eitaa logo
🇵🇸راهـ ــ ــ صالحین 🇮🇷🛣️
955 دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
3.7هزار ویدیو
94 فایل
باسلام به کانال "راه صالحین " خوش آمدید🌺 🤚در این مجال، راه صلحا را با هم مرور خواهیم کرد✋ ارتباط با ادمین: @habeb_1 این کانال مستقل بوده و به هیچ ارگانی متعلق نمی‌باشد
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام و درودِ خدا به تو_۲۰۲۳_۰۱_۲۳_۰۷_۵۹_۲۱_۷۷۰.mp3
4.58M
🔊 💐💐              سلام و درودِ خدا به تو حاج‌میثم مطیعی 🌺 ویژهٔ ولادت 💠 •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• ✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇 🌍eitaa.com/rahSalehin
🍃🌺 ‍ یاسر وارد لابی هتل شدم...ازدور دیدمش...مثل همیشه ظاهر شیک و آراسته اش چشم رو فریب میداد...اما نه چشم من رو... من که سالها بود اون روی این مارخوش خط و خال رو شناخته بودم... باهمون پوزخندهمیشگیم به سمتش رفتم... از سرجاش بلندشد... +اوووه ببین کی اومده...چطوری مردجوان؟ _زیرسایه ی شما عالییییی +هنوزم زبون باز و پاچه خواری... خنده ای کردم و گفتم... _نمک پرورده ایم... خنده ی پرعشوه ای کرد و گفت +اولالا...حاضرجواب رو یادم رفت...اثرات پیریه دیگه... بادستش اشاره به نشستن کرد...درحین نشستن گفتم _اختیارداری عزیزم...پیر چیه؟شما که هرروز جوون ترازدیروز... بازهم خندید و گفت +خیلی خب کافیه...شام چی میخوری؟ _نگوکه یادت رفته سلیقمو؟ چشمکی زد و روبه گارسون گفت +دو تا شیشلیک بامخلفات...و....زیتون پرورده اش یادت نره و چشمکی به من زد خنده ی بلندی سردادم و گفتم _الحق که حافظه ات عالیه... توی چشمام خیره شد و گفت +تو و علایقت ملکه ی ذهن من باقی میمونین... لبخندی زدم و به چشماش خیره شدم... ** بعدازصرف شام جعبه سیگاررو به سمتم گرفت و گفت... +نگوکه نمیکشی هنوزم؟ لبخندملایمی زدم و گفتم _من سراغ هرکاری برم سراغ‌ این کوفتی نمیرم... +درعوض من عاشقشم... _پس من چی؟ +توروکه میپرستم میلاد من... اون پک های غلیظ به سیگارش میزد و من بانفرت و بغض به زن رو به روم نگاه میکردم...وبه اسم میلادفکر...اسمی که این زن برام انتخاب کرده بود.... .... مهسو باصدای تلویزیون که داشت اخبارمیگفت از خواب پریدم... حتما یاسر اومده خونه ...توی آینه سرووضعم رو مرتب کردم و دست و صورتمو توی سرویس شستم... ازاتاق خارج شدم و یاسررو‌دیدم که روی کاناپه روبه روی تلویزیون نشسته بود و به صفحه اش زل زده بود... رفتم روبه روش ایستادم و تقریبا دادزدم... _الوووو،چرااینقدزیادش کردی؟؟؟ جاخورد،مشخص بود‌توی این عالم نبوده... متقابلادادزد +چی؟؟؟؟ سرمو باکلافگی تکون دادم و تلویزیون رو خاموش کردم و کنترل رو روی مبل کناری پرت کردم... _چته؟چرا مثل مجسمه ابولهول زل زدی به تلویزیون و صداش رو تاآسمون هفتم بالابردی؟ +ببخشید حواسم نبود... پوزخندی زدم و گفتم... _متوجه شدم به سمت اتاقش رفت و گفت +میرم یه چرت بخوابم...لطفا برای اذان بیدارم کن... _عه...چیزه...اذان کی هست؟؟؟ مستاصل سرش رو تکون داد و گفت... +تلویزیون رو بزارروشن باشه...مشخص میشه... _اوهوم...باشه... به سمت اتاقش رفت و درروکوبید... زیرلب گفتم _وحشی.... شونه ای بالاانداختم و واردآشپزخونه شدم... ؟؟؟؟ ... ؟ ادامه دارد.... 🍃🌺 💠 •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• ✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇 🌍eitaa.com/rahSalehin
