eitaa logo
🇵🇸راهـ ــ ــ صالحین 🇮🇷🛣️
956 دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
3.6هزار ویدیو
94 فایل
باسلام به کانال "راه صالحین " خوش آمدید🌺 🤚در این مجال، راه صلحا را با هم مرور خواهیم کرد✋ ارتباط با ادمین: @habeb_1 این کانال مستقل بوده و به هیچ ارگانی متعلق نمی‌باشد
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🛑🎥 حرم نجف به استقبال میلاد امیرالمومنین رفت کتیبه‌های «حب علی عبادت» در جای جای حرم نصب شد 💠 •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• ✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇 🌍eitaa.com/rahSalehin
35.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🛑🎥 در هفته های اخیر حضور خردسالان و کودکان به همراه خانواده هاشون و حضور ویژه نوجوانان و دهه نودی ها در برنامه "عج" قم، نوید بخش آمادگی نسلی جدید و تازه نفس برای معیّت با امام عصر علیه السلام هست. 🔹بخش هایی از این حضور رو باهم ببینیم... 👈 قرار عاشقان بقیة الله الاعظم، سه‌شنبه ها عصر، جمکران 💠 •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• ✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇 🌍eitaa.com/rahSalehin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❌ اینها سوتی نیست! 💠 •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• ✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇 🌍eitaa.com/rahSalehin
* 🌹 * از ترس لرزی بر تنش افتاد،جرات نداشت نگاهش را بالا بیاورد و صاحب دست را ببیند. ــ بفرمایید با شنیدن صدای مردانه و خشداری که به دلیل سرما خوردگی بدجور گرفته بود،آرام نگاهش را از دستمال بالا آورد که به صحنه آشنایی برخوردکرد. مردی قدبلند با صورتی که با چفیه پوشانده شده، مطمئن بود این صحنه آشنا است. او این مرد را دیده،در ذهنش روزهای قبلی را مرور کرد تا ردی پیدا کند. با یادآوری سردار احمدی و همراهش،لحظه ای مکث کرد و از جایش بلند شد. ــ سلام،اگه اشتباه نکنم شما همراه سردار هستید مرد سرفه ای کرد و سری تکان داد،سمانه اطراف را نگاه کرد و با نگاه به دنبال سردار گشت اما با صدای آن مرد ،دست از جستجو برگشت. ــ تنها اومدم سکوت سمانه که طولانی شد،مرد به طرف سمانه برگشت و برای چند لحظه نگاهشان به هم گره خورد. ــ کمیل دوست من هم بود سمانه خیره به چشمان مشکی و غرق در خون آن مرد مانده بود،با شنیدن سرفه های مرد به خود آمد و ناخوداگاه قدمی به عقب برگشت. احساس بدی به او دست داد،سریع کیفش را از روی مزار برداشت و خداحافظی کرد. به قدم هایش سرعت بخشید،از مزار دور شد اما سنگینی نگاه آن مرد را احساس می کرد،احساس می کرد مسافت تا ماشین طولانی شده بود،بقیه راه را دوید،به محض رسیدن به ماشین سریع سوار شد،و در ها را قفل کرد،نفس نفس می زد،فرمون را با دستان لرزانش فشرد،تا کمی از حس بدش کم شود. کیفش را باز کرد ،گوشی اش را بیرون آورد و نگاهی به ساعت انداخت،ده تماس بی پاسخ داشت،لیست را نگاهی انداخت بی توجه به همه ی آن ها شماره سمیه خانم را گرفت،بعد از سه بوق بلافاصله صدای ترسیده سمیه خانم در گوش سمانه پیچید: ـــ سمانه مادر کجایی،بیا مادر از نگرانی دارم میمیرم ــ ببخشید خاله.گوشیم روی سایلنت بود ــ برگرد سمانه ،بیا خونه قول میدم ،به روح کمیل قسم دیگه حرف از ازدواج نمیزنم فقط بیا پیشم مادر ــ دارم میام * ادامه.دارد.... * 💐شادے ارواح طیبہ شهدا صلوات💐 💕کانال رمان عاشقانه ی مذهبی💕 💠 •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• ✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇 🌍eitaa.com/rahSalehin
