#وصیت_شهدا
📝بخشی از وصیت نامه شهید محمدرضا دهقان🌹
🔰صبر را سرلوحه خود قرار دهید و مطمئن باشید که هر کسی از این دنیا خواهد رفت و تنها کسی که باقی میماند خداوند متعال است.
اگر دلتان گرفت یاد عاشورا کنید و مطمئن باشید غم شما از غم امالمصائب خانوم زینب کبری(س) کوچکتر است.
روضه اباعبدالله(ع) و خانوم زینب کبری(س) فراموش نشود و حقیقتا مطمئن باشید که تنها با یاد خداست که دلها آرام میگیرد.
#مجموعه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
#فرهنگے_مجازے_هادے_دلہـا
#شهید_مصطفی_صدرزاده
#شهید_ابراهیم_هادی
╔━━━━๑ღ🖤ღ๑━━━━╗
ڪاناݪ شہید ابـراهیم هـادے.
@rafiq_shahidam
@rafiq_shahidam
🕊️🕊️🕊️
https://eitaa.com/joinchat/3309109376Cec5ab8b2a9
╚━━━━๑ღ🖤ღ๑━━━━╝
🔰🔰🔰🔰
امام صادق عليه السلام :
هر کس میخواهد در دل خویش لذت دوستی ما اهل بیت را احساس کند، برای مادرش زیاد دعا کند.
📚 بحار الأنوار ج۲۷ ص ۱۴۷
#حدیث_خانواده
#مجموعه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
#فرهنگے_مجازے_هادے_دلہـا
#شهید_مصطفی_صدرزاده
#شهید_ابراهیم_هادی
╔━━━━๑ღ🖤ღ๑━━━━╗
ڪاناݪ شہید ابـراهیم هـادے.
@rafiq_shahidam
@rafiq_shahidam
🕊️🕊️🕊️
https://eitaa.com/joinchat/3309109376Cec5ab8b2a9
╚━━━━๑ღ🖤ღ๑━━━━╝
رحلت آیت اللَّه بروجردی زعیم حوزه علمیه قم
10 فروردین 1340
حضرت آیت اللَّه العظمی سیدحسین طباطبایی بروجردی در حدود سال 1254 ش (1292 ق) در بروجرد به دنیا آمد و پس از فراگیری مقدمات در زادگاه خود راهی نجف اشرف گردید. ایشان در نجف از استادان نامدار زمان از قبیل آخوند خراسانی، شیخ الشریعه اصفهانی و سیدمحمدکاظم یزدی استفاده برد و به مدارج والای علمی و فقهی دست یافت.
آیت اللَّه بروجردی پس از اخذ اجازات متعدد اجتهاد، در بروجرد سکنی گزید و به امور علمی و مذهبی پرداخت. اما پس از مدتی، به اصرار فضلای حوزه علمیه قم، در سال 1324 ش راهی آن حوزه مبارک گردید و زعامت آن را به عهده گرفت. حضور ایشان بر مسند زعامت حوزه علمیه مانع اجرای نقشه های خائنانه رژیم پهلوی بود و شاه تا زمان حیات معظم له از اجرای برنامه های ضد دینی خود به صورت آشکار اجتناب می کرد.
آیت اللَّه بروجردی سال های متمادی بر مسند تدریس تکیه زد و شاگردان فراوانی را تربیت کرد که حضرات آیات: شهید مرتضی مطهری، سید محمد حسینی بهشتی، جعفر سبحانی، علی پناه اشتهاردی، حسین نوری همدانی، ناصر مکارم شیرازی، مجتبی محمدی عراقی، سید مصطفی صفایی خوانساری و ده ها عالم فاضل از آن جمله اند. همچنین آثار متعددی از این فقیه فرزانه به یادگار مانده اند که برخی از آنها بدین قرارند: جامع احادیث شیعه، طبقات رجال و حاشیه برکفایه.
سرانجام این عالم ربانی و مرجع عظیم در دهم فروردین سال 1340 ش برابر با 13 شوال 1380 ق در 86 سالگی درگذشت و پس از تشیعی باشکوه، در کنار مسجد اعظم قم که از آثار ماندگار ایشان است به خاک سپرده شد.