🍃🌺 ‍ یاسـر وارداتاقم شدم و دررو قفل کردم.. همونجاپشت در نشستم و سرم رو روی زانوهام گذاشتم.. همیشه حالم بعدازدیدن اون زن اینجورمیشد...لعنت به من و گذشته ام... گذشته ای که هنوزهم مجبورم تحملش کنم... چشمم به سجاده ام افتاد که وسط اتاق پهن بود... به سمت سرویس رفتم و وضوگرفتم... لباسم رو با یه لباس سفید تمیز عوض کردم..کمی از عطر محمدی ام رو زدم و بااحترام روی سجاده ام نشستم... یاعلی گفتم و ازسرجام بلندشدم... نیت کردم و قامت بستم... **** بعدازتموم شدن نماز تسبیحمودستم گرفتم و شروع کردم به ذکرگفتن و استغفارکردن... دونه دونه اشکام جاری میشدن...تاجایی که هق هق میکردم... تسبیحموکنارگذاشتم و سرم رو روی مهرگذاشتم...مهرتربت...چقدردلم هوای بین الحرمین داشت... این که تاحالاکربلانرفته بودم برام یه ننگ بود.تاهجده سالگیم که توی اون کشورلعنتی بودم...بعدشم که دیگه به واسطه ی شغلم نمیشدبرم...😞 بعدازکمی دردودل باخدا و اهل بیت ع سجاده ام رو جمع کردم و دست و صورتم رو توی سرویس شستم... روی تختم درازکشیدم و به سقف خیره شدم... کم کم چشمهام گرم شد و به خواب رفتم... مهسو مشغول آشپزی بودم که اذان پخش شد... کسی که اذان رو میگفت چقدرصدای زیبایی داشت...برای چندثانیه محو اون صداشدم...انگار که خاطره ای دور ازاین صداداشتم...همین قدر زنده،همین قدر شیوا و رسا... یکهویادم اومد که باید یاسررو ازخواب بیدار میکردم... به سمت اتاقش رفتم... در زدم و دستگیره رو پایین کشیدم... باز نشد،انگار قفل بود. چندبار محکم در زدم ولی نشنید انگاری... آقارو باش،چجور میخوای از من نگهداری کنی تو آخه،خودت پرستارلازمی... گوشیمو از جیب لباسم درآوردم و روی شماره یاسر ضربه زدم... بعداز چندلحظه صدای زنگ خورش رو شنیدم... تماس رو وصل کرد _سلام آقای خوابالو...چقدمیخوابی،پاشوببینم،اذانه.. +باشه بابا،اومدم قطع کرد،این بشر ادب حالیش نیس که... واردآشپزخونه شدم و مشغول ناهارپختن شدم.... صدای در اتاق رو شنیدم که بازشد... بعد ازچندلحظه واردآشپزخونه شد +سلام بااخم برگشتم طرفش _سلام و کوفت،به من میگه بیدارم کن بعد مثل خرس میخوابه درهم قفل میکنه...تومثلا محافظ منی؟ خنده ی ملایمی کرد و گفت +من تسلیم،حق باتوئه...خیلی خسته بودم شرمنده از تعجب اینکه عصبانی نشدازلحن بی ادبانه ام ابرو بالاانداختم و گفتم _خواهش میکنم واردپذیرایی شد و تلویزیون رو خاموش کرد.. سجاده اش رو پهن کرد و نمازش رو شروع کرد... لحن و صوت عربیش واقعا جذاب بود... ازصدای صدتا خواننده درنظرم گرمترو جذابتربود این صداومتنی که میخوند... وقتی به خودم اومدم که دیدم با لبخند بهم خیره شده ... سرموپایین انداختم که باحرفش شوکه شدم + ... ؟ ادامه دارد.... 🍃🌺 💠 •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• ✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇 🌍eitaa.com/rahSalehin
هدیہ‌تون رو دریافت کُنید :) 🌱.👇👇👇👇👇 دوم: https://digipostal.ir/cmdgvds ☝️☝️☝️☝️☝️☝️ راهـ صالحین یعنی راهـ ــ ــ ــ شهدا🌹 •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• ✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇. 🌍eitaa.com/rahSalehin
7.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬کلیپ|يا مَن أَرْجُوهُ لِكُلِّ خَیْرٍ... 🤲 ⭕️همخوانی دعای هر روز ماه رجب 🤲یَا مَنْ أَرْجُوهُ لِكُلِّ خَیْرٍ... 📌کاری از: 💠گروه تواشیح بین المللی تسنیم💠 📲شناسه عضویت در کانال ایتا: 🌐 @tasnim_esf 📺سایت رسمی گروه تسنیم: 🌐 WWW.TAWASHIHTASNIM.IR 💠 •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• ✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇 🌍eitaa.com/rahSalehin
🌿🌹🌿 مجموعه چرا امریکا و اروپا پاسداران را میدانند⁉️ 💠 •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• ✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇 🌍eitaa.com/rahSalehin