🕊•ا﷽ا•
دعاے #روزپنجم
ماه مبارڪ رمضان 🌙🌱
بہ نیّت #شهید_ابراهیم_هادی ✨
#ماه_رمضان
#فرهنگی_مجازی_هادی_دلها
🆔 @rafiq_shahidam96
. 🕊 تلاوت آیات قرآن ڪریم ؛
۩ بــِہ نـیّـت
برادرشھیدابراهیمهادے 🌿'
#صفـــ۲۶۰ــفحه 📚
•﴿رفیقشھیدمابراهیمهادے﴾•
صفحه 2602571478_128kb.mp3
زمان:
حجم:
3.32M
[تلاوت ترتیل قرآن کریم به همراه ترجمه
صفحه : ۲۶۰
#قرآن_کریم
@rafiq_shahidam96
دعای عهد1_1906818958.mp3
زمان:
حجم:
1.78M
〰🍃🌺✨〰 〰✨🌺🍃〰
﷽
#کاش در نافلهات نام مرا هم ببری
که #دعای تو کجا عبد گنهکار کجا
با امـام زمانت یه قـرار عـاشقانه بذار
و هــر روز🕊📿
❣ دعای_عهد بخون... ❀❀❣
🎙با صدای #استادفرهمند
الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِلوَلــیِّڪَاَلْفــَرَجْبحق حضࢪٺزینبڪبرۍسلاماللهعلیها
#فرهنگی_مجازی_هادی_دلها
#رفیقشهیدم
✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾✾
@rafiq_shahidam96
✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾✾
صبحمون روبا سلام به چهارده معصوم(ع)متبرک کنیم.
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨
🌷صلي اللهُ عَلَيْكَ يَا رَسُولَ اَللَّهِ
🌷صَلِّي اَللَّهُ عَلَيْكَ يا اميرالمُومنِينَ
🌷صَلی اَللّهُ عَلَیکِ یا فاطِمهُ الزَّهرَاءُُ
🌷صلي اَللَّهُ عَلَيْكَ يَا حَسَنَ بْنَ عَلِی
🌷صلي اَللَّهِ عَلَيْكَ يا اباعبداللَّه.
🌷صلي الله عَلَيْكَ يَا عَلِيَّ بْنَ اَلْحُسَيْنِ
🌷صَلِّي اَللَّهُ عَلَيْكَ يَا محمدبن عَلِيٍ.
🌷صَلي اَللَّهِ عَلَيْكَ ياجعفربنَ مُحَمَّدٍ
🌷صَلي اَللَّهُ عَلَيْكَ ياموسيُّ بْنُ جَعْفَرٍ
🌷 صَلِّي اَللَّهُ عَلَيْكَ ياعلي بن موسي
🌷صَلِي اَللَّهِ عَلَيْكَ يَا محمدبن عَلِيٍ اَلْجَوَاد
🌷 صَلي اَللَّهُ عَلَيْك ياعلي بْنَ مُحَمَّدٍ
🌷صَلَّي اَللَّهُ عَلَيْكَ يَا حَسَنَ بْنَ عَلِيٍ العسکري
🌷صلي اَللَّهُ عَلَيْكَ ياحجه بْنَ اَلْحَسَنِ. اَلْمَهْدِيُّ عَجَّلَ اَللَّهُ تعالی فَرَجَهُ الشريف.
@rafiq_shahidam96
🔰 دلتنگی برای شما یه حس عجیبه...
یه بغضی که گاهی یهو میاد و دل رو میفشاره.....
