eitaa logo
کانال شهیدابراهيم هادی ❤️رفیق شهیدم❤️
5هزار دنبال‌کننده
25.2هزار عکس
16.1هزار ویدیو
190 فایل
♡ولٰا تَحْسَبَّنَ الَّذینَ قُتِلوا في سَبیلِ اللِه اَمواتا بَل اَحیٰاعِندَ رَبهِم یُرزقون♡ شہـد شیـرین شـہـٰادت را کسانی مـے چشند کـہ..!! لذت زودگذر گنـٰاه را خریدار نباشند .. 💔 دورهمیم واسہ ڪامل تر شدن🍃 #باشهداتاشهادت ارتباط با خادم کانال👇👇 @Zsh313
مشاهده در ایتا
دانلود
•••• میگفت‌ڪہ: عظمت‌نوڪرۍ‌درخونہ‌ۍ امـام‌حُسِـین‌"؏"رو،زمانۍمیفهمۍ؛ ڪہ‌شبِ‌اول‌قبـر، وقتۍزبـونت‌بنداومد، یہ‌وقت‌میبینۍ‌یہ‌صدایۍمیاد، میگہ‌نترس‌،مـن‌هستم..! :)♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⊰•🖤•⊱ . مراقب‌‌چشم‌هاۍ‌خوشگلی کہ‌تا‌چند‌روزدیگہ‌‌میخوان‌براۍ‌ ارباب‌اشک‌بریزن‌باشیم!((:💔 . ⊰•🖤•⊱¦⇢ ⊰•🖤•⊱¦⇢ ╔━━━━๑ღ♥ღ๑━━━━╗ ڪاناݪ شہید ابـراهیم هـادے. @rafiq_shahidam96 @rafiq_shahidam96 🕊️🕊️🕊️ http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c ╚━━━━๑ღ♥ღ๑━━━━╝
استغغار بگوییم تا کمی از گناهان مان کم شود 😞 🌈أََسْتَغــــْفِرُ اللــهَ وَأَتـُوبُ إلَیْـــہ 🌈 أََسْتَغــــْفِرُ اللــهَ وَأَتـُوبُ إلَیْـــہ 🌈 أََسْتَغــــْفِرُ اللــهَ وَأَتـُوبُ إلَیْـــہ 🌈أََسْتَغــــْفِرُ اللــهَ وَأَتـُوبُ إلَیْـــہ 🌈أََسْتَغــــْفِرُ اللــهَ وَأَتـُوبُ إلَیْـــہ 🌈 أََسْتَغــــْفِرُ اللــهَ وَأَتـُوبُ إلَیْـــہ 🌈 أََسْتَغــــْفِرُ اللــهَ وَأَتـُوبُ إلَیْـــہ 🌈أََسْتَغــــْفِرُ اللــهَ وَأَتـُوبُ إلَیْـــہ 🌈أََسْتَغــــْفِرُ اللــهَ وَأَتـُوبُ إلَیْـــہ 🌈أََسْتَغــــْفِرُ اللــهَ وَأَتـُوبُ إلَیْـــہ 🌈 أََسْتَغــــْفِرُ اللــهَ وَأَتـُوبُ إلَیْـــہ 🌈 أََسْتَغــــْفِرُ اللــهَ وَأَتـُوبُ إلَیْـــہ 🌈 أََسْتَغــــْفِرُ اللــهَ وَأَتـُوبُ إلَیْـــہ 🌈أََسْتَغــــْفِرُ اللــهَ وَأَتـُوبُ إلَیْـــہ میدونی اگه پخش کنی تا شب چند هزار استغفار گفته میشه‌
🍃 *بسم الله الرحمن الرحیم* 🍃 *زندگی نامه سردار سرلشکر شهید عباس بابایی*🕊️🌷 *💠قسمت اول* *از وداع تا شهادت* آن شب تیمسار بابایی از همدان با همسرش در مکه تماس گرفت؛ خانم بابایی که به شدت هیجان زده بود پرسید: *عباس چه وقت می آیی؟.. من چشمم به در دوخته شده.* او در حالی که عرقِ روی پیشانیش را پاک می کرد. به آرامی گفت: *خاطر جمع باشید که من عید قربان پیش شما خواهم بود.* گفت و گوی او با همسرش چند دقیقه ای ادامه داشت. در پایان عباس حلالیت طلبید و تماس قطع شد. لحظه ای نگذاشته بود که ناگهان رنگ از رخسار خانم بابایی پرید و با صدایی لرزان، با خود گفت : *وای این چه حرفی بود که او گفت؟! برای چه حلالیت طلبید؟!* دستهایش را به سوی آسمان بلند کرد و ملتمسانه گفت: *خدایا! خدایا! عباس را حفظ کن.