eitaa logo
کانال شهیدابراهيم هادی ❤️رفیق شهیدم❤️
4.9هزار دنبال‌کننده
29.6هزار عکس
19.8هزار ویدیو
277 فایل
♡ولٰا تَحْسَبَّنَ الَّذینَ قُتِلوا في سَبیلِ اللِه اَمواتا بَل اَحیٰاعِندَ رَبهِم یُرزقون♡ شہـد شیـرین شـہـٰادت را کسانی مـے چشند کـہ..!! لذت زودگذر گنـٰاه را خریدار نباشند .. 💔 دورهمیم واسہ ڪامل تر شدن🍃 #باشهداتاشهادت ارتباط با خادم کانال👇👇 @Zsh313
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🌻در جلسه ای که برخی از حضور داشتند نقشه منطقه مرور شد یکی از فرماندهان طرح عملیات را شرح داد و بعد گفت: با این برنامه ریزی که کرده ام حتما پیروز می شویم.🌺🌿 لبخندی به او زد وگفت بگو «اگرخدا بخواهد». شما تمام کارهایت رادقیق انجام بده اما یقین داشته باش که اگر خدا نخواهد به هیچ یک ازاهداف عملیاتی نمی رسید.🦋 🔹همیشه در کلام عبارت «ان شاء الله» شنیده می شد او معتقد بود که کارهای ما اگر خدا بخواهد به نتیجه می رسد.🌻 ❤️ 🖤🖤🖤🖤 @ebrahimh 🖤🖤🖤🖤🖤 http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
رضا سگ باز!!! یه لات بود تو مشهد... هم سگ خرید و فروش می کرد، هم دعواهاش حسابی سگی بود!! یه روز داشت می رفت سمت کوهسنگی برای دعوا و غذا خوردن! که دید یه ماشین با آرم ”ستاد جنگهای نامنظم“ داره تعقیبش می‌کنه. شهید چمران از ماشین پیاده شد و دست اونو گرفت و گفت: ”فکر کردی خیلی مردی؟!“ - رضا گفت: بروبچه ها که اینجور میگن.....!!! - چمران بهش گفت: اگه مردی بیا بریم جبهه!! به غیرتش بر خورد، راضی شد و راه افتاد سمت جبهه......! مدتی بعد.... شهید چمران تو اتاق نشسته بود که یه دفعه دید داره صدای دعوا میاد....! چند لحظه بعد با دست بسته، رضا رو آوردن تو اتاق و انداختنش رو زمین و گفتن: ”این کیه آوردی جبهه؟!“ رضا شروع کرد به فحش دادن. (فحشای رکیک!) اما چمران مشغول نوشتن بود! وقتی دید چمران توجه نمی کنه، یه دفعه سرش داد زد: ”آهای کچل با تو ام.....! “ یکدفعه شهید چمران با مهربانی سرش رو بالا آورد و گفت: بله عزیزم! چی شده عزیزم؟ چیه آقا رضا؟ چه اتفاقی افتاده؟ - رضا گفت: داشتم می رفتم بیرون که سیگار بخرم ولی با دژبان دعوام شد!!!! چمران: ”آقا رضا چی میکشی؟!! برید براش بخرید و بیارید.....!“ چمران و آقا رضا تنها تو سنگر..... - رضا به چمران گفت: میشه یه دو تا فحش بهم بدی؟! كشيده‌ای، چیزی؟!! - شهید چمران: چرا؟! - رضا: من یه عمر به هرکی بدی کردم، بهم بدی کرده....! تا حالا نشده بود به کسی فحش بدم و اینطور برخورد کنه!! - شهید چمران: اشتباه فکر می کنی!!!! یکی اون بالاست که هر چی بهش بدی می کنم، نه تنها بدی نمی کنه، بلکه با خوبی بهم جواب میده! هِی آبرو بهم میده..... تو هم یکیو داشتی که هِی بهش بدی می‌کردی ولی اون بهت خوبی می‌کرده.....! منم با خودم گفتم بذار یه بار یکی بهم فحش بده و منم بهش بگم بله عزیزم.....! تا یکمی منم مثل اون (خدا) بشم …! رضا جا خورد!.... رفت و تو سنگر نشست. آدمی که مغرور بود و زیر بار کسی نمی‌رفت، زار زار گریه می‌کرد! تو گریه هاش می‌گفت: یعنی یکی بوده که هر چی بدی کردم بهم خوبی کرده؟ اذان شد. رضا اولین نماز عمرش بود. رفت گرفت. سرِ نماز، موقع قنوت صدای گریش بلند شد!!!! وسط نماز، صدای سوت خمپاره اومد. پشت سر صدای خمپاره هم صدای زمین افتادن اومد..... رضا رو خدا واسه خودش جدا کرد......! (فقط چند لحظه بعد از توبه کردنش) یه و واقعی........ (به نقل از کتاب خاطرات شهید مصطفی ) 🔵 گاهی برای کمک به افراد و هدایت اون ها تذکر کافی نیست و باید دستشون رو گرفت و آورد تو راه... گاهی باید در برابر داد و فریادهای افراد؛ صبوری کرد و مهربونی به خرج داد... گاهی باید با بعضی افراد مثل گمشده ها رفتار کنیم؛ باید دستشون رو بگیریم و بذاریم تو دست خدا...باید کمکشون کنیم تا راه رو پیدا کنن... و این یعنی با دلسوزی و محبت امر به معروف و نهی از منکر کنیم نه با خشم و تکبر... 🖤🖤🖤 http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c 🖤🖤🖤🖤 @ebrahimh
یک خیابانِ‌ دو طرفـه یک سو #ارباب°• یک سو #علمدار °• و یک جفت چشم‌ِ‌ حریص که نمیداند کدام را نگاه‌ کـند 👀 این‌یعنۍبزرگترین و زیبـاترین سردرگمۍ.. سر در گمـم میانِ #شمـس و #قمـرش :)🌙 اَللّهُمَ اَرزُقنـٰا فِی اَلْدُنْیٰا زیٰارَۃ اَلْحُسَیْن❤️🍃🤲🏻 🖤🖤🖤🖤🖤 @ebrahimh •••••••••••••••••••••••••••••••
10.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نماهنگ خادمانه🎥 • دهه اول محرم ۱۴۴۲ • «ما» خواستیم خادم او شویم، یا  «او» خواست ما خادم او باشیم؟ درود خدا بر حضرت علامه طباطبایی(ره) :  «تو مپندار که مجنون سر خود مجنون شد از سمک تا به سماکش کشش لیلا برد من به سرچشمه ی خورشید نه خود بردم راه ذره ای بودم و مهر تو مرا بالا برد من خسی بی سر و پایم که به سیل افتادم او که میرفت مرا هم به دل دریا برد» • این شرافت خادمی است که ارباب دست خادم را می گیرد، هنر خادم همین بس که دست اربابش را رها نکند. • #نداریم_تمنا ۱۴۴۲ آموزی https://www.instagram.com/p/CE3l_nknBfY/?igshid=1isd3ljmh27hp @ebrahimh
آیت الله بهجت: *در طاعت و خدمت او، هر قدر کوشا باشیم به همان درجه، متقرب و منتفع به قرب(بهرمند از تقرب) خواهیم بود* . باید *بدانیم که هدف باید این باشد که تمام عمر، صرف در یاد خدا و طاعت او و عبادت باشد، تا به آخرین درجه قرب مستعد خودمان برسیم، و گرنه بعد از آنکه دیدیم بعضی، به مقامات عالیه رسیدند و ما بی‌جهت، عقب ماندیم، پشیمان خواهیم شد.* ✍به‌سوی محبوب، ص ۴٩ ᯽⊱┈──╌..◼️..╌──┈⊰᯽ ____________ @ebrahimh