#مجموعه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
هدایت شده از شهید رحمان مدادیان (عمو رحمان)
*#سلام بر ابراهیم🕊*
*﴿ بِسْمِاللهالرَّحْمٰنِالرَّحِیٓم ﴾*
*سَلآمٌ عَلَیٰ إبرٰاهِیمْ* ۱
*ڪَذٰالِكَ نَجْزِے المُحْسِنینْ* ۲
*إِنّھُ مَنْ عِبٰدِنَا المؤمِنینْ ۳*
*#هادےدلھٰا 🕊*
*#شـــــهادت فضل خداست🌷*
*به هرکس که بخواهد میدهد.*
*شهادت، گل خوشبو و معطری است که جز دست برگزیدگان خداوند در میان انسانها، به آن نمیرسد*🌷🕊️
*زِنـدگـٖے زیـبٰاست امـّا*
*•#شَـھـٰادَتْ زیـبٰا تـَر استْ...!*
*#برادرآسمانـٖےام☁️🌱*
#مجموعه_فرهنگی_شهید_ ابراهیم_هادی
@rafiq_shahidam96
خدا رو شکر کمکم داره کتاب ها ارسالی میرسه به دست عزیزان🌹✨
*جهت کتاب شهید ابراهیم هادی به صورت وقف در گردش و ریگان به خادم کانال در*👇🏻👇🏻👇🏻
*واتساپ پیام دهید*
*(09335848771)*
✨🌹✨
#کانال_ما_رو_بـه_اشتراک_بگذارید_👇👇
🌸⃟🌹🕊჻ᭂ࿐✰🌹🍃
#کانال_شهدایی_شهید_رحمان_مدادیان
#مجموعه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
@shahidmedadian
❤❤❤❤
https://eitaa.com/joinchat/1852440749Cc4937a5cdc
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
و جوجه اردک زشتم را
به زیر بال و پرت قو کن..🤍
#امام_رضایی_ام
♾️ #مجموعه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
#فرهنگے_مجازے_هادے_دلہـا
#شهید_مصطفی_صدرزاده
#شهید_ابراهیم_هادی
╔━━━━๑ღ🖤ღ๑━━━━╗
ڪاناݪ شہید ابـراهیم هـادے.
@rafiq_shahidam
@rafiq_shahidam
🕊️🕊️🕊️
https://eitaa.com/joinchat/3309109376Cec5ab8b2a9
╚━━━━๑ღ🖤ღ๑━━━━╝
کانال شهید ابراهیم هادی(علمدار کمیل)
"قسمت نهم"🌱 «#تنهامیانداعش» حرفی نزده که عمو هرازگاهی سراغ عدنان و حساب ابوسیف را میگرفت و حید
"قسمت دهم"🌱
«#تنهامیانداعش»
اصلاً مهربان و برادرانه نبود، طوری
نگاهم کرد که برای اولین بار دست و پای دلم را گم
کردم. وصله بعثی بودن، تهمت کمی نبود که به این
سادگیها به کسی بچسبد، یعنی میخواست با این دروغ،
آبروی مرا بخرد؟ اما پسرعمویی که من میشناختم اهل
تهمت نبود که صدای عصبی عمو، مرا از عالم خیال بیرون
کشید :»من بی غیرت نیستم که با قاتل برادرم معامله
کنم!« خاطره پدر و مادر جوانم که به دست بعثیها شهید
شده بودند، دل همه را لرزاند و از همه بیشتر قلب مرا
تکان داد، آن هم قلبی که هنوز مات رفتار حیدر مانده بود.
