ عَلَيْكَ وَعَلَى الْمَلائِكَةِ الْمُحْدِقِينَ بِكَ وَالْحَافِّينَ بِقَبْرِكَ، يَا مَوْلاىَ يَا أَمِيرَالْمُؤْمِنِينَ، هَذاَ يَوْمُ الْأَحَدِ وَهُوَ يَوْمُكَ وَبِاسْمِكَ، وَأَنَا ضَيْفُكَ فِيهِ وَجارُكَ، فَأَضِفْنِى يَا مَوْلاىَ وَأَجِرْنِى، فَإِنَّكَ كَرِيمٌ تُحِبُّ الضِّيافَةَ، وَمَأْمُورٌ بِالْإِجارَةِ، فَافْعَلْ مَا رَغِبْتُ إِلَيْكَ فِيهِ، وَرَجَوْتُهُ مِنْكَ، بِمَنْزِلَتِكَ وَآلِ بَيْتِكَ عِنْدَاللّٰهِ، وَمَنْزِلَتِهِ عِنْدَكُمْ، وَبِحَقِّ ابْنِ عَمِّكَ رَسُولِ‌اللّٰهِ صَلَّى‌اللّٰهُ‌عَلَيْهِ‌وَآلِهِ وَسَلَّمَ وَعَلَيْهِمْ أَجْمَعِينَ. زیارت نامه حضرت فاطمه زهرا س السَّلامُ عَلَيْكِ يَا مُمْتَحَنَةُ، امْتَحَنَكِ الَّذِى خَلَقَكِ فَوَجَدَكِ لِمَا امْتَحَنَكِ صَابِرَةً، أَنَا لَكِ مُصَدِّقٌ صَابِرٌ عَلَىٰ مَا أَتىٰ بِهِ أَبُوكِ وَوَصِيُّهُ صَلَواتُ اللّٰهِ عَلَيْهِما، وَأَنَا أَسْأَلُكِ إِنْ كُنْتُ صَدَّقْتُكِ إِلّا أَلْحَقْتِنِى بِتَصْدِيقِى لَهُمَا، لِتُسَرَّ نَفْسِى، فَاشْهَدِى أَنِّى ظاهِرٌ بِوَلَايَتِكِ وَوَِلايَةِ آلِ بَيْتِكِ صَلَوَاتُ اللّٰهِ عَلَيْهِمْ أَجْمَعِينَ 🌹 🌹🌹 🌹🌹🌹 🌹🌹🌹🌹 🌹🌹🌹🌹🌹
⚘اَللّٰہُـمَّ؏َجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَجـ‌⚘: ♥️🤚 صبحم شروع می شود ✨ آقا به نامتان ‌ روزیِ من همه جا ذکر نامتان صبح علی الطلوع ✨ سلام بر شما من دلخوشم به جواب سلامتان 💜اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ 💚وَعَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ ♥️وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ 💛وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ 🌱 ╔━━━━๑ღ♥ღ๑━━━━╗ ڪاناݪ شہید ابـراهیم هـادے. @rafiq_shahidam96 @rafiq_shahidam96 🕊️🕊️🕊️ http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c ╚━━━━๑ღ♥ღ๑━━━━╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔹خواستیم با حرفهایمان ، راه را ادامه دهیم؛ اما دیدیم راه شهدا، "رفتنی" ست! نه گفتنی!!😔 🔹این زندان دنیا، این گناهان بی شمارمان، آخر لنگ می کند پای رفتن را...😭 پـــ🕊ـــر گشودنم آرزوست! 🔸 🔹روزتان ❣ شهدایی 🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸✨ ╔━━━━๑ღ♥ღ๑━━━━╗ ڪاناݪ شہید ابـراهیم هـادے. @rafiq_shahidam96 @rafiq_shahidam96 🕊️🕊️🕊️ http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c ╚━━━━๑ღ♥ღ๑━━━━╝
از گمنامی نترس! از اینکه اسم و رسمی نداری، از کارهای کرده ات به نام دیگری، از بی تفاوت بودن آدم ها، از تنهایی ات در عین شلوغی ها، غمگین مباش که گمنامی، اولین گام برای رسیدن است! شهید ابراهیم هادی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
