eitaa logo
کانال شهیدابراهيم هادی ❤️رفیق شهیدم❤️
4.9هزار دنبال‌کننده
29.7هزار عکس
19.8هزار ویدیو
277 فایل
♡ولٰا تَحْسَبَّنَ الَّذینَ قُتِلوا في سَبیلِ اللِه اَمواتا بَل اَحیٰاعِندَ رَبهِم یُرزقون♡ شہـد شیـرین شـہـٰادت را کسانی مـے چشند کـہ..!! لذت زودگذر گنـٰاه را خریدار نباشند .. 💔 دورهمیم واسہ ڪامل تر شدن🍃 #باشهداتاشهادت ارتباط با خادم کانال👇👇 @Zsh313
مشاهده در ایتا
دانلود
کانال شهیدابراهيم هادی ❤️رفیق شهیدم❤️
رَفتـۍوایـن‌شَھربۍتوخ‌ـٰالۍ‌شد؛ نمۍ‌شـود‌معجـزھ‌ا؎رخ‌دهـدوبرگـردۍ؟! #شهید‌محمدحسین‌محمدخانے
‌روایـتی‌از"ط":)🖤 داخـل ڪمدش یـا عڪس شـہدا بـود یـا ڪتابچـہ‌هـاۍ ڪوچڪ زنـدگۍ‌نـامہ.بـہشـت‌زهـرا ڪہ مےرفتـین،هـمہ‌ۍ شـہدا را مـے‌شـناخـت و زنـدگے‌نـامه‌ۍ آن‌هـارا تـوضـیح مےداد.نحـو‌ه‌ے شـہادتـشان را هـم مۍگفـت. رفـتہ بـود لبـنان.مۍگفـت تنـہا تفـریحش رفـتـن بـہ(روضـہ‌الـشهـیدیـن)بـوده.بـرایم جـالب بـود ڪہ چقـدر خـوب شهـید مغـنیہ را مےشـناسد.ایـن قـدر رفـته بـود سـر مـزار عـماد مغـنیہ ت،ا آخـر پـدرش را دیـده و بـاهم عڪس گـرفتہ بـودند. عڪسش هـنوز هـم هسـت.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🖇 ــــــــــ زرنگ‌باشیم‌‼️ وقتی‌میخوایم‌به‌کسی‌کادو‌بدیم! ــ‌‌یه‌جا‌نماز‌کوچیک .. ــ‌یه‌تسبیح .. ــ‌یه‌کتاب .. وخلاصه‌از‌اینجو‌ر‌چیزایی‌که‌باهاشون‌ کار‌خیر‌میشه‌کرد‌هدیه‌بدیم😎.. اینجوری‌تا‌هروقت‌که‌با‌اون‌جانماز‌‌؛نماز‌بخونه .. با‌اون‌تسبیح‌ذکر‌بگه!- ‌واز‌اون‌کتاب‌بخونه‌و‌استفاده‌کنه .. ‌ یا‌هر‌وسیله‌ی‌دیگه‌که‌باها‌ش‌کار‌خیر‌کنہ برای‌ماهم‌خیر‌حساب‌میشه!😋
*قسمت 12* *از وداع تا شهادت* تیمسار سرش را به آسمان بلند کرد نگاهی به اطراف انداخت و آرام گفت: *اللّه اکبر!* سپس دستی برسر کشید روی به نادری کرد و گفت: *محمد آقا بریم؟* هر دو از پلکان جنگنده بالا رفتند. تیمسار قبل از اینکه وارد کابین شود. سر برگرداند و نگاهی به سرهنگ بختیاری و مسئولین فنی که در فاصله ای از هواپیما ایستاده بودند انداخت و برای آنها دست تکان داد. بختیاری و بقیه با تکان دادن دست از همان جا با عباس وداع کردند. عباس وارد کابین شد سپس سوئیچ ها وسیستمهای هواپیما را چک کرد و سالم بودن آنها را به نادری تذکر داد.. لحظه ای بعد صدای او به آرامی در گوش نادری پیچید: *خدایا تو شاهدی که هر کاری می کنم. تنها برای رضای تو و سرافرازی مسلمین است.* تیمسار قدری مکث کرد. آنگاه خطاب به سرهنگ نادری که در کابین جلو نشسته بود گفت : *بریم که روز روز جنگ است* هواپیما با غرشی رعد آسا به پرواز در آمد. سرهنگ بختیاری در جاده فرعی، کنار باند استاده و چشمانش با آسمان خیره مانده بود. هواپیما که از نگاهش ناپدید شد. با صدای گرفته ای زیر لب گفت: *موفق باشید.* او لحظه ای مکث کرد. سپس ناخودآگاه با صدایی بلند فریاد کشید: *تا برگردی همین جا می مانم.* آنگاه بی اختیار چند قطره اشک بر گونه هایش لغزید. تیمسار پس از اینکه نشانه ها و هدفهای مورد نظر را به نادری یاد آوری کرد.چند لحظه ساکت شد. سپس صدای او از رادیو هواپیما به گوش می رسید. که زیر لب می گفت: *پرواز کن، پرواز کن. امروز روز امتحان بزرگ اسماعیل است.* جنگنده دل آسمان را می شکافت. صدای سرهنگ نادری در رادیوی تیمسار پیچید. *موقعیت چیست؟* او گفت: *تا هدف، زمان محاسبه شده سه دقیقه.* و بعد ادامه داد: *چهار درجه به سمت شمال.* ادامه دارد........ ╔━━━━๑ღ🖤ღ๑━━━━╗ ڪاناݪ شہید ابـراهیم هـادے. @rafiq_shahidam96 @rafiq_shahidam96 🕊️🕊️🕊️ http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c ╚━━━━๑ღ🖤ღ๑━━━━╝