🌷 #دختر_شینا – قسمت81
✅ فصل هفدهم
💥 یک روز عصر همانطور که دو نفری ناراحت و بیحوصله توی اتاق نشسته بودیم، شنیدیم کسی در میزند.
بچهها دویدند و در را باز کردند. آقا شمساللّه بود. از جبهه آمده بود؛ اما ناراحت و پکر. فکر کردم حتماً صمد چیزی شده.
💥 مادرشوهرم ناله و التماس میکرد: « اگر چیزی شده، به ما هم بگو. »
آقا شمساللّه دور از چشم مادرشوهرم به من اشاره کرد بروم آشپزخانه. به بهانهی درست کردن چای رفتم و او هم دنبالم آمد. طوری که مادرشوهرم نفهمد، آرام و ریزریز گفت: « قدم خانم! ببین چی میگویم. نه جیغ و داد کن و نه سر و صدا. مواظب باش مامان نفهمد. »
💥 دست و پایم یخ کرده بود. تمام تنم میلرزید. تکیهام را به یخچال دادم و زیر لب نالیدم: « یا حضرت عباس(ع)! صمد طوری شده؟! »
آقا شمساللّه بغض کرده بود. سرخ شد. آرام و شکسته گفت: « ستار شهید شده. »
💥 آشپزخانه دور سرم چرخید. دستم را روی سرم گذاشتم. نمیدانستم باید چه بگویم. لب گزیدم. فقط توانستم بپرسم: « کِی؟! »
آقا شمساللّه اشک چشمهایش را پاک کرد و گفت: « تو را به خدا کاری نکن مامان بفهمد. »
بعد گفت: « چند روزی میشود. باید هر طور شده مامان را ببریم قایش. »
بعد، از آشپزخانه بیرون رفت. نمیدانستم چهکار کنم. به بهانهی چای دم کردن تا توانستم توی آشپزخانه ماندم و گریه کردم. هر کاری میکردم، نمیتوانستم جلوی گریهام را بگیرم.
💥 آقا شمساللّه از توی هال صدایم زد. زیر شیر ظرفشویی صورتم را شستم و با چادر آن را خشک کردم. چند تا چای ریختم و آمدم توی هال.
ادامه دارد...
🌷 #دختر_شینا – قسمت 82
✅ فصل هفدهم
💥 آقا شمساللّه کنار مادرشوهرم نشسته و به تلویزیون خیره شده بود. تا مرا دید، گفت: « میخواهم بروم قایش، سری به دوست و آشنا بزنم. شما نمیآیید؟! »
میدانستم نقشه است. به همین خاطر زود گفتم: « چه خوب. خیلی وقته دلم میخواهد سری به حاجآقایم بزنم. دلم برای شینا یکذره شده. مخصوصاً از وقتی سکته کرده، خیلی کمطاقت شده. میگویند بهانهی ما را زیاد میگیرد. میآیم یک دو روز میمانم و برمیگردم. »
بعد تندتند مشغول جمع کردن لباسهای بچهها شدم. ساکم را بستم. یک دست لباس مشکی هم برداشتم و گفتم: « من آمادهام. »
💥 توی ماشین و بین راه، همهاش به فکر صدیقه بودم. نمیدانستم چهطور باید توی چشمهایش نگاه کنم. دلم برای بچههایش میسوخت. از طرفی هم نمیتوانستم پیش مادرشوهرم چیزی بگویم.
این غصهها را که توی خودم میریختم، میخواستم خفه شوم.
💥 به قایش که رسیدیم، دیدم اوضاع مثل همیشه نیست. انگار همه خبردار بودند، جز ما. به در و دیوار پارچههای سیاه زده بودند. مادرشوهرم بندهی خدا با دیدن آنها هول شده بود و پشت سر هم میپرسید: « چی شده. بچهها طوری شدهاند؟! »
💥 جلوی خانهی مادرشوهرم که رسیدیم، ته دلم خالی شد. در خانه باز بود و مردهای سیاهپوش میآمدند و میرفتند. بندهی خدا مادرشوهرم دیگر دستگیرش شده بود اتفاقی افتاده. دلداریاش میدادم و میگفتم: « طوری نشده. شاید کسی از فامیل فوت کرده. » همین که توی حیاط رسیدیم، صدیقه که انگار خیلی وقت بود منتظرمان بود، به طرفمان دوید. خودش را توی بغلم انداخت و شروع کرد به گریه کردن. زار میزد و میگفت: « قدم جان! حالا من، سمیه و لیلا را چهطور بزرگ کنم؟! »
💥 سمیه دو ساله بود؛ همسن سمیهی من. ایستاده بود کنار ما و بهتزده مادرش را نگاه میکرد. لیلا تازه شش ماهش تمام شده بود. مادرشوهرم، که دیگر ماجرا را فهمیده بود، همان جلوی در از حال رفت.
