eitaa logo
کانال شهیدابراهيم هادی ❤️رفیق شهیدم❤️
4.9هزار دنبال‌کننده
29.5هزار عکس
19.7هزار ویدیو
277 فایل
♡ولٰا تَحْسَبَّنَ الَّذینَ قُتِلوا في سَبیلِ اللِه اَمواتا بَل اَحیٰاعِندَ رَبهِم یُرزقون♡ شہـد شیـرین شـہـٰادت را کسانی مـے چشند کـہ..!! لذت زودگذر گنـٰاه را خریدار نباشند .. 💔 دورهمیم واسہ ڪامل تر شدن🍃 #باشهداتاشهادت ارتباط با خادم کانال👇👇 @Zsh313
مشاهده در ایتا
دانلود
حضرت آقا به سید حسن نصرالله گفتن: که هر موقع دلت گرفت... دنیا بهت سخت فشار آورد.. برو یه اتاق خالی گیر بیار...بشین نماز بخون..بزن زیر گریه... حرف بزن با صاحبت... مشکلت حل میشه :) @rafiq_shahidam96
نوای فاطمیه به صدا در می‌آید و مهمانان خصوصی پروردگار سر سفره زهرای مرضیه دعوت می‌شوند.
7.11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔶 قدر اینجا را بدانید؛ اینجا صفین، جایی است که مولا اميرالمؤمنين علیه السلام شمشیر زده... 💠 به‌مناسبت سالروز آزادسازی شهر بوکمال و نامه تاریخی سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی به رهبر معظم انقلاب درباره پایان سیطره داعش، روایت یک عکاس حاضر در این منطقه را ببینید. کانال شهدایی شهیدرحمان مدادیان 🇮🇷 @shahidmedadian 🇮🇷 @shahidmedadian
‌یه‌شهید‌انتخاب‌ڪنیدبرین‌دنبالش... بشناسینش🍃 باهاش‌ارتباط‌برقرار‌ڪنین... شبیهش‌بشین♥️ ازش‌حاجت‌بگیرین... شهیدمیشین🕊 @rafiq_shahidam96
مقنعه ( خاطره ای از شهید ) حمید به این چیزها خیلی حساس بود. به من می‌گفت« فاطمه ! این چیه که زن‌ها می‌پوشند ؟ » می‌گفتم « مقنعه را می‌گویی ؟ » می‌گفت : « نمی‌دانم اسمش چیه . فقط می‌دانم هر چی که هست برای تو که بچه بغل می‌گیری و روسری و چادر سرت می‌کنی بهتر از روسری‌ست . دوست دارم یکی از همین‌ها بخری سرت کنی راحت‌تر باشی . » گفتم « من راحت باشم یا تو خیالت راحت باشد ؟ خندید گفت « هر دوش » از همان روز من مقنعه پوشیدم و دیگر هرگز از خودم جداش نکردم ، تا یادش باشم ، تا یادم نرود او کی بوده ، کجا رفته ، چطور رفته ، به کجا رسیده . 🌷 🌷 @rafiq_shahidam96
این‌عاشقاݩ‌راجز شہادت‌مرگ‌ننگ‌است...🌿 درکامشان‌بی‌دوست ‌ماندن‌چون‌شرنگ‌است...✨ @rafiq_shahidam96
♥️🍃 زندگیت‌روبه‌خدابسپار؛ که‌اگه‌زندگیت‌رو‌به‌خدابسپاری، سریع‌بهش‌می‌رسی.. @rafiq_shahidam96
... کوتاه‌نوشته‌ای از سیره و سبک زندگانی آیت‌الله بهجت قدس‌سره: کنار بچه می‌نشست. انگشت‌های سبابه و میانی یک دستش را مثل پاهای کسی که قدم بزند، می‌گرفت و دستش را می‌برد سمت بچه و می‌گفت: «اومد، اومد، اومد، اومد.» بچه‌ها که سر راهش را می‌گرفتند، آن‌لحظه مثل خودشان می‌شد. حرفی هم اگر بود، کودکانه می‌زد. روزی مرا کشید کنار و گفت: «با بچه‌ها باید با زبان خودشان حرف زد.» انگار می‌دانست که چند روز پیش هرچه کردم، نتوانسته بودم پسرم را قانع کنم! (این بهشت، آن بهشت، ص۶۴؛ بر اساس خاطرۀ حجت‌الاسلام و المسلمین علی بهجت) @rafiq_shahidam96
•🌸🖇• آیینِ دل تو، مہربانیست شہید در سینہ، بـہار جاودانیست شہید هر لحظہ نگاهت بہ دلم مےگوید عشق تو دلیل زندگانیست شہید :)♥️🖇 @rafiq_shahidam96