1000✅صلوات
1000✅صلوات
3000✅صلوات
از313هزار صلوات
171335
صلوات باقی مانده اجرکم عندالله
مدت زمان تااتمام 313هزارصلوات
#الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج
♥️💬
@ghomnam133abbas
هر سال، ماجرای تو و سوگواریات
عهدیست با خدای تو و خون جاریات
هر سال، نه!... که روز به روز از زبان عشق
گل میکند حدیث تو و سربهداریات
در ما، یزید کشته نمیشد، اگر نبود
این راه را بلاغت آیینهداریات...
خم شد هزار مرتبه هفتادپشت صبر
آن روز، پیش صبر تو و پایداریات!
میسوخت، میگداخت، در آن وسعت کبود
بر کوه میرسید، اگر زخم کاریات
پرپر شدند روی زمین، پیش چشم تو
آلالههای رنگ به رنگ بهاریات!...
اینک، زمین به عشق تو همواره میتپد
این است، رمز خون تو و ماندگاریات
یعنی که سربلند، هنوز ایستادهایم
در انتظار منتقم خون جاریات...
#محرم #عاشورا #اربعین🖤
🖤 @abalfazleeaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴قافله سالار داره میاد خدا کنه که برگرده
🌹 @abalfazleeaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️یه لحظه برو کربلا برو زیارت امام حسین علیه السلام
🌹 @abalfazleeaam
همینالانیهویییهسلامبهارباب
سمتکربلا♥️
اَلسَّلامُعَلَیْکَیااَباعَبْدِاللَّه
وَعَلَیالاَْرْواحِالَّتیحَلَّتْبِفِنائِکَ
عَلَیْکَمِنّیسَلامُاللَّه
اَبَداًمابَقیتُوَبَقِیَاللَّیْلُوَالنَّهار
وَلاجَعَلَهُاللَّهِآخِرَالْعَهْدِمِنّیلِزِیارَتِکُمْ
اَلسَّلامُعَلَیالْحُسَیْنِوَعَلیعَلِیِّبْنِالْحُسَیْنِ
وَعَلیاَوْلادِالْحُسَیْنِوَعَلیاَصْحابِالْحُسَیْنِ
عَلَیهِالسَلام،ورَحمَةُاللِهِوَبَرَکاتُه🤍📿
🖤 @abalfazleeaam
عمریستکهچادرِسیاهِمانفریادمیزند:
سیاهیمفقطبهحرمتحسینومادراوست
#یاحسین🖤
🖤 @abalfazleeaam
4_6006088503018915355.mp3
28.97M
قرار جمعه شب هامون به نیابت از شهدایی گمنام💔🥀 التماس دعای شهادت 🙏
🎙مهدی رسولی
🚩کاش امشب کربلا بودیم 🌹شب جمعه دعای کمیل
🌺🌼🌺🌼🌺🌼🌺🌼🌺🌼🌺
💠 بیائید با هم بسیار دعا کنیم و از خداوند پایان غیبت امام غریبمان را بخواهیم و هر روز خالصانه دعا کنیم که انشا الله امسال آخرین سال غیبت آقا امام زمان عج باشد
🌷انشا الله...
برای سلامتی و تعجیل در فرج آقا امام زمان (عج) ،برای سلامتی رهبر انقلاب و برای شادی روح تمامی شهدای اسلام واموات همگی #5صلوات بفرستید🦋🦋
❤️اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل
فرجهم❤️
الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِلوَلــیِّڪَاَلْفــَرَجْبحق حضࢪٺزینبڪبرۍسلاماللهعلیها❤🦋❤
التماس دعا🤲
🍃
*قسمت سوم*✨
*از وداع تا شهادت*🕊️🕊️
چند ساعت گذشت. او به همراه موسی صادقی به سوی قزوین به راه افتادند. وقتی به قزوین رسیدند نیمه های شب بود. عباس در مقابل منزل پدرش پیاده شد و مثل همیشه با انگشت ضربه ای را به شیشه پنجره کوچکی که کنار در بود زد. لحظاتی بعد مادرش در را باز کرد. پس از روبوسی به مادر گفت:
*آقا جان خوابه؟*
مادر پاسخ داد:
*آره پسرم! خوابه.*
او گفت:
*می خواهم بیدارش کنم*
گفت:
*بگذارید وقت نماز که بیدار شد او را می بینی.*
گفت:
*نه مادر! باید زودتر حرکت کنم. نمی توانم بمانم؛ یک مأموریت مهم دارم.*
بر بالین پدر رفت. نگاهی به صورتش انداخت. سپس خم شد و گونه هایش را بوسید، حاج اسماعیل چشمانش را باز کرد و گفت :
*عباس جان آمدی؟*
او گفت:
*ولی باید زود برگردم. مأموریت مهمی دارم.*
پدرگفت :
*ولی عباس جان! ما روز عید قربان تعزیه داریم. برای تو نقش گذاشته ام باید اینجا باشی،*
او گفت:
*باشد پدر جان! پس نقش کوچکی برایم بگذار، آن شاء الله عید قربان می آیم.*
پس از ساعتی عباس با پدر و مادر خداحافظی کرد و رفت. وقتی ماشین حرکت کرد او چند مرتبه برگشت و پشت سر را نگاه کرد اتومبیل در در انحنای کوچه از نظر ناپدید شد. مادر که مضطرب و پریشان به نظر می رسید . روی به حاج اسماعیل کرد و گفت:
*عباس را هیچ وقت موقع خداحافظی این طور ندیده بودم. دلم برای او شور می زند.*
حاج اسماعیل لبخندی زد و گفت :
*دلواپس نباش زن خدا پشت پناهش*
مادر هم تکرار کرد:
*خداپشت و پناهت پسرم. یا حسین! عباسم را به تو می سپارم.*
آنگاه قطره اشکی بر گونه اش غلطید.