کمی بعد انگار همهی روستا خبردار شدند. توی حیاط جای سوزن انداختن نبود. زنها به مادرشوهرم تسلیت میگفتند. پابهپایش گریه میکردند و سعی میکردند دلداریاش بدهند.
ادامه دارد...
‧⊰🔗‧🌤⊱‧
ــــ ـ بـھ وقـت قـرار..!
تلاوت دعاے فرج به نیابت از برادر شہیدمون ، ابراهیم هادی به نیت سلامتے و تعجیل در فرج آخرین خورشید ولایت ، فرزند خانم فاطمه الزهرا سلام الله علیہا 🌱 . .
هر شب، ساعتِ21:00 ⏰✨
+ یک دقیقه بیشتر وقتت رو نمیگیره رفیق😉 !
‹ اللّٰھُمَعجلْلِّوَلیڪَالفࢪَج ›
@rafiq_shahidam
🌹با آرزوی استجابت این دعا برای جوانان
#جوانان_مجرد
تذکر آقا رو درباره #ازدواج_آسان جدی بگیرید.
تشکیل زندگی مشترک یک مسیره که اجزاء و ارکانش طی زمان مهیا میشه... نگران فراهم شدن امکانات مادی زندگی نباشید.
عشق رو معطل نکنید...
#امام_زمان
سبک_زندگی
✾ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
❣#سلام_امام_زمانم❣
💛ای بهارانهترین فصل خداوند بیا...
🔅 کاش عشق تو نصیبِ دلِ بیمار شود💕
ساکنِ کویِ تو این عبد گنهکار شود...🌱
با دعای سحرت نیمه شبی مهدی جان🕊
دلِ غفلت زده ام کاش که بیدار شود...
#امام_زمان
#لَـیِّن_قَـلبی_لِوَلِیِّ_اَمرِک🤲
امام علی عليه السلام
إِنَّمَا حَظُّ أَحَدِكُمْ مِنَ اَلْأَرْضِ ذَاتِ اَلطُّولِ وَ اَلْعَرْضِ قِيدُ قَدِّهِ
بهره هر کدام شما از زمین، به اندازه طول و عرض قامت شماست.
نهج البلاغه، خطبه 83
⤵️⤵️⤵️⤵️
https://eitaa.com/joinchat/3309109376Cec5ab8b2a9
💢امام موسی صدر:اگر شیطان و اسرائیل باهم بجنگند، درکنار شیطان میایستیم!
« اسرائیل شرّ مطلق است. اسرائیل ضد اسلام، ضد مسیحیت، ضد ایمان، ضد قومیت عربی، ضد انسانیت و ضد میهن است. بدتر از اسرائیل در جهان وجود ندارد. ما اسرائیل را شرّ مطلق می دانیم. بدتر از اسرائیل در جهان وجود ندارد. اگر اسرائیل و شیطان با یکدیگر بجنگند، ما در کنار شیطان می ایستیم. اگر اسرائیل با چپ بجنگد، ما درکنار چپ خواهیم ایستاد. اگر اسرائیل با راست بجنگد، در کنار راست خواهیم ایستاد. این است معنای «اسرائیل شرّ مطلق است». من شخصا در حد مطالعاتم هیچ نهادی را خطرناکتر از اسرائیل نمی شناسم.»
#فتح_قدس_نزدیک_است
⤵️⤵️⤵️⤵️
https://eitaa.com/joinchat/3309109376Cec5ab8b2a9
✍ دستنوشتهٔ زیبای شهید مسعود ملا
درباره ماه مبارک رمضان :
🔹 «با سلام بر ایام الله
با سلام بر کسانی که ایام الله را به وجود آوردند
با سلام بر امام زمان (عج)
◇ سلام بر امام عزیزمان که جانم فدایش باد
سلام بر شهدا که در این ماه جایشان
بر سر سفره های افطار خالی است.
◇ سلام بر جانبازان و مجروحینی که
سحر و افطارشان را
روی تخت های بیمارستان می گذرانند.
◇ سلام بر مادران شهدایی که
جای خالی فرزندانشان را
در سر سفره افطار می بینند.
◇ عجب صفایی دارد ماه رمضان
ماهی که همه به میهمانی خدا می روند
ماهی که درب رحمت، بر روی
تمام بندگان خدا باز می شود
ماهی که خدا در دل ها نفوذ می کند.
◇ در ماه رمضان
خدا در چشم های بصیرت
مردمان پاکدل نفوذ می کند.
◇ سعی کنید از این ماه
به حول و قوه الهی
بیشترین استفاده ها را ببرید.
◇ در این ماه دل ها همه جلا پیدا می کند
و دلی که به یاد خدا پاک شود
نگرانی هم ندارد.»
#شهدا
#ماه_مبارک_رمضان
#شهید_مسعود_ملا
⤵️⤵️⤵️⤵️
https://eitaa.com/joinchat/3309109376Cec5ab8b2a9