عباس مدام از حیدر سوال میکرد چطور فهمیده و حیدر
مثل اینکه دلش جای دیگری باشد، پاسخ پرسشهای
عباس را با بی تمرکزی میداد. یک چشمش به عمو بود
که خاطره شهادت پدرم بیتابش کرده بود، یک چشمش
به عباس که مدام سوال پیچش میکرد و احساس میکردم قلب نگاهش پیش من است که دیگر در برابر بارش
شدید احساسش کم آوردم. به بهانه جمع کردن سفره بلند
شدم و با دستهایی که هنوز میلرزید، تُنگ شربت را
برداشتم. فقط دلم میخواست هرچه زودتر از معرکه نگاه
حیدر کنار بکشم و نمیدانم چه شد که درست بالای
سرش، پیراهن بلندم به پایم پیچید و تعادلم را از دست
دادم. یک لحظه سکوت و بعد صدای خنده جمع! تُنگ
شربت در دستم سرنگون شده و همه شربت را روی سر
و پیراهن سپید حیدر ریخته بودم. احساس میکردم
خنکای شربت مقاومت حیدر را شکسته که با دستش
موهایش را خشک کرد و بعد از چند روز دوباره خندید
https://eitaa.com/joinchat/3309109376Cec5ab8b2a9
کانال شهید ابراهیم هادی(علمدار کمیل)
"قسمت دهم"🌱 «#تنهامیانداعش» اصلاً مهربان و برادرانه نبود، طوری نگاهم کرد که برای اولین بار دست
"قسمت یازدهم"🌱
«#تنهامیانداعش»
صورتش از خنده و خجالت سرخ شده و به گمانم گونه های
من هم از خجالت گل انداخته بود که حرارت صورتم را
به خوبی حس میکردم. زیر لب عذرخواهی کردم، اما انگار
شیرینی شربتی که به سرش ریخته بودم، بینهایت به
کامش چسبیده بود که چشمانش اینهمه میدرخشید و
همچنان سر به زیر میخندید. انگار همه تلخیهای این
چند روز فراموشش شده و با تهمتی که به عدنان زده بود،
ماجرا را خاتمه داده و حالا با خیال راحت میخندید. چین
و چروک صورت عمو هم از خنده پُر شده بود که با دست
اشاره کرد تا برگردم و بنشینم. پاورچین برگشتم و سر
جایم کنار حلیه، همسر عباس نشستم. زنعمو به
دخترانش زینب و زهرا اشاره کرد تا سفره را جمع کنند و
بلافاصله عباس و حلیه هم بلند شدند و به بهانه خواباندن
یوسف به اتاق رفتند. حیدر صورتش مثل گل سرخ شده و
همچنان نه با لبهایش که با چشمانش میخندید. واقعاً
نمیفهمیدم چه خبر است، در سکوتی ساختگی سرم را
پایین انداخته و در دلم غوغایی بود که عمو با مهربانی
شروع کرد :»نرجس جان! ما چند روزی میشه میخوایم
باهات صحبت کنیم، ولی حیدر قبول نمیکنه. میگه الان
وقتش نیس. اما حالا من این شربت رو به فال نیک میگیرم و این روزهای خوب ماه رجب و تولد امیرالمؤمنین
علیه السلام رو از دست نمیدم!« حرفهای عمو سرم را
بالا آورد، نگاهم را به میهمانی چشمان حیدر برد و دیدم
نگاه او هم در ایوان چشمانش به انتظارم نشسته است.
پیوند نگاهمان چند لحظه بیشتر طول نکشید و هر دو با
شرمی شیرین سر به زیر انداختیم. هنوز عمو چیزی نگفته
https://eitaa.com/joinchat/3309109376Cec5ab8b2a9
کانال شهید ابراهیم هادی(علمدار کمیل)
"قسمت یازدهم"🌱 «#تنهامیانداعش» صورتش از خنده و خجالت سرخ شده و به گمانم گونه های من هم از خجال
"قسمت دوازدهم"🌱
«#تنهامیانداعش»
بود اما من از همین نگاه، راز فریاد آن روز حیدر، قهر این
چند روز و نگاه و خنده های امشبش را یکجا فهمیدم که
دلم لرزید. دیگر صحبتهای عمو و شیرین زبانیهای زن عمو را در هاله ای از هیجان میشنیدم که تصویر نگاه
عاشقانه حیدر لحظه ای از برابر چشمانم کنار نمیرفت.
