. 🕊 تلاوت آیات قرآن ڪریم ؛
۩ بــِہ نـیّـت
برادرشھیدابراهیمهادے 🌿'
#صفـــ۱۹۲ــفحه 📚
•﴿رفیقشھیدمابراهیمهادے﴾•
صفحه 1923077316_128kb.mp3
زمان:
حجم:
2.92M
[تلاوت ترتیل قرآن کریم
صفحه : ۱۹۲
#قرآن_کریم
@rafiq_shahidam96
دعای عهد1_1906818958.mp3
زمان:
حجم:
1.78M
〰🍃🌺✨〰 〰✨🌺🍃〰
﷽
#کاش در نافلهات نام مرا هم ببری
که #دعای تو کجا عبد گنهکار کجا
با امـام زمانت یه قـرار عـاشقانه بذار
و هــر روز🕊📿
❣ دعای_عهد بخون... ❀❀❣
🎙با صدای #استادفرهمند
الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِلوَلــیِّڪَاَلْفــَرَجْبحق حضࢪٺزینبڪبرۍسلاماللهعلیها
#فرهنگی_مجازی_هادی_دلها
#رفیقشهیدم
✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾✾
@rafiq_shahidam96
✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾✾
پخش زنده
فعلا قابلیت پخش زنده در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
╔━═⊰❀🍃🌺﷽🌺🍃❀⊱═━
👆جلســـه پخــــش آنلاین #دعای_عهـــد
■بعد ازحضور در اجتماع پر شور دعای
عهـد از طریق لینــک زیر می تونـید وارد
سامانه بشید و حضــورتون رو در دعـای
عهد ثبت کنید تا به یک اجتماع پرشُور
و بزرگ برسیم👇
🆔https://shamim313.com/u/e/6743f5f6251c3fc21a76f821
ختم روزانه ۳ مرتبه سوره توحید👇
https://shamim313.com/u/e/c/6745fcffe578c5397dcc96c4
ختم روزانه ۴۵ هزار صلوات👇
https://shamim313.com/u/e/c/6745eace7c7b9cc75289330c
╔ ⃟🌸❥๑•~--------------
2.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شهیدانھ 🌹
اما اگر خدا شهادت را نصیبت کرد
ٺو هم رفیقات رو شفاعت ڪن ...!
شهیدابراهیمهادے ❤
کانال رسمی شهید ابراهیم هادی
#رفیق_شهیدم
@rafiq_shahidam96
https://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
✨🌸 باور کن، شهید دوستت دارد
✨همین که بر مزارشان ایستاده ای، یعنی تو را به حضور طلبیده اند
✨همین که اشک هایت روان می شود ، یعنی نگاهت می کنند
✨همین که دست می گذاری بر مزارشان، یعنی دستت را گرفته اند
✨همین که سبک می شوی از ناگفته های غمبارت، یعنی وجودت را خوانده اند
✨همین که قول مردانه می دهی، یعنی تو را به همرزمی قبول کرده اند
✨باور کن، شهید دوستت دارد که میان این شلوغی های دنیا هنوز گوشه ی خلوتی برای دیدار نگاه معنویشان داری....
✨اللهم الرزقنی توفیق شهادت فی سبیلک
منبع این متن 👇
دلنوشته_های_شهدایی
شهید_گمنام
کانال رسمی شهید ابراهیم هادی
#رفیق_شهیدم
@rafiq_shahidam96
https://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
صبحمون روبا سلام به چهارده معصوم(ع)متبرک کنیم.
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨
🌷صلي اللهُ عَلَيْكَ يَا رَسُولَ اَللَّهِ
🌷صَلِّي اَللَّهُ عَلَيْكَ يا اميرالمُومنِينَ
🌷صَلی اَللّهُ عَلَیکِ یا فاطِمهُ الزَّهرَاءُُ
🌷صلي اَللَّهُ عَلَيْكَ يَا حَسَنَ بْنَ عَلِی
🌷صلي اَللَّهِ عَلَيْكَ يا اباعبداللَّه.
🌷صلي الله عَلَيْكَ يَا عَلِيَّ بْنَ اَلْحُسَيْنِ
🌷صَلِّي اَللَّهُ عَلَيْكَ يَا محمدبن عَلِيٍ.
🌷صَلي اَللَّهِ عَلَيْكَ ياجعفربنَ مُحَمَّدٍ
🌷صَلي اَللَّهُ عَلَيْكَ ياموسيُّ بْنُ جَعْفَرٍ
🌷 صَلِّي اَللَّهُ عَلَيْكَ ياعلي بن موسي
🌷صَلِي اَللَّهِ عَلَيْكَ يَا محمدبن عَلِيٍ اَلْجَوَاد
🌷 صَلي اَللَّهُ عَلَيْك ياعلي بْنَ مُحَمَّدٍ
🌷صَلَّي اَللَّهُ عَلَيْكَ يَا حَسَنَ بْنَ عَلِيٍ العسکري
🌷صلي اَللَّهُ عَلَيْكَ ياحجه بْنَ اَلْحَسَنِ. اَلْمَهْدِيُّ عَجَّلَ اَللَّهُ تعالی فَرَجَهُ الشريف.
