4.69M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
■ هیچ خیری به ما نمیرسه،
الا به برکتِ #امام_زمان🤍
-اللهمعجللولیکالفرج- 🕊
فقط 1 روزتا نیمه_شعبان بزرگترن اتفاق عالم 💚
#فرهنگی_مجازی_هادی_دلها
#رفیقشهیدم
✾✾࿐༅🍃❤️🍃༅࿐✾✾
@rafiq_shahidam96
✾✾࿐༅🍃❤️🍃༅࿐✾✾
#سلام_بر_ابراهیم
🤝به قرارها و قراردادهایی که میبندید وفا کنید
🪴ابراهیم هادی زنگ زد به منزل ما و برای ساعت شش قرار گذاشت که دنبال من بیاید و به جایی برویم. درست رأس ساعت شش زنگ خانه ما را زد! رفتم دم در و دیدم آقا ابراهیم است. با تعجب گفت: چرا حاضر نیستی؟
گفتم: من فکر کردم شما هم مثل بقیه رفقا وقتی قرار میگذاری با تأخیر حاضر میشوی! عصبانی شد و گفت: یعنی چی؟ انسان باید هر طور شده به قول و قرارش عمل کنه. نشنیدی خداوند میفرماید: يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُودِ؛ ای کسانی که ایمان آوردهاید؛ به پیمانها (و قرارها و قراردادهایی که میبندید) وفا کنید. (مائده، ١)
📚خدای خوب ابراهیم
#مجموعه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
#فرهنگی_مجازی_هادی_دلها
#رفیق_شهیدم
@rafiq_shahidam
❬هرڪہرفتازدیدھ،
مےگوینداَزدلمےرَوَد
دِلبرمااَزنظردوراست
واَزدلدورنـیست...¡シ♥️❭
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
#فرهنگی_مجازی_هادی_دلها
#رفیقشهیدم
✾✾࿐༅🍃❤️🍃༅࿐✾✾
@rafiq_shahidam96
✾✾࿐༅🍃❤️🍃༅࿐✾✾
تمام قلب تو آرام میشود اینجا
اگر نگاه کنی اندکی به برف حرم...
#اربابمون
#فرهنگی_مجازی_هادی_دلها
#رفیقشهیدم
✾✾࿐༅🍃❤️🍃༅࿐✾✾
@rafiq_shahidam96
✾✾࿐༅🍃❤️🍃༅࿐✾✾
12.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نایب الزیاره
ارسالی از زینب
17.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
انشالله قسمت وروزی همه عاشقان شهدا🤲🤲🤲
7.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اللهم عجل لولیک الفرج به حق زینب کبری س 🌸
میلاد با سعادت امام زمان عج مباررررک😍💙
مهدیه امام حسن مجتبی(ع)1616912512_Y5kU4.mp3
زمان:
حجم:
5.74M
عید همگی مبارک 🌹
✅معجزه ی دعای حقیقی شهدا قسمت دهم
همراه با شهید یاسینی و شهید قلعه ای کم کم به سمت درب خروجی سنگر رفتیم و همسرم از پذیرایی و زحماتشان تشکر می کردن و تعدادی از بسیجیان عزیزی که متوجه شده بودم همگی شهید شده اند به همراه شهید یاسینی و علی اصغر عزیز که زحمت زیادی برای من کشیده بود تا دم درب اتوبوس ما را همراهی و بدرقه کردن.
یکی از شهدای عزیز درب اتوبوس را باز کرد و به همراه همسرم سوار شدیم.
همزمان با حرکت اتوبوس و دست تکان دادن و خداحافظی با شهدا از خواب بیدار شدم.
گویا کسی بیدارم کرد نگاهم به اولین چیزی که افتاد ساعت دیواری بود ساعت هفت را نشان می داد.
نمی دونستم چه موقعی از روز هست هفت صبح یا عصر؟
دست راستم را حرکت دادم متوجه تسبیح شدم که هنوز در دستم بود.
کمی فکر کردم یادم افتاد که در حال صلوات فرستادن برای شهید علی اصغر قلعه ای بودم که مثل روزهای قبل فقط چندتا صلوات فرستاده و بی اختیار خوابم برده بود.
بیشتر فکر کردم و یادم افتاد که چند دقیقه به ساعت دو بعدازظهر روی تخت خواب دراز کشیده بودم و با این حساب نزدیک پنج ساعت خوابیده ام.
♦️هنوز گیج بودم بعد از مدتها احساس گرسنگی داشتم دهانم خوش بو و معطر شده بود کمی مزه مزه کردم.
🔹حس گرسنگی و مزه ی خوش دهانم خیلی ناگهانی تصویر شربتهایی که در خواب دیده بودم یک لحظه از جلوی چشمانم عبور کرد.
🟠تصویری از شهید یاسینی و علی اصغر قلعه ای و در یک لحظه تمام خوابی که دیده بودم مانند رعدی از جلوی چشمانم عبور کرد.
🔸بی اختیار از حالت خوابیده بلند شده و روی تخت نشستم هنوز نمیدانستم چه اتفاقی افتاده.
#فرهنگی_مجازی_هادی_دلها
@rafiq_shahidam96
13.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✍معجزه ی حقیقی دعای شهدا قسمت یازدهم
🔹خدایا چه اتفاقی افتاده؟
🌹شهدا؟
♦️شربتی که خوردم شربت شفا!
🔹کمی روی تخت جا به جا شدم هنوز خوابم رو باور نکرده بودم.
🔸احساس گرسنگی که مدتها بود از دست داده بودم به شدت اذیتم می کرد.
🔹به خودم آمدم من گرسنه شدهام اشتها به غذا دارم ولی اینکه باور کنم این اشتها به غذا بواسطه ی خوابی هست که دیدم برام قانع کننده نبود.
⭕️مگر من چه کسی هستم که بخوام اینگونه مورد توجه ی شهدا قرار بگیرم.؟
🔸شک و تردید لحظه ای مرا رها نمی کرد.
♦️تلاش می کردم خوابم را جز رویاهای صادقه نگذارم.
🔹ولی باز هم کنجکاو بودم شاید یک درصد صحت داشته باشه و لطف خدا شامل حالم شده باشه.
🔸استخوانهام که از درون لرزش داشتن الان کاملا خوب هستن و هیچ مشکلی رو احساس نمی کنم.
♦️ترس از اینکه مبادا باور کنم و بعد از مدتی دوباره کسالت و بیماری برگرده واقعا اذیتم می کرد.
🔹از روی تخت بلند شدم و به سمت آشپزخانه رفتم سعی می کردم آهسته آهسته قدم بردارم که مبادا دوباره مشکلات برگرده.
🔸ترجیح می دادم برای چندلحظه هم که شده حس خوب سلامتی رو داشته باشم.
♦️به سمت یخچال رفتم قابلمه غذا را برداشتم در حالی که برای دو فرزندم غذا کشیدم خودم هم یک شکم سیر غذا خوردم و گویا از قحطی برگشته بودم.
🔸احساس سردرگمی داشتم.
🔹خدایا باید خوابمو باور کنم؟ در پذیرایی روی مبل نشستم و هر لحظه که می گذشت چیزهای بیشتری از خوابم رو بیاد میاوردم و حالت شرمندگی و بندگی
🔸واقعا نمی تونم بگم چه حالی داشتم شک و تردید دست از سرم بر نمی داشت.
💢ادامه دارد...
#فرهنگی_مجازی_هادی_دلها
#رفیقشهیدم
@rafiq_shahidam96