حالا میفهمیدم آن نگاهی که نه برادرانه بود و نه مهربان،
عاشقانه ای بود که برای اولین بار حیدر به پایم ریخت.
خواستگاری عمو چند دقیقه بیشتر طول نکشید و سپس
ما را تنها گذاشتند تا با هم صحبت کنیم. در خلوتی که
پیش آمده بود، سرم را بالا آوردم و دیدم حیدر خجالتی تر
از همیشه همچنان سرش پایین است. انگار با بر ملاشدن
احساسش بیشتر از نگاهم خجالت میکشید و دستان
مردانه اش به نرمی میلرزید. موهای مشکی و کوتاهش
هنوز از خیسی شربت میدرخشید و پیراهن خیس و
سپیدش به شانه اش چسبیده بود که بی اختیار خنده ام
گرفت. خنده ام را هرچند زیرلب بود، اما شنید که سرش را
بلند کرد و با مهربانی به رویم لبخند زد. دیگر از راز دلش
خبر داشتم که تا نگاهم کرد از خجالت سر به زیر انداختم.
تا لحظاتی پیش او برایم همان برادر بزرگتر بود و حالا
میدیدم در برابر خواهر کوچکترش دست و پایش را گم
کرده و عاشق شده است. اصلاً نمیدانستم این تحول
عاشقانه را چگونه تعبیر کنم که با لحن گرم و گیرایش
صدایم زد :»دخترعمو!« سرم را بالا آوردم و در برابر
چشمان گرم و نگاه گیراترش، زبانم بند آمد و او بی هیچ
مقدمه ای آغاز کرد :»چند روز بود بابا سراغ اون نامرد رو
میگرفت و من نمیخواستم چیزی بگم
https://eitaa.com/joinchat/3309109376Cec5ab8b2a9
هدایت شده از ❤️کانال شهید مصطفی صدرزاده❤️
أَفَلَا يَتُوبُونَ إِلَى اللَّهِ وَيَسْتَغْفِرُونَهُ ۚ
وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ«۷۴مائده»
آیا به سوی خدا بازنمیگردند،
و از او طلب آمرزش نمیکنند؟
(در حالی که) خداوند آمرزنده مهربان است.🌿
+تاخداهست،ناامیدیچرا؟؟؟
همـــه گفتنــــد: شهدا شرمندهایم...
خیلیها شنیدنـد: شهدا شرمندهایم...
خیلیها نوشتنــد: شهدا شرمندهایم...
خیلیها دیدنــــــد: شهدا شرمندهایم...
همــــه!
همه شرمنــــدهایم😞
اما نمیدونم چند نفر سعی دارند
از این شرمندگی شهدا خارج بشن!!!🤔
از هر جا که عبور میکنیم،
نام شهیــــدی میدرخشـــد،
که خونـــش، جانش، جوانیاش،
فــــرش راه انقــــلاب شــــده است🇮🇷
پس یادمان باشد،
قدمبهقدم را بدهکاریم به آنهایی که
پل عبور ما شدند در این دنیا♥️
رفتـند تا بمانیم
و به جای شرمندگی،
رهــــروشان باشیــــم✌️
💐اللهُمَّصَلِّعَلَىمُحمَّـدٍوآلمُحَمَّد💐
🌷«یادی که دردلهاهرگز
نمی میرد یاد شهیدان است»
@shahid__mostafa_sadrzadeh1
@shahid__mostafa_sadrzadeh2
1401/1/10
ادامه مصاحبه......
قسمت هفتم
#شهید_مصطفی_صدرزاده
#رفیق_شهیدم
#مصاحبه #همسرانه #شهید_ابراهیم_هادی
#شهید_رحمان_مدادیان #مجموعه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی #فرهنگی_مجازی_هادی_دلها #گروه_فرهنگی_مجازی_هادی_دلها #تهران #شهریار #فکه #طلاییه #کانال_کمیل #خادمین_شهدا #چادرانه #چهارشنبه_های_امام_رضایی #محجبه #خاطره_شهید✨ #خوزستان
https://www.instagram.com/p/CbulARCIXWz/?utm_medium=share_sheet