* آنگاه به تلخی گریست. سحر گاه آن شب شهید بابایی همراه محافظ و راننده اش از همدان عازم تهران شد. به محض حرکت. به خاطر خستگی که در تن داشت به خواب رفت. گودرزی راننده شهید بابایی تعریف می کند. مسافتی از راه را طی کرده بودیم که ناگهان عباس از خواب پرید. نگاهی به اطراف کرد. همه جا را تاریک دید. سپیس دستی برسر خود کشید لبخندی زد. از داخل آیینه نگاهی به او کردم و گفتم : *چرا می خندی؟* آهی کشید و گفت : *چیزی نیست خواب دیدم.* گفتم : *خیر است ا ن شاء الله* او بی آنکه چیزی بگوید. یک دانه گلابی را از داخل پاکت برداشت و به من داد گفت: *بیا بالامجان بخور* من نگاهی به او کردم و گفتم : *پس چرا خودت نمی خوری؟* گفت: *می خورم اول شما که خسته هستی بخور.* او می گفت که در طول راه تیمسار را زیر نظر داشتم پرسیدم: *شما چرا همه اش به من تعارف می کنید؟ ولی خودتان چیزی نمی خورید.* گفت : *فکر من نباش، بخور، نوش جونت.* از لحن گفته هایش پیدا بود که خیلی خوشحال است. چشمانش را بر هم نهاد و آرام زیر لب به نجوا پرداخت.. ادامه دارد....... *راوی* *براساس گفته های نزدیکان شهید بابایی و همسر ایشان.* *شهید سرلشکر خلبان عباس بابایی* 🕊️♥️🕊️♥️🕊️ http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
⊰•📘•⊱ . ‌‌‌‌‌گـۅشۍ‌بَچِـہ‌شیعِـہ‌بــٰایَد ۅَسیلِـہ‌اۍبَـراۍِ تَعـجیل‌دَرفَـرَج‌بـٰاشِہ‌. نَـہ‌‌عَقَـب‌اَنـداختَن‌ِفَـرَج‌ ۅَشِڪَستَن‌ِدِل‌ِآقـٰا.シ‌ «ٱللَّٰهُمَّ صَلِّ عَلَیٰ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدِِ» . ⊰•📘•⊱¦⇢ ╔━━━━๑ღ♥ღ๑━━━━╗ ڪاناݪ شہید ابـراهیم هـادے. @rafiq_shahidam96 @rafiq_shahidam96 🕊️🕊️🕊️ http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c ╚━━━━๑ღ♥ღ๑━━━━╝
*✨بسم الله الرحمن الرحیم*🍃 *💠قسمت دوم* *♦️وداع تا شهادت* وقتی جلو ساختمان معاونت عملیات رسیدیم. عباس از اتومبیل پیاده و وارد ساختمان شد. به عقب برگشتم چشمم به پاکت میوه افتاد. دیدم که او حتی یک دانه از میوه ها را هم نخورده است. صبح زود تیمسار بابایی وارد دفتر معاونت عملیات شد و به آجودان گفت: *پرونده خلبان اغنامیان را بیاورید.* پرونده را که آوردند. صفحه اول آن نامه ای بود. در مورد در خواست وام. آن را امضا کرد و به آجودان گفت: *درمورد وام آقای اغنامیان سریعا اقدام کنید.* آنگاه ادامه داد: *در ضمین من اورا ندیدم از قول من عذرخواهی کنید و بگوئید که زودتر از این نتوانستم تقاضایش را بر آورده کنم.* لحظه ای مکث کرد و نگاهی به آجودان انداخت و گفت: *خدا حافظ* آجودان ادای احترام کرد و گفت: *ببخشید تیمسار شما این همه راه آمدید تا فقط یک برگه وان را امضا کنید!