رمان گردان سیاه پوش راوی (خواهر شهید) قسمت سی وهفتم میداد. جای همه را کنار هم توی هال میانداخت و میگفت: »دلم میخواد این روزهای آخر، پیشتون باشم.« تندتند دست آقاجان را میبوسید و پیشانی عزیز را. از من هم خواسته بود که آن چند روز با بچه هایم خانه ی آقاجان بمانیم. عزیز سربه سر ناصر میگذاشت و میگفت: »ناصر اگه توی این عملیات که میگی قراره برید عراق رو بگیرید، راه کربلا باز شد، مدیونی که من رو زیارت نبری.« ناصر مثل همیشه با لبخند ملیحی گفت: »ان شاءالله راه کربلا رو هم بچه ها باز میکنن. ولی عزیز جون من برم زیارت قبر امام حسین بهتره یا برم خود امام رو از نزدیک ببینم؟« منظورش را فهمیدم. به قول بچه بسیجیها با این کارها و حرفهایش حسابی نوربالا میزد. دلم به شور افتاده بود، ولی به کسی نمیتوانستم حرفی بزنم. روزی که دوباره میخواست اعزام شود، گفتم: »ناصر میشه نری و بمونی؟« با خوشحالی گفت: »نه خواهرم. من غیرت دارم. نمیتونم بذارم بعثیها بیان کشورم رو بگیرن و به ناموسم تجاوز کنن. باید برم. برام وظیفهست.« جلال آن موقع در جهاد بود و مسئول اعزام نیروها به جبهه. بعد از آنکه ناصر را راه انداخته بود، شب در خانه تعریف کرد: »امروز علی شاهرضایی خیلی اصرار کرد که با ناصر اعزامش کنم. رفتم به ناصر گفتم، ولی ناصر گفت که شاهرضایی باید قزوین بمونه. ازم خواهش کرد که اجازه ندم شاهرضایی اعزام بشه.« با تعجب گفتم: »چرا جلال؟ ناصر که شاهرضایی رو خیلی دوست داره.« جلال گفت: »نمیدونم خواهر! ناصر که رفت، شاهرضایی خیلی ناراحت شد و رفت خونه شون.« این جریان را که جلال تعریف کرد، دلشورهام بیشتر شد. جلال ادامه داد: بچه ها رو امروز از سپاه خیابون نادری اعزام کردیم. بنده خدا ناصر وقت نکرد ناهار بخوره. نون خشک بالای کمد رو برداشت و یه کم خورد. گفتم برم برات غذا بیارم. گفت وقت نیست داداش، دیگه باید برم.« گفتم: »الهی بمیرم براش. خیلی دوست داشتیم بیاییم راهش بندازیم، ولی صبح کلی همهمون رو قسم داد و گفت که نیاید.« *** تلفن خانه زنگ زد. گوشی را برداشتم. ناصر بود. خوشحال شدم که صدایش را میشنیدم، ولی حرفهایش و لحن و آهنگ صدایش دلم را خالی کرد. با همه صحبت کرد. یکییکی از همه حلالیت خواست. گفت که شب عملیات است. فردای آن روز بیقراریم بیشتر شد. به خانه ی آقاجانم رفتم. فهمیدم که ناصر به تک تک اعضای خانواده حتا مرتضی نبوی پسرداییم در تهران هم زنگ زده و حلالیت خواسته. جرأت نداشتم به کسی چیزی بگویم. صلوات میفرستادم تا آرام شوم. عصر، فرح به خانه ی آقاجان آمد. با چشمانی قرمز و بادکرده. من را کناری کشید و گفت: »حشمت، من فکر میکنم که ناصر شهید شده.« گفتم: »چرا این فکر رو میکنی؟ ناصر دیشب زنگ زده و حالش خوب خوب بود.« فرح گفت: »آره. دیشب به من هم زنگ زد، ولی نصف شب با دلشورهی شدید، یکدفعه از ً خواب بیدار شدم. عکس ناصر که روی دراور بود، کاملا نورانی شده بود. جیغ زدم. محمدرضا با جیغ من بیدار شد. گفتم که عکس ناصر روشن شده بود. محمدرضا یک لیوان برام آب آورد و آرومم کرد. گفت تو دائم به فکر ناصری، خیالاتی شدی.« گفتم: »شوهرت راست میگه عزیزم. ناصر حالش خوبه.« نمیتوانستم ادامــه دارد.... ╔━━━━๑ღ♥ღ๑━━━━╗ ڪاناݪ شہید ابـراهیم هـادے. @rafiq_shahidam96 @rafiq_shahidam96 🕊️🕊️🕊️ http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c ╚━━━━๑ღ♥ღ๑━━━━╝