░░░░░░░░░░░░░░░░░░░░░
#سلامبرابراهیم📚
وحدت مسلمين مشاهده كردم به دقت نظر ابراهيم بيشتر پي بردم.
در فتح المبين وقتي ابراهيم مجروح شد، سريع او را به دزفول منتقل كرديم و در سالني
كه مربوط به بهداري ارتش بود قرار داديم. مجروحين زيادي در آنجا بستري بودند.
ســالن بسيار شــلوغ بود. مجروحين آه و ناله ميكردند، هيچ كس آرامش
نداشت. بلاخره يک گوشهای را پيدا كرديم و ابراهيم را روي زمين خوابانديم.پرستارها زخم گردن و پاي ابراهيم را پانسمان كردند. در آن شرايط اعصابهمه به هم ريخته بود، سر و صداي مجروحين بسيار زياد بود. ناگهان ابراهيم
با صدائي رسا شروع به خواندن كرد!
شــعر زيبايي در وصف حضرت زهراسلاماللهعلیها خوانــد كه رمز عمليات هم نام مقدس ايشــان بود. براي چند دقيقه سكوت عجيبي سالن را فرا گرفت! هيچ مجروحي ناله نميكرد! گوئی همه چيز رديف و مرتب شده بود.
به هر طرف كه نگاه ميكردي آرامش موج ميزد! قطرات اشك بود كه از چشمان مجروحين و پرستارها جاري ميشد، همه آرام شده بودند!
ُســن تر از بقيه بود و خواندن ابراهيم تمام شــد. يكي از خانم دكترها كه حجاب درستي هم نداشت جلو آمد. خيلي تحت تأثير قرار گرفته بود.
#اینحکایتادامهدارد...
#فرهنگی_مجازی_هادی_دلها
#رفیق_شهیدم
@rafiq_shahidam96
کانال شهیدابراهيم هادی ❤️رفیق شهیدم❤️
•|﷽|• هـــــــمزاد كویــــــرم تـــــــــب بـــــــــاران دارم در سینه دلـــی شكسته پنـــهان دارم💔
•.. 💚🌱..•
حاج حسین اللهکرم:
در عملیات والفجر مقدماتیمسئولیت داشتم و قرار بود سه تا یگان از یک جناح به دشمن حمله کنند و به علت تنگی مکان منطقه خیلی شلوغ شده بود.
وقت رفتن رزمندهها دیدم آقا ابراهیم هادی هم همراهشون هست،با دیدن ایشانخوشحال شدم؛گفتم:آقا ابراهیم بیا امشب با ما همراهشو و به ما کمک کن.
گفت: حاج حسین من با تو بیام نمیگذاری من توی عملیات جلو برم. هرچه اصرارکردم،نپذیرفت.در آخرین دیدار ساعتش رو که شاید آخرین تعلق دنیاییاش بود، از دستش باز کرد و به من داد و گفت: «حاج حسین، خیلی دوست دارم شهید بشم و یااگر شهادت قسمتم نشد لااقل اسیر بشم ودر اسارت ذره ای از آن چه حضـرت زیـنـب سلام الله علیها کشید من هم احساس کنم.»
ابراهیم این رو گفت رفت و دیگه برنگشت. ابراهیم هادی آسمانی بود و در روی زمین جایی نداشت.او بینام رفت و گمنام شهید شد،اما امروز نام شهید ابراهیم هادی شهره در همه جاست.
#سلامبرابراهیم📚
#فرهنگی_مجازی_هادی_دلها
#رفیق_شهیدم
http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
7.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♥️
دوست داشتنت
هـمہ چیز را زیـباتر ڪرده است
هـمہ چـیز را …
بـاور ڪن
من هـم زیــباتر شـده ام
از وقــتی ڪہ بہ تـو فڪر مۍ ڪنم...
🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋
#سلامبرابراهیم✨
هـدیہ بـہ روح پاڪش صـݪوات بفرستید
برادر شهیدم
سرباز آقا امام زمان
#شهید_ابراهیم_هادی
اَلْلَّٰھُمـَّـ ؏َـجِّڸْ لِوَلیِّٖــღــڪَ اَلْفَــــࢪَجْ
#فرهنگی_مجازی_هادی_دلها
#رفیق_شهیدم
@rafiq_shahidam96
کانال شهیدابراهيم هادی ❤️رفیق شهیدم❤️
#سلامبرابراهیم 📚
رضای خدا
راوی: عباس هادي
ً کسي از کارهايش مطلع نميشد.
از ويژگي هاي ابراهيم اين بود که معمولا
بجزکســاني که همراهش بودند و خودشان کارهايش را مشاهده ميكردند.
اما خود او جز در مواقع ضرورت از کارهايش حرفي نميزد. هميشه هم اين
نکته را اشــاره ميکرد که: کاري كه براي رضاي خداســت، گفتن ندارد. يا
مشکل کارهاي ما اين است که براي رضاي همه کار ميکنيم، به جز خدا.
حضــرت علي(ع) نيز مي فرمايد: هر کس قلبــش را و اعمالش را از غير خدا پاک ساخت مورد نظر خدا قرار خواهد گرفت.
عرفاي بزرگ نيز در سرتاسر جمالتشان به اين نکته اشاره ميکنند که: اگر کاري براي خدا بود ارزشمند ميشود. يا اينكه هر نَفسي که انسان در دنيا براي غير خدا کشيده باشد در آخرت به ضررش تمام ميشود.
در دوران مجروحيــت ابراهيم به يکــي از زورخانه هاي تهران رفتيم. ما در گوشه اي نشستيم. با وارد شدن هر پيشکسوت صداي زنگ مرشد به صدا در مي آمد و کار ورزش چند لحظه اي قطع ميشــد. تازه وارد هم دستي از دور براي ورزشکاران نشان ميداد و با لبخندي بر لب، درگوشه اي مينشست.
ابراهيم با دقت به حركات مردم نگاه ميكرد، بعد هم برگشت و آرام به من گفت: اينها را ببين که چطور از صداي زنگ خوشحال ميشوند.
بعد ادامه داد: بعضي از آدم ها عاشق زنگ زورخانه اند
عاشق اين زنگ بودند عاشق خدا ميشدند، ديگر روي زمين نبودند. بلكه در
آسمانها راه ميرفتند! بعد گفت: دنيا همين است، تا آدم عاشق دنياست و به اين دنيا چسبيده، حال و روزش همين است.
اما اگر انســان سرش را به ســمت آســمان بالا بياورد و کارهايش را براي
رضاي خــدا انجام دهد، مطمئن باش زندگيش عوض ميشــود و تازه معني زندگي كردن را ميفهمد. بعد ادامــه داد: توي زورخانه خيليها ميخواهند
ببينند چه کسي از بقيه زورش بيشتر است و چه کسي هم زودتر خسته ميشود.اگر روزي مياندار ورزش شدي تا ديدي کسي خسته شده، براي رضاي خدا سريع ورزش را عوض کن. من زماني مياندار ورزش بودم و اين کار را نکردم،
البته منظوري نداشتم اما بي دليل بين بچه ها مطرح شدم ولي تو اين کار را نکن!
ابراهيم ميگفت: انسان بايد هر کاري حتي مسائل شخصي خودش را براي رضاي خدا انجام دهد.
ادامه دارد
کانال رسمی شهید ابراهیم هادی
#رفیق_شهیدم
@rafiq_shahidam96
https://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
#سلامبرابراهیم 📚
رضای خدا
راوی: عباس هادي
ً کسي از کارهايش مطلع نميشد.
از ويژگي هاي ابراهيم اين بود که معمولا
بجزکســاني که همراهش بودند و خودشان کارهايش را مشاهده ميكردند.
اما خود او جز در مواقع ضرورت از کارهايش حرفي نميزد. هميشه هم اين
نکته را اشــاره ميکرد که: کاري كه براي رضاي خداســت، گفتن ندارد. يا
مشکل کارهاي ما اين است که براي رضاي همه کار ميکنيم، به جز خدا.
