5.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ائمه را می شناسیم
با ماشین از یکی از خیابانهای اهواز عبور میکردیم.
صدای قرائت دعای توسّل از بلندگویی که روی دیوار یک خانه بود، شنیده میشد.
احمد گفت: نگه دار بریم دعا
گفتم: ولی ما که صاحبِ این خونه رو نمیشناسیم!
گفت: ائمه رو که میشناسیم.
ایستادم پیاده شد و رفت بهطرف خانهای که صدای دعا از آن میآمد.
احمد یک عمر با دعا و نماز زندگی کرده بود؛ آن هم در دوره فساد پهلوی اذان که می گفت تمام بدنش می لرزید و کسانی که صدایش را می شنیدند، گریه می کردند شهید قاسم سلیمانی عاشق اذانش بود نمازها را هم پشت او به جماعت می خواندیم.
در هر فرصتی از جمع فاصله می گرفت و مشغول نماز می شد هر چه اصرار می کردم که این چه نمازی است که می خوانی؟ پاسخی نمی داد آخرش اصرارم به زبانش آورد داشت قضاهای نماز شبش را می خواند.
راوی: حیمد شفیعی کتاب رندان جرعه نوش
#شهید_احمد_عبداللهی
🇮🇷 @shahidmedadian
@rafiq_shahidam96
🍃#وقتی_امام_حسین(ع) سخن از #شهادت یارانش به
میان آورد، نوجوان سیزده ساله کربلا از
عمو پرسید: عموجان ایا من نیز به فیض
شهادت نائل می شوم؟ امام او را به
سینه چسباند و فرمود:
فرزندم مرگ را چگونه می بینی؟
قاسم پاسخ داد: از عسل شیرین تر!
شهادت طلبی قاسم(ع) و پا فشاری او
برای رسیدن به مقصود، زیباترین الگو را
برای رهروان خط سرخ #شهادت رقم زد🍃
@rafiq_shahidam96
فڪرڪنبرےگلزارشہدا،
میونقبرهاقدمبزنے،
نوشٺہهاشونوبخونے،
اشڪبریزے،
ٺااینجاهمہچیزعادیہ!
امافڪرڪنبرسےبہیہمزار،یہشہید..
روےسنگقبرروبخونے..
شہیدهمسنٺباشہ..!
اونموقعسٺڪہ،
نفسٺحبسمیشہ،
قلبٺٺندمےزنه،
اشڪاٺروونمیشہ..:)💔'!
@rafiq_shahidam96
اینطوری امر به معروف میکرد...
🌱خاطرهای از شهید ابراهیم هادی🌱
《 کانال #شهید_ابراهیم_هادی 》
@rafiq_shahidam96
وقتیکهدلتنگمیشوم....💔
بهعکسهایتوخیرهمیشوم...🌿
چقدرخوبنگاهممیکنی...😇
♥️|↫#رفیقشهیدم
#دلتنگی_شهدایی 🌱🌸
دنیا پر از صداست، تو گاهے سڪوت ڪن
گاهے سڪوت گام نخست شنیدن است
#شهید_مصطفی_صدرزاده ❤️
@rafiq_shahidam96
#تلنگرانه
میگفت شهدا برای اینکه ناموس این کشور در امنیت باشه رفتن و جنگیدن و جون دادن...
حالا شما با تیپ شهدا مخ میزنید؟!
به کجا چنین شتابان؟!
@rafiq_shahidam96
استادپناهیان:
تجربہبہمیاددادهڪہ...
برا؎اینڪهطلبشہادتڪنۍ،
نبایدبہگذشتہخودتنگاهڪنۍ...!
راحتباش!
نگرانهیچۍنباش!
فقطمواظباینباشڪہ
شیطونبهتنگہتولیاقتشہادتندار؎...!
#تلنگرانه
@rafiq_shahidam96
🔆 #پندانه
✍ مثل تختی باشیم
🔸تختی يک ماشين بنز ۱۷۰ سبزرنگ داشت. هميشه برای تعمير به تعمیرگاه نادر میآمد که مالکانش دو شريک بودند. مردمی که گرفتاری يا مشکلی داشتند، برای تختی نامه مینوشتند و به صاحبان این تعمیرگاه میدادند تا به دست تختی برسانند.
🔹يک روز در اين تعمیرگاه نشسته بوديم که تختی بدون ماشینش آمد.
🔸گفتيم:
ماشين کو؟
🔹آقا تختی گفت:
ديشب ماشين را دزديدند.
🔸آوانس با شنيدن اين حرف گفت:
آقا موقع رفتن ماشين منو ببر تا ببينم چه خواهد شد.
🔹يک هفته بعد، در تعمیرگاه نادر بوديم که چند نامه به تختی دادند. پهلوان در حالی که یکی از نامهها را میخواند، يک دفعه خنده بلندی کرد و گفت:
نامه آقا دزده است! نوشته ماشينت مقابل شير پاستوريزه پارک شده و شرمندهام که ماشینت رو دزدیدم.
🔸به همراه تختی به محلی که سارق گفته بود، رفتيم. ماشین آنجا بود، تختی دور ماشين چرخيد و گفت:
لاستيکها، تودوزی، ضبط و همه چيز ماشین نو شده!
🔹سارق بعد از اینکه فهمیده بود ماشین جهان پهلوان تختی را دزدیده از کارش پشیمان شده و برای عذرخواهی همه چیز ماشین را نو کرده بود.
🔸بعد که سوار ماشین شدیم، تختی گفت:
عمو حيدر! بيا مبلغی که برای ماشين من خرج شده رو به خيريه بديم.
🔹در واقع تختی هر وقت میتوانست به مردم خدمت میکرد. حتی زمانی که چنين اتفاقی برای او افتاد. در يک کلمه بگويم تختی قهرمانی مردمی بود.
@rafiq_shahidam96