اتومبیل شهر را پشت سر گذاشت. عباس کتابچه دعا را از جیب در آورد و مشغول خواندن دعا شد.ساعتی گذاشت به موسی صادقی که در حال رانندگی بود گفت:
*من کمی می خوابم! اگر خسته شدی بیدارم کن.*
چند دقیقه ای نگذاشت بودکه صدای فریاد او در خواب موسی صادقی را وحشت زده کرد. او علت فریاد را پرسید. عباس در حالی که دست برسر و روی خود می کشید گفت:
*ببخشید آقا موسی! خواب دیدم*
صادقی گفت:
ادامه دارد........
#امام_زمان
#حجاب_گشت_ارشاد
#محرم_امام_حسین
#کانال_پرستوی_گمنام_کمیل
#مجموعه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
#فرهنگے_مجازے_هادے_دلہـا
╔━━━━๑ღ🖤ღ๑━━━━╗
ڪاناݪ شہید ابـراهیم هـادے پرستوی گمنام کمیل
@rafiq_shahidam
@rafiq_shahidam
🕊️🕊️🕊️
https://eitaa.com/joinchat/3309109376Cec5ab8b2a9
╚━━━━๑ღ🖤ღ๑━━━━╝
*قسمت چهارم✨*
*از وداع تا شهادت*🕊️🕊️
*صادقی گفت:*
از بس خسته ای، از بس کار می کنی، در خواب هم دلشوره داری و خواب بد می بینی. عباس خندید و دستی به شانه صادقی زد، گفت:
*ببخشید آقا موسی که تورا ناراحت کردم.*
سپس هر دو سکوت کردند. عباس در خود فرو رفته بود. ساعت چهار صبح بود که به پایگاه هوایی همدان رسیدند و مستقیم به مهمانسرا رفتند. عباس رو به موسی صادقی کرد و گفت:
*شما برو بخواب من سری به قرارگاه می زنم.'*
سپس به سوی قرارگاه به راه افتاد.
ساعتی بعد آفتاب تازه بالا آمده بود که جنگنده ای غرش کنان روی باند پایگاه نشست و چند دقیقه بعد وارد رمپ شد. کابین باز شد و تیمسار بابایی از پلکان جنگنده پایین آمد. مستقیماً به مهمانسرا رفت در بین راه به یاد آورد که همسر موسی صادقی بیمار است. به همین خاطر زیرلب خود را سرزنش کرد. که چرا اورا با خود آورده است.
وقتی وارد اتاق شد صادقی هنوز خواب بود. مدتی بالای سرش نشست. سپس به آرامی اورا بیدار کرد و گفت :
*تو چرا به من نگفتی که همسرت بیمار است.؟*
موصی صادقی گفت :
*مهم نیست.*
او گفت:
*چرا مهم است، خیلی هم مهم است. هرچه زودتر برگرد تهران و به همسر و فرزندانت برس. اگر بچه ها سرحال بودند یک سری برو اصفهان هم تفریحی کن و هم تجهیزات پروازی مرا بفرست تبریز.*
صادقی گفت:
*ولی ممکن است اینجا کاری داشته باشی.*
او گفت:
*شما نگران نباش آقای دربند سری هست. اگه کاری داشتم به ایشان می گویم.*
صادقی خود را آماده کرد و هنگام خداحافظی نگاهی به اوکرد و گفت:
*خداحافظی امروز با همیشه فرق میکند.*
تیمسار گفت:
*حلالمان کن آقای موسی!*
چند لحظه سکوت بین آنها حکمفرما شد. صادقی به گوشه ای نگریسته و در فکر فرو رفته بود. سپس با غم غریبی که در دل داشت گفت:
*خدا حافظ قربان! مواظب خودتون باشید.*
تیمسار بابایی به مسیراتومبیل خیره مانده بود.که دستی را روی شانه اش احساس کرد و صدایی آشنا که می گفت :
*چرا ماتی حاج عباس؟*
عباس سرش را برگرداند و با چهره خندان عظیم دربند سری رو به رو شد. لبخندی نثار او کرد و گفت:
*چطوری عظیم آقا!*
ادامه دارد.......
#امام_زمان
#حجاب_گشت_ارشاد
#محرم_امام_حسین
#کانال_پرستوی_گمنام_کمیل
#مجموعه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
#فرهنگے_مجازے_هادے_دلہـا
╔━━━━๑ღ🖤ღ๑━━━━╗
ڪاناݪ شہید ابـراهیم هـادے پرستوی گمنام کمیل
@rafiq_shahidam
@rafiq_shahidam
🕊️🕊️🕊️
https://eitaa.com/joinchat/3309109376Cec5ab8b2a9
╚━━━━๑ღ🖤ღ๑━━━━╝