حضــرت علي(ع) نيز مي فرمايد: هر کس قلبــش را و اعمالش را از غير خدا پاک ساخت مورد نظر خدا قرار خواهد گرفت.
عرفاي بزرگ نيز در سرتاسر جمالتشان به اين نکته اشاره ميکنند که: اگر کاري براي خدا بود ارزشمند ميشود. يا اينكه هر نَفسي که انسان در دنيا براي غير خدا کشيده باشد در آخرت به ضررش تمام ميشود.
در دوران مجروحيــت ابراهيم به يکــي از زورخانه هاي تهران رفتيم. ما در گوشه اي نشستيم. با وارد شدن هر پيشکسوت صداي زنگ مرشد به صدا در مي آمد و کار ورزش چند لحظه اي قطع ميشــد. تازه وارد هم دستي از دور براي ورزشکاران نشان ميداد و با لبخندي بر لب، درگوشه اي مينشست.
ابراهيم با دقت به حركات مردم نگاه ميكرد، بعد هم برگشت و آرام به من گفت: اينها را ببين که چطور از صداي زنگ خوشحال ميشوند.
بعد ادامه داد: بعضي از آدم ها عاشق زنگ زورخانه اند
عاشق اين زنگ بودند عاشق خدا ميشدند، ديگر روي زمين نبودند. بلكه در
آسمانها راه ميرفتند! بعد گفت: دنيا همين است، تا آدم عاشق دنياست و به اين دنيا چسبيده، حال و روزش همين است.
اما اگر انســان سرش را به ســمت آســمان بالا بياورد و کارهايش را براي
رضاي خــدا انجام دهد، مطمئن باش زندگيش عوض ميشــود و تازه معني زندگي كردن را ميفهمد. بعد ادامــه داد: توي زورخانه خيليها ميخواهند
ببينند چه کسي از بقيه زورش بيشتر است و چه کسي هم زودتر خسته ميشود.اگر روزي مياندار ورزش شدي تا ديدي کسي خسته شده، براي رضاي خدا سريع ورزش را عوض کن. من زماني مياندار ورزش بودم و اين کار را نکردم،
البته منظوري نداشتم اما بي دليل بين بچه ها مطرح شدم ولي تو اين کار را نکن!
ابراهيم ميگفت: انسان بايد هر کاري حتي مسائل شخصي خودش را براي رضاي خدا انجام دهد.
ادامه دارد
#شهید_ابراهیم_هادی
#کتاب_سلام_بر_ابراهیم
کانال رسمی شهید ابراهیم هادی
#رفیق_شهیدم
@rafiq_shahidam96
https://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
سلام و عرض ادب خدمت رفقای شهدای مجموعه فرهنگی شهید ابراهیم هادی #رفیق_شهیدم 🌸
اعضای محترمی که پیوی پیام دادهاید تو کانال بمونید انشاءالله امروز اسم نويسی انجام میشود
📚#سلامبرابراهیم
http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
اینک کانال رو نشر دهید و با ما همراه باشید ✌️
سلام و عرض ادب خدمت رفقای شهدای مجموعه فرهنگی شهید ابراهیم هادی #رفیق_شهیدم 🌸
اعضای محترمی پیوی پیام ندهید کانال بمونید انشاءالله امروز نحوه اسم نويسی انجام میشود داخل کانال ☝️
📚#سلامبرابراهیم
http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
لینک کانال رو نشر دهید و با ما همراه باشید ✌️
╭━═━⊰🕊🌺🕊⊱━═━╮
📚 #جـوانــمرد
◀ #قسمت۳:
از ۱۶ سالگی کشتی را آغاز کرد. ورزشهای دیگری هم میکرد، مثل والیبال، فوتبال، باستانی، اما کشتی را خیلی دوست داشت و تا قهرمانی آموزشگاههای کشور و استان هم پیش رفت. آدم منطقی ای بود و تمام کارهایش حساب و کتاب داشت. اگر اراده کاری را میکرد، بی برو برگرد در آن موفق میشد. با این حال باز هم به دلایلی که به ما نگفت کشتی را رها کرد و مثل قبل پی تمرین و باشگاه و این حرفها را نگرفت. البته کمر ابراهیم در همان کشتی آسیب دید و این بی ارتباط با تصمیمش نبود.