سردار دلتنگیم ....💔
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
@rafiq_shahidam96
499.2K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تا به حال شده با نگاه کردن به خندههای کسی گریهت بگیره؟!💔
#هدیہبہࢪوحپاڪشھداصلـوات
@rafiq_shahidam96
2.78M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥روایتگری حاج مهدی سلحشور از شهدای جاوید الاثر
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━
@rafiq_shahidam96
12.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞 سرود بسیار زیبا همراه با تصاویر دلنشین🌿💕
@rafiq_shahidam96
*حمید رضا دستگیر*🌹
🌷شهیدی که با زبان #روزه به شهادت رسید🕊🕊
تولد: ایلام - ۳ / ۱ / ۱۳۴۵
شهادت: قلاویزان- ۱۵ / ۲ / ۱۳۶۷
▫️ حمید همیشه و در هر زمانی از شبانه روز رزمنده ها رو با وجود خطر در بین راه سوار ماشین میکرد🌷من بهش تذکر دادم که این کار خلافه. حمید هم یه داستان برام تعریف کرد *واز من قول گرفت تا روزی که زنده ام برای کسی تعریف نکن*🌷 او گفت: یه روز هنگام غروب در منطقه عمومی دهلران کنار جاده به یه بسیجی که شال سبز رنگی به گردنش بود برخوردم💚 توقف کردم واونم سوار شد . انگار که منو میشناخت.منو به اسم صدا زد و یه سری از مشخصات شخصیمو گفت🌷 *بعدش هم گفت:من سید مهدیام*🌼،بسیجی های منو هر کجا دیدی سوار کن و نگران نباش.بعدش هم بهم دست داد و از ماشین پیاده شد.گرمای دستشو حس کردم.🌼وقتی به خودم آمدم هر چه اطرافمو نگاه کرده کسی رو ندیدم *یا صاحب الزمان (عج)*🌼💚. این فرمانده *در ماه مبارک رمضان و با زبان روزه*🌷، در حالی که سرگرم خنثی کردن مین در منطقه ی قلاويزان بود، *بر اثر انفجار مین به شهادت رسید.*🕊 *شدت انفجار به حدی بود که پیکر مبارکش متلاشی شده بود.* 🥀🖤 با این حال و با وجود این که *بدنش تکه تکه شده بود🖤اما با خنده ای بر لب داشت به شهادت رسید
@rafiq_shahidam96
《مردم، مگر کاروان شهدا را نمی بینید؟ پس چرا به این کاروان نمی پیوندید؟مگر مقام شهدا را باور ندارید؟مگر نمی خواهید نجات پیدا کنید؟ بعضی انگار خوابند چنان بیخیال اندکه انگار معادی در کار نیست!》
👆گزیده ای از وصیت نامه شهید عمران پُستی
فرمانده گردان حبیب بن مظاهر
لشکر ۲۷ محمد رسول الله(ص)
. . . و به یاد شهید حاج ابراهیم حسامی
هر دو این سرداران شهید در عملیات خیبر به فیض عظیم شهادت نائل آمدند
ا▫️🔹▫️🔹▫️🔹▫️🔹▫️
👆اسفند ۱۳۶۲
عملیات خیبر
ستون گردان مقداد
▫️از راست:
۱. برادر "فاضل ترک زبان" که کنار داش ابرام آقا (حاج ابراهیم حسامی) راه می رود، در حالی که یک کیسه نایلونی در دست دارد که در آن چند تا لاستیکِ ته عصای گذاشته. موقع عصا زدن در زمین گل آلود، لاستیک ته عصا در گل و لای چسبناک فرو می رفت و فقط میله عصا بیرون می آمد. لذا آقا فاضل پنچری عصا می گرفت، آن هم با تعویض لاستیک!
۲.شهید حاج ابراهیم حسامی
۳. ستون رزمندگان گردان مقداد
▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️
کاروان رفت و
تو در خواب و بیابان در پیش،
کی روی؟
ره ز که پرسی؟
چه کنی؟
چون باشی؟ ....
به یاد داش ابراهیم حسامی
وقتی شهیدان نوزاد و جزمانی،فرماندهان گردان از شهید حسامی خواستند با بچه ها جلو نرود دلش شکست و گفت، «حالاما شدیم نیروی اضافه گردان...!» فردا صبح در حالی که تلاش می کرد خودش را به خط برساند گروه فیلمبرداری می خواست از او فیلم بگیرد که با عصا آنها را دور می کند و می گوید اگر مرد هستید بروید و از بچه های توی خط فلمبرداری کنید نه از پشت خط و من جانباز! بعد به بچه ها می گوید، «ما هم خدایی داریم اگر قسمت باشد من هم شهید می شوم"