eitaa logo
کانال شهیدابراهيم هادی ❤️رفیق شهیدم❤️
4.9هزار دنبال‌کننده
29.3هزار عکس
19.5هزار ویدیو
277 فایل
♡ولٰا تَحْسَبَّنَ الَّذینَ قُتِلوا في سَبیلِ اللِه اَمواتا بَل اَحیٰاعِندَ رَبهِم یُرزقون♡ شہـد شیـرین شـہـٰادت را کسانی مـے چشند کـہ..!! لذت زودگذر گنـٰاه را خریدار نباشند .. 💔 دورهمیم واسہ ڪامل تر شدن🍃 #باشهداتاشهادت ارتباط با خادم کانال👇👇 @Zsh313
مشاهده در ایتا
دانلود
میخندی و زمین بهشت میشود😍 باید بوسید🌸 دستِ " طراح خنده هایت " را🌱 ✨ ❤❤❤❤ @rafiq_shahidam96
🌼سـ✋🏻ـلام و صبح بخیر امام زمانم! 🌼آقا سـ✋🏻ــلام می دهم از جان و دل به تو 🌼تا اینکه بشنوم «و علیک السّلام» را … 🌼 یقین دارم صدایم را میشنوی و سلامم را پاسخ میدهی … 🤲🏻 اَللّهُــمَّ عَجـِّـل لِوَلیِّــکَ الفَــــرَج •┈┈••✾•✨⁦♥️⁩✨•✾••┈┈• @rafiq_shahidam96 🦋🦋🦋 http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📄دلنوشته ای از شڪایت دارم از خـودم؛ از همتـم شڪایت دارم؛ همتـم محڪوم اسـت در دادگـاه عـقل انصـاف نسبے است همـتم نسـبت بہ آرمانم محڪوم است تلاش و جہدم نسبت به تڪلیفم محگوم است همتم نسبت به ادعایم محڪوم است قلبـم مدعےحقـش شـده است قلبم عشقے طلب میڪند ڪہ عقل به او نداده است آرے عشق قدم اولـش عـقل است ❤️❤️❤️❤️ @rafiq_shahidam96 ❤️❤️❤️❤️❤️ http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
عَسی أن تکرَهوا شَیئاً وهو خیرٌ لکم وَعسی أن تُحِبّوا شیئاً وهو شَرٌّ لکم بقره/۲۱۶ بعضی چیزا رو بدت میاد ولی برات خوبه... بعضی چیزا رو هم دوست داری ولی برات بده... اینو فقط میدونه... اگه با خدا هماهنگ پیش نری، تمام زندگیت میشه این آیه! همش دنبال چیزایی میری که برات بده!! از چیزایی دوری میکنی که برات خوبه!! و چقدر زندگی تلخ میشه اون موقع.... ❤️❤️❤️❤️ @rafiq_shahidam96 ❤️❤️❤️❤️❤️ http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
بچه‌ها نَمیریدا اگه بمیرید به جسدتون دست نمیزنن میگن غسلِ میّت داره..! ولی اگه شهید بشید بچه‌ها سرِ تیکه‌یِ کفنتون دعواست..! 🌻 ❤️❤️❤️❤️ @rafiq_shahidam96 ❤️❤️❤️❤️❤️ http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
•[ ]• 🌹~خوبی جواب بدی~🌹 خیلی از دوستانش می‌گفتند: ما که نمیتوانستیم مثل او باشیم. بارها عصبانی شدیم و از روی عصبانیت کارهایی کردیم که بعدا پشیمان شدیم. اما ابراهیم... داشت از توی کوچه رد میشد. بچه‌ها داشتند فوتبال بازی می‌کردند. یکدفعه توپ را شوت کردند و محکم به صورت ابراهیم خورد. آنچنان ضربه شدید بود که صورتش سرخ شد. کمی نشست. بچه ها از ترس فرار کردند. ابراهیم دست کرد داخل ساک دستی و مقداری خوراکی بیرون آورد و گفت: کجا رفتید؟ بیایید. براتون خوراکی آوردم! خوراکی را کنار دروازه گذاشت و رفت. او مصداق کلام نورانی خداست که می‌فرماید: «بدی را به بهترین راه و روش دفع کن(و پاسخ بدی را به نیکی بده). ما به آنچه توصیف می‌کنند داناتریم.» [مومنون،96] ❤️❤️❤️❤️ @rafiq_shahidam96 ❤️❤️❤️❤️❤️ http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
🍂 از سفر برگشتگان يادش بخیر ! شامگاه ١٧ بهمن سال ٦١، جمعیت زیادی در بیابان فکه منتظر فرمان حرکت بودند. شاید بیشتر منتظر بيرون آمدن از سر در گمی و بلاتکلیفی شب عملیات و دستور حرکت. استرس عملیات و شرایط بعد از آن یک طرف، سرمای استخوان سوزش هم یک طرف. بیم و امید بجان تک تک بچه ها افتاده بود و کاری جز قدم زدن نمانده بود. گفته بودند اورکت نپوشید تا سبک تر و چالاکتر باشید ولی از سرمای بیابان فکه غافل شده بودند. ساعات عجیبی را می گذراندیم و گاهی در خلوت خود فردا را تصور می کردیم که جلو اسامی چه کسانی لفظ شهید نوشته خواهد شد. همین باعث شده بود تا این لحظات را غمیمت بدانیم و خوب به چهره دوستان چند ماهه‌مان خیره شویم و با آن ها گرم بگیریم. که شاید این دیدارها به قیامت بروند. آن شب چه کسانی که قرار بود جلو نیايند، که آمدند و شهید شدند و چه کسانی که پیشتاز بودند و ماندند تا به امروز. 👇👇 @rafiq_shahidam96
کانال شهیدابراهيم هادی ❤️رفیق شهیدم❤️
🍂 از سفر برگشتگان ساعت حدود ده، یازده شب، دستور حرکت صادر شد و همه گردان‌ها در دو ستون و با فاصله ای حدود پنج متر از هم بطور موازی نظام گرفته، به راه افتادند. هر کس برای خود هیبتی درست کرده بود، یکی با کوله موشک ارپی جی، یکی ، برانکار در دست، یکی با بیسیم و... گاهی منوری منطقه را روشن می کرد و فضایی از بیایان را نشان می داد. اول و آخر ستون را زیر نور منور نگاهی انداختم و از ان همه نیرو و جمعیت بهت زده شدم. دروغ چرا!؟ از آن همه نیرو و سایه هایی که همه در حرکت و جنب و جوش بودند به وجد می آمدم و شارژ می شدم. همه در ستون های منظم، و قدم زنان بر رمل های نرم و خشک منطقه ، صدای ویژ ویژی نصیب گوش هایمان می کرد و خاکی که استنشاق می کردیم و ردی که در لابلای سیایه ها به هوا بر می خاست و سر و رویمان را متبرک می کرد. در بین ستونی که پیش می رفتیم، چشممان به حاج صادق افتاد. با لباس سبز سپاه، وسط دو صف ایستاده و تکبیر گویان، بچه ها را روحیه می داد و به جلو می راند. برخلاف معمول کسی از سر و کولش بالا نرفت و گویی همه جوگیر لحظات ورود به عملیات شده بودند. نیم ساعتی ذکر گویان، در رمل ها و تاریکی شب، پیاده می‌رفتیم و گوش به آهنگ خوش انفجارهای دور و نزدیک سپرده بوریم. 👇👇 http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c 🍂
1.23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دنبال شهرتیم و پی اسم رو رسم غافل از اینکه فاطمه(س) گمنام میخرد💔