* 🌹 ‌* سردار عصبی به سمت او رفت و فریاد زد: ــ داری همه چیزو خراب میکنی سرش را میان دو دستانش گرفت و فشرد و عصبی پایش را بر روی پارکت خانه می کوبید. ــ برا چی رفتی دنبالش،برا چی هر جا میره اسکورتش میکنی؟ تو قول دادی فقط یکبار اونو ببینی فقط یکبار،اصلا برا چی جلو رفتی و با اون صحبت کردی؟ ــ من میدونم دارم چیکار میکنم ــ گوش بده چی میگم،اینجوری هم کار پرونده رو بهم میخوره هم اون دختر به خطر میفته سری به علامت تاسف تکان داد و گفت: ــ چرا آروم کردن دلت برات مهمتره از سلامتی سمانه است عصبی از جایش بلند شود و با صدای خشمگین گفت: ــ سلامتی سمانه از جونم هم مهمتره،فک کنم اینو تو این چند سال ثابت کردم، من میدونم دارم چیکار میکنم،سردار مطمئن باشید اتفاقی بدی نمیفته و این پرونده همین روزا بسته میشه. سردار ناراحت به چهره ناراحت و خشمگین و چشمان سرخ مرد روبه رویش نگاهی انداخت و گفت : ــ امیدوارم که اینطوری که میگی باشه کمیل **** سمانه با ترس از خواب پرید،از ترس نفس نفس می زد،سمیه خانم لیوان آبی را به سمتش گرفت و با نگرانی گفت: ــ چیزی نشده مادر ،خواب دیدی سمانه با صدای گرفته ای گفت: ــ ساعت چنده؟ ــ سه شب مادر،خواب بدی دیدی؟ سمانه با یادآوری خوابش چشمان را محکم بر روی هم بست و سری به علامت تائید تکان داد. ــ بخواب عزیزم ــ نمیتونم بخوابم،میترسم دوباره خواب ببینم سمیه خانم روی تخت نشست و به پایش اشاره کرد ــ بخواب روی پاهام مادر سمانه سر را روی پای سمیه خانم گذاشت،سمیه خانم موهای سمانه را نوازش کرد و گفت: ــ وقتی کنارمی،حس میکنم کمیل کنارمه،وقتی دلتنگ کمیل میشم و بغلت میکنم،دلتنگیم رفع میشه،پسرم رفت ولی یه دلخوشی کنارم گذاشت،امروز وقتی رفتی و جواب تماسمو ندادی داشتم میمردم،از دست دادن کمیل برام کافی بود،نمیخوام تورو هم از دست بدم بوسه ای بر روی موهای سمانه نشاند،که قطره اشکی از چشمانش بر روی پیشانی سمانه سرازیر شد. سمانه چشمانش را بست که دوباره خوابش را به یاد آورد،همان مرد با چفیه،به چشمانش خیره شده بود،و فریاد می زد"باورم کن ،باورم کن" و سعی در گرفتن دست سمانه می کرد. سمانه چشمانش را باز کرد و خودش را لعنت کرد،که چرا موقعی که مرد کنارش بود احساس ترس نکرد،چرا احساس می کرد چشمانش و نگاه سرخش آشنابود،چرا تا الان به اوفکر میکرد،حس می کند دارد به کمیل خیانت می کند. قطره اشکی از چشمانش جاری شد و آرام زمزمه کرد: ــ منو ببخش کمیل * ادامه.دارد.... * 💐شادے ارواح طیبہ شهدا صلوات💐 💕کانال رمان عاشقانه ی مذهبی💕 💠 •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• ✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇 🌍eitaa.com/rahSalehin
🟢 انصارالله. 🟢 رهبر انقلاب،: کاری که ملت ‎یمن و دولت ‎انصارالله در پشتیبانی از مردم غزه انجام دادند کار بزرگی بود. یمنی‌ها به مجاری حیاتی رژیم صهیونیستی ضربه زدند. آمریکا تهدید کرد، از آمریکا نترسیدند. وقتی که انسان از خدا بترسد از غیرخدا نمیترسد. ۱۴۰۲/۱۰/۲۶ https://eitaa.com/harffe_hesab 🟢🟢🟢
* 