#شکستن‌نفس یکبار وارد مسجد شدم. می خواستم به دستشویی بروم.دو نفر از زیر زمین آمدند و گفتند به خانه می روند، چون چاه دستشویی گرفته است. 🦋 من هم تصمیم گرفتم برای نماز به خانه بروم که ابراهیم وارد شد.وقتی ماجرا را فهمید که چاه دستشویی گرفته، آستینش را بالا زد و در را بست و بعد از ربع ساعت بیرون آمد. 🌻🌴 بعد دیدیم که توی این ربع ساعت چاه را باز کرده و همه جا را تمیز شسته و... بعد هم مشغول‌شستن دستان خودش شد.🌺 ابراهیم برای رضای خدا نفس خودش را می شکست. هیچگاه در این موارد برای خودش شخصیتی قائل نبود.👌 📚برگرفته از کتاب سلام بر ابراهیم 2 j๑ïท ➺ @ebrahimh #ما_ملت_امام_حسینیم 📿
🌙‌…ࢪوزی خواهیم فهمید همھ آنچه می‌خواستیم،خود خداست...! وآنجا می‌فهمیم ڪه تمام عمࢪ باید به یاد این لحظه می‌زیسته‌ایم•🌴🌿 🖤🖤🖤🖤 @ebrahimh 🖤🖤🖤🖤🖤 http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
💫درعالم رویا به گفتم چرا برای مادعا نمی‌ڪنید ڪه شهید بشیم؟! میگفت: ما دعا می‌ڪنیم؛ براتون مینویسن؛ ولی می‌ڪنید پاڪ میشه..🥀😔 🖤🖤🖤🖤 @ebrahimh 🖤🖤🖤🖤🖤 http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
🌟 #رفاقت با #شهدا را با دنیایے عوض نمےکنیم...🌻📿 به شکرانه این نعمت الهی، 👈 شیرینی ࢪفاقت با شهدا ࢪابھ‌دیگࢪان‌خواهیم‌چشانید. #رفیق_شهیدم #دوست_دارم_مثل_تو_با‌شم #شهیدابراهیم‌هادی 🏴🏴🏴🏴 @ebrahimh
کانال شهیدابراهيم هادی ❤️رفیق شهیدم❤️
چطوری دوست شهید پیدا کنیم🌺🌻 بشھ دوست شهیدت کیه؟🤔 مراحل رفافت با شهدا📿 🏴🏴🏴🏴 http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
قسمت۳ آن سالهادرایام تابستان,به همراه بچهابه دماوندرفتیم وسه ماه روستا🏕می ماندیم.بچهاازخانه ومحیط بازاردورمی شدندوحسابی ازآب وهوای روستالذت می بردند.آنجاباغ سیب🌳 داشتیم وبیشترفامیل ماهم درآنجابودند.تابستان سال۱۳۴۵ بودکه باردیگرراهی روستاشدیم.آن موقع بارداربودم.درآخرین روزهای تیرماه بودکه باکمک قابله های روستاآخرین فرزندم 👶به دنیاآمد;پسری بسیارزیباکه آخرین فرزندخانواده ی ماشد‌.دوست داشتم نامش راوحیدبگذازم اماحاجی اسرارداشت اسمش رااحمدعلی بگذاریم.احمدعلی ازروزاول بابقیه بچهایم فرق می کرد.خیلی پسرآرومی بود.اصن لذیت وحرص وجوش نداشت.من خیلی دوستش داشتم 😍مظلوم بودوکاری به کسی نداشت.ازبچگی دنبال کارخودش بود.داخل خانه هفت فرزنددیگرحکم راهنمارابرای احمدداشتند.علاوه براین هاحاج محمودهم درتربیت فرزندان کوتاهی نمی کرد✅همیشه بچهاراباخودش به مسجدمی برد.حاج محمودازآن دسته کاسب های باتقوابودکه پای منبرشیخ محمدحسین زاهدوآیت الله حق شناس تربیت شده بود.ازآنهاکه هرسه وعده نمازش رادرمسجد🕌اقامه می کردند. احمددرخانواده ی ماواقعاًنمونه بود.همه اورادوست داشتند.وقتی شش ساله بوددردبستان 🏦ثبت نامش کردیم.