@rafiq_shahidam96
2.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
〰🍃✨〰 〰✨🍃〰
﷽
🎞 حاج حسن صرافی، ملقب به #صلواتی
😄بلبل تیپ المهدی فارس
دوران جنگ تحمیلی
پیران روشنضمیر
روحیه بخش رزمندهها
#فرهنگی_مجازی_هادی_دلها
#رفیقشهیدم
✾✾࿐༅🍃🖤🍃༅࿐✾✾
@rafiq_shahidam96
✾✾࿐༅🍃🖤🍃༅࿐✾✾
〰🍃✨〰 〰✨🍃〰
﷽
#خاکریز_طنز
⚪️ اسلام در خطر است‼️
▫️بچههای گردان دور یک نفر جمع شده بودند و بر تعداد آنها هم اضافه میشد. مشکوک شدم من هم به طرفشان رفتم تا علت را جویا شوم.
دیدم رزمندهای دارد میگوید: «اگر به من پایانی ندهید بی اجازه به اهواز میروم.»
پرسیدم : «چی شده؟ قضیه چیه؟»
همان رزمنده گفت: «به من گفتند برو جبهه، اسلام در خطر است. آمدم اینجا میبینم جانم در خطر است!!.»😂
#فرهنگی_مجازی_هادی_دلها
#رفیقشهیدم
✾✾࿐༅🍃🖤🍃༅࿐✾✾
@rafiq_shahidam96
✾✾࿐༅🍃🖤🍃༅࿐✾✾
#طنز_جبهه
⚪️ شهید بشوم، تحویلم بگیرن 🤔
خبرنگار یکی از روزنامهها بود. برای تهیه گزارش آمده بود. بقیه اخویها در بقیه گروهها و گردانها، کلی کلاس گذاشته بودند تا اینکه ما با کلی مشورت و ناز و…، قبول کردیم. البته قبلش با بچهها هماهنگ کرده بودیم که چه بگوییم. روز مصاحبه شد و آمد پیشمان. ما هم چند نفری توی چادر نشستیم. از سمت راست ما شروع کرد؛ از یعقوب بحثی، استاد وراجی و بحث کردن.
-«برادر جان! هدف شما از آمدن به جبهه چی بود؟»
-«از خدا که پنهون نیست، از شما چه پنهون، بیخرجی مونده بودیم. زمستون هم شده بود، دیگه بدتر. گفتیم کی به کیه، میایم جبهه ، میگیم بهخاطر خدا و پیغمبر اومدیم بجنگیم، شاید هم شکممان سیر شد، هم دوزار واسه زن و بچهمان بردیم.»
نفر دومی که باید مصاحبه میکرد «احمد کاتیوشا» بود که قیافهای معصومانه و شرمگینی بهخودش گرفت و گفت: «ببین حاجی، همه اینها و برادرهای دیگه میدونن که منو به زور اینجا آوردن. ببین کف پام صافه، کفیل مادر و یه مشت بچه یتیم هم هستم، تازه دریچه قلبم گشاده، تازه از دعوا و مرافعه خیلی میترسم؛ تو محل که دعوامون میشد، سریع غش میکردم. تو رو خدا حرفای منو توی روزنامه بزنین، شاید دل مسئولان جبهه سوخت و من رو به شهرمون برگردوندن.»
خبرنگار داشت تندتند مینوشت، بهخاطر همین تمرکزش جای دیگری بود و متوجه خندههای بچهها نمیشد. نفر بعدی مش علی بود که سن و سالش از ما بیشتر بود: «والا قضیه من یه جور دیگهاس، کمی روم نمیشه بگم. منو زنم از خونه بیرون کرد. گفت گردنکلفت نگه نمیدارم. من هم دیدم که هم جانم در خطر است و هم آبرویم، اومدم جبهه .» خبرنگار، سرعت نوشتنش کم شده بود؛ مثل اینکه کمکم داشت متوجه میشد.
تا اینکه نوبت من رسید. گفتم: «من هم یک رازی رو میخواستم با شما در میون بذارم، میخواستم زن بگیرم، اما کسی حاضر نمیشد دخترش رو به من بده و بدبختش کنه، تا اینکه تصمیم گرفتم بیام جبهه و شهید بشم و داماد خدا بشم، بالاخره خدا کریمه دیگه، نمیذاره من ناکام بمونم.» خبرنگار، دیگر نمینوشت. فقط داشت گوش میکرد.
نوبت بغل دستی من بود که حرف بزند: «والا من کمبود شخصیت داشتم، کسی به حرفهای من نمیخندید، توی خونه هم آدم حسابم نمیکردند، توی محله هم که دیگه هیچی، اومدم اینجا شهید بشم، بلکه همه تحویلم بگیرن و احساس دلتنگی کنن برام.» یعنی این حرفهای آخر که گفته شد، دیگر کسی نتوانست خودش را کنترل کند؛ صدای خنده مثل نارنجک توی چادرمان پیچید. البته خود خبرنگار هم بدجور خندهاش گرفته بود.😂😂