* او در حالی که لبخند برلب داشت پاسخ داد: *آخر ممکن بود دیگر نتوانم آن را امضا کنم.* آنگاه دوباره خداحافظی کرد و از اتاق خارج شد. او آن روز همه کارهایی را که می بایستی انجام می داد انجام داد. سپس به منزل رفت و با مادرِ همسر و فرزندانش سُلما محمد و حسین خداحافظی کرد. گودرزی ‌؛ راننده تیمسار بابایی می گوید که آنگاه روبه من کرد و گفت: *آقای گودرزی! شما تشریف ببرید استراحت کنیدکه ان شاءلله بعد از عید قربان برگردید.* او می گوید: سپس مرا در آغوش گرفت و گفت: *اگر از من بدی یا قصوری دیدی حلالم کن.* گفتم : *مگر می خواهید به کجا بروید؟* دستی بر سر کشید و پاسخ داد: *خوب دیگر؛ هیچ کسی از یک ساعت بعد هم خبر ندارد.* ادامه دارد.......🌱 🍃 http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
آن‌ڪیست ڪه‌در راھ‌تو سرگردان‌نیست هرڪو رَھ‌تو‌نیافت سرگردان‌است... 💞 ╔━━━━๑ღ♥ღ๑━━━━╗ ڪاناݪ شہید ابـراهیم هـادے. @rafiq_shahidam96 @rafiq_shahidam96 🕊️🕊️🕊️ http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c ╚━━━━๑ღ♥ღ๑━━━━╝
🌷پیکر شهید ستوان‌یکم مهدی محمدی‌نسب، مرزبان قزوینی که در درگیری با افراد مسلح تروریستی در منطقه مرزی هنگ‌های پاوه و بانه به درجه رفیع شهادت نایل آمده بود روز شنبه یک مرداد ماه با حضور مسوولان استانی و جمع کثیری از مردم شهر اقبالیه قزوین تشییع شد. 🌷روحش شاد هدیه صلوات ✨ http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
💥لاَ يَرْجِعُ مَا تَوَلَّى مِنْهَا فَأَدْبَرَ، وَ لاَ يُدْرى مَا هُوَ آت مِنْهَا فَيُنْتَظَرَ 🌎آنچه از دنيا از دست رفته و پشت کرده، هيچگاه بر نمى گردد و آينده معلوم نيست چگونه خواهد بود، تا در انتظارش باشيم!». 📘 ╔━━━━๑ღ♥ღ๑━━━━╗ ڪاناݪ شہید ابـراهیم هـادے. @rafiq_shahidam96 @rafiq_shahidam96 🕊️🕊️🕊️ http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c ╚━━━━๑ღ♥ღ๑━━━━╝
💌 صبح زود⛅️ یکی از اقوام خیلی دورمان که رفت و آمدی با هم نداشتیم آمده بود برای . برایم عجیب بود که چطور ما را پیدا کرده و سر از اینجا درآورده.🤔😳 برایمان تعریف کرد: که از (ع)حاجتی داشتم قبل از پسرتان خواب حضرت عباس(ع)را دیدم.✨ توی خواب حضرت به من گفتند: نماینده من در روز داره میاد پیشم. برید پیش اون. وقتی بیدار شدم متوجه منظور حضرت نشدم. دوباره خواب ‌‌‌دیدم، این‌بار مادر مرحومم رو دیدم. گفت: چرا نرفتی پیش نماینده حضرت؟ و بعدش عکس مصطفی رو نشونم داد. بعد از بیدار شدن با پرس و جو فهمیدم که این ، از فامیلای خودمون هست.🌱 به نقل از مادر‌ 🌷 💌 ╔━━━━๑ღ♥ღ๑━━━━╗ ڪاناݪ شہید ابـراهیم هـادے. @rafiq_shahidam96 @rafiq_shahidam96 🕊️🕊️🕊️ http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c ╚━━━━๑ღ♥ღ๑━━━━╝