مدرسه اسلامی کاظمیه دراطراف گذرلوطی صالح,درس ومشق احمدخوب بودومشکلی نداشتیم.همه خانواده اهل نماز وتقوابودند.لذااحمدهم ازهمین دوران به مسائل عبادی ومعنوی به خصوص نمازتوجه ویژه داشت💯اومانندهمه نوجوانهابابچهاودوستانش بازی می کرد,درس می خواند,درکارهای خانه کمک می کرد.و....اماهرچه بزرگ ترمی شدبه رفتارواخلاقی که اسلام تاییدکرده واحمدازبزرگ ترهامی شنیدبادقت عمل می کرد👌مثلاًوقتی مدرسه می رفت تامی توانست به همکلاسی هایی که ازلحاظ مالی مشکل داشتندکمک می کرد.یادم هست وقتی درخانه غذای 🍲خیلی خوب ومفصلی درست می کردیم وهمه آماده ی خوردن می شدیم.احمدجلونمی آمد❗️ می گفت:توی این محل خیلی ازمردم اصلاًنمی توانندچنین غذایی تهیه کنند.مردم حتی برای تهیه غذای معمولی دچارمشکل هستند.😔حالاما...برای همین اگرسرسفره هم می آمدبااکراه غذامی خورد.برای بچه ای درقدوقواره ی اواین حرفهاخیلی زودبود.اصلاًبیشتربچهادرسن دبستان به این مسائل فکرنمی کنند‌❌امااحمدواقعاًازبینش صحیحی که درمسجدوپای مبنرهاپیداکرده بوداین حرفهارامی زد.برای همین می گویم اولین جرقهای کمال درهمین ایام دروجوداوزده شد.رفته رفته هرچه بزرگ ترمی شدرشدوکمال ومعنویت اوبالارفت تاجایی که دیگرمانتوانستیم به گردپای اوبرسیم❗️ برای دوره ی راهنمایی به دنبال مدرسه ای خوب برای احمدمی گشتیم.آن زمان اوج فعالیت های ضدمذهبی رژیم پهلوی بود.پدرومادربه خاطریک مدرسه ی خوب برای احمدبه سراغ همه رفت.باکمک وراهنمایی دوستان, احمدرادرمدرسه ی حافظ ثبت نام کرد.درآنجادرکناردروس عادی مدرسه,به مسائل اخلاقی ومعنوی توجه می شد✅وتاحدودی ازمسائل ضدفرهنگی مدارس دولتی فاصله داشت‌.مدیرومعاون مدرسه مذهبی بودند.معلمان بسیارخوبی هم داشت که هرکدام به نوعی دررشدمعنوی بچهاتاثیرداشتند👌 آن زمان "حسین آقا"برادربزرگ ما,درحوزه مشغول تحصیل بود.شرایط معنوی داخل خانه هم تحت تاثیراوبسیارعالی شده بود.احمددرچنین شرایطی روزبروزدرکسب معنویات تلاش بیشتری می کرد.یادم است یک باربرای چیدن سیب🍎 به روستای خودمان دردماوندرفتیم. مادرمایک چوب ازباغ دایی آوردومشغول چیدن سیب شد.ساعتی ⌚️بعددایی ازراه رسید.احمدجلورفت وسلام کرد✋ بعدگفت:دایی راضی باش. مایک چوب ازداخل باغ شمابرداشتیم.دایی هم برای اینکه سربه سراحمدبذاره گفت:راضی نیستم☹️ احمداسرارمی کرد:دایی توروخدا,دایی ببخشید🙏و...امادایی خیلی جدی می گفت:نه من راضی نیستم! آن روزاسرارهای احمدوبرخورددایی نشان دادکه احمددراین سن کم چقدربه حق الناس اهمیت می دهد✅احمددرسالهای بعدبه دبیرستان مروی رفت وجزشاگردان ممتازرشته ی ریاضی شد.امادوران تحصیلی اوبه دلایلی به پایان نرسید.احمدسال📆۱۳۶۱رشته ریاضی رانیمه کاره رهاکرد! 👈 ادامه دارد... http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c ❤️🌹