پدرم به ابراهیم میگفت:
«اگر ورزش میکنی، هدفت سلامتی بدن باشد نه قهرمانی، دنبال قهرمانی و این طور چیزها نباش.»
این حرف پدرم هم می تواند در تصمیم ابراهیم موثر باشد. تنها ورزشی که تا این اواخر هم انجام میداد و ورزش باستانی و رفتن به زور خانه بود.
ابراهیم از زمانی که ورزش را شروع کرد، خوراکش خیلی خوب شد. خب هفتهای سه بار به باشگاه میرفت و کشتی تمرین میکرد. پای ثابت زورخانه ی «حاج حسن توکل» در کوچه ی مسجد سلمان هم بود. این فعالیتها نیاز بدن به غذا را بیشتر میکرد. یادم هست پاییز و زمستان مرا میفرستاد برایش ارده و شیره یا ارده و مربای بالنگ با نان سنگک میخریدم و به جای شام میخورد.
بنده خدایی نزدیک خانه در کوچه آبشار بود که سرکه و شیره میفروخت. ابراهیم تابستانها میرفت، شیشههای نیزهای از او سرکه و شیره میخرید.
میآمد خانه، توی یک قدح گلی، میریخت بعد داخل آن خیار رنده میکرد و آب میزد و میخورد. خیلی هم این غذا را دوست داشت.
ماشاءالله خوب غذا میخورد. این را هم اضافه کنم که به هیچ وجه اهل ساندویچ، سوسیس و کالباس و این جور مقولات نبود. لب به این چیزها نمیزد. اگر هم میدید ما می خوریم به شوخی میگفت:
«اینها گوشت خره نخورید.»
تنها جایی که میرفت ساندویچی، یک آ شیخ نامی بود نرسیده به میدان خراسان که خوراک لوبیا، کتلت، کوکو، و الویه های خوبی داشت. بعضی موقعها پیش او میرفت و غذا میخورد.
#سلامبرابراهیم
کانال رسمی شهید ابراهیم هادی
#رفیق_شهیدم
@rafiq_shahidam96
https://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
2.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#طرح_زندگی_شهدایی
#سلامبرابراهیم
🌹سخنان رهبری در مورد شهید ابراهیم هادی
📆بمناسبت سالروز شهادت ابراهیم هادی
#سالروزشهادت
علمدار گمنام کانال کمیل و حنظله 🕊
@rafiq_shahidam96
#سلامبرابراهیم۱🍀
ورزش باستانی
با رنگی پریده و با صدائی لرزان گفت : حاج حسن کمکم کن . بچه ام مریضه ، دکترا جوایش کردند . داره از دستم میره . نفس شما حقه ، تو رو خدا دعا کنید . تو رو خدا ... بعد شروع به گریه کرد .
ابراهیم بلند شد و گفت : لباساتون رو عوض کنید و بیائید توی گود .
خودش هم آمد وسط گود . آن شب ابراهیم در یک دور ورزش ، دعای توسل را با یچه ها زمزمه کرد . بعد هم از سوزدل برای آن کودک دعا کرد .
آن مرد هم با بچه اش در گوشه ای نشست بود و گریه می کرد .
دو هفته بعد حاج حسن بعد از ورزش گفت : بچه ها روز جمعه ناهار دعوت شدید . با تعجب پرسیدم : کجا؟!
گفت : بنده خدائی که با بچه مریض آمده بود ، همان آقا دعوت کرده . بعد ادامه داد : الحمدلله مشکل بچه اش برطرف شده . دکتر هم گفته بچه ات خوب شده . برای همین ناهار دعوت کرده .
برگشتم و ابراهیم را نگاه کردم . مثل کسی که چیزی نشنیده ، آماده رفتن میشد . اما من شک نداشتم ، دعای توسلی که ابراهیم با آن شور و حال عجیب خواند کار خودش را کرده .
#سلامبرابراهیم
@rafiq_shahidam96