آقا محمد هادی میگفت:
وقتی انسانی کارهايش را برای خدا و پنهانی انجام دهد، خداوند در همين دنيا آن را آشکار ميکند
محمد هادی مصداق همين مطلب است. او گمنام فعاليت کرد و مظلومانه شهيد شد. به همين دليل است که بعد از شهادت، شما از شهید هادی ذوالفقاری زياد شنيده ايد و بعد از اين هم بيشتر خواهيد شنيد...
شهید هادی ذوالفقاری🌷
امام صادق عليه السّلام فرمودند:
هر که به یک #زندگی_ساده از خدا راضی باشد خدا هم به #عمل_اندک او راضی شود .
📚 اصول کافي ، ج ۳ ص۲۰۷
#حدیث_خانواده
تلاش کنیم ولی حرص نزنیم، و کلمه #الحمدلله را بر زبان داشته باشیم
#مجموعه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
#فرهنگے_مجازے_هادے_دلہـا
#شهید_مصطفی_صدرزاده
#شهید_ابراهیم_هادی
╔━━━━๑ღ🖤ღ๑━━━━╗
ڪاناݪ شہید ابـراهیم هـادے.
@rafiq_shahidam
@rafiq_shahidam
🕊️🕊️🕊️
https://eitaa.com/joinchat/3309109376Cec5ab8b2a9
╚━━━━๑ღ🖤ღ๑━━━━╝
#فاطمیه #ایام_فاطمیه
سلام دوستان هرکسی مایل بود و دوست داشت از این مدل پروفایلا واسه فاطمیه داشته باشه عکس مورد نظرش رو به این ایدی بفرسته👇
⤵️⤵️⤵️⤵️⤵️
@liman1380z
❤️❤️❤️❤️❤️
@rafiq_shahidam
https://eitaa.com/joinchat/3309109376Cec5ab8b2a9
هدایت شده از ❤️اباالفضلیامافتخارمه❤️
فاطمیه که شروع می شود
دلم برای فاطمه (س)♡می گیرد
تمام که می شود برای علی«؏» ...💔
سیاه پوش کردن صحن وسرای حضرت قمر بنی هاشم ابوالفضل العباس علیه السلام بمناسبت ایام فاطمیه
@abalfazleeaam
1400/9/25
#حضرت_زهرا سلام الله علیها
#ایام_فاطمیه
#فاطمیه #حضرت_ام_البنین #حضرت_زهرا #حضرت_اباالفضل #حضرت_عباس #حضرت_ابوالفضل #حضرت_زینب #شب_جمعه_است_هوایت_نکنم_میمیرم #قمر_بنی_هاشم #قم #کربلا #باب_القبله
#حضرتزهرا #شهید_ابراهیم_هادی #شهید_مصطفی_صدرزاده #شهید_رحمان_مدادیان #فرهنگی_مجازی_هادی_دلها
#مجموعه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی #بین_الحرمین #امیرالمومنین_علی_علیه_السلام #فقط_حیدر_امیرالمومنین_است #غدیر #فاطمیه_اول #فاطمیه_خط_مقدم_ماست #حجاب #محجبه #چادر #امام_رضایی_ها #امام_زمان_عج
https://www.instagram.com/p/CXjDIKHo5ty/?utm_medium=share_sheet
هر وقت از سرکار میاومد، یه راست می رفت تو اتاقش و دراز می کشید، از این پهلو به اون پهلو
هرکاری میکرد آروم نمیشد، گریه میکرد از بس درد داشت!
میرفتم کنارش میگفتم:
مادر بذار پهلوتو بمالم شاید دردش آروم بگیره!
میگفت: نه مادر جون، این درد ارث مادرم #حضرت_زهرا سلام الله هست، بذار با همینا به آرامش برسم...
شهید سید مجتبی علمدار🌷
رادیو عقیقAUD-20201009-WA0002.mp3
زمان:
حجم:
7.24M
نوکر جز سمتِ خونه ی تو کجا بره...؟!
کانال شهید ابراهیم هادی(علمدار کمیل)
✿❀ ﴾﷽﴿ ❀✿ ✿❀رمان #واقعی ✿❀ #زندگینامہ_شہیدایوب_بلندے ✿❀نیمہ ݐــنہان ماه ۱۵ ✿❀قسمت #دهم آقاجون
✿❀ ﴾﷽﴿ ❀✿
✿❀رمان #واقعی
✿❀ #زندگینامہ_شہیدایوب_بلندے
✿❀نیمہ ݐــنہان ماه ۱۵
✿❀قسمت #یازدهم
مامان برای ایوب سنگ تمام می گذاشت....
وقتی ایوب خانه ی ما بود، مامان خیلی بیشتر از همیشه غذا درست می کرد.
می خندید و می گفت:
- الهی برایت بمیرم دختر، وقتی ازدواج کنی فقط توی آشپزخانه ای. باید مدام بپزی بدهی ایوب. ماشاءالله خیلی خوب می خورد.
فهمیده بودم که ایوب وقتی که خوشحال و سرحال است، زیاد می خورد.
شبی نبود که ایوب خانه ی ما نماند. و صبح دور هم #صبحانه نخوریم.
سفره صبحانه که جمع شد، آمد کنارم، خوشحال بود.
_ دیشب چه شاعر شده بودی، کنار پنجره ایستاده بودی.
چند تار مو که از رو سریم افتاده بود بیرون، با انگشت کردم زیر روسری
_من؟ دیشب؟
یادم آمد، از سرو صدای توی حیاط بیدار شده بودم، دوتا گربه به جان هم افتاده بودند و صدای جیغشان بلند شده بود.
آقاجون و ایوب تو هال خوابیده بودند.
نگاهشان کردم، تکان نخوردند.
ایستادم و گربه ها را تماشا کردم.
ابروهایم را انداختم بالا
_فکر کردم خواب بودید، حالا چه کاری می کردم ک می گویی شاعر شده ام؟؟
_ داشتی ستاره ها را نگاه می کردی.
نتوانستم جلوی خنده ام را بگیرم
_نه برادر بلندی، گربه های توی حیاط را نگاه می کردم.
وا رفت.
_ راست میگویی؟؟
_ آره
هنوز می خندیدم.
سرش را پایین انداخت.
_ لااقل به من نمی گفتی که گربه ها را تماشا می کردی.
خنده ام را جمع کردم.
_ چرا؟ پس چی می گفتم؟
دمغ شد.
_ فکر کردم از شدت علاقه به من نصف شبی بلند شدی و ستاره ها را نگاه می کردی.
به روایت همسر شهید بلندی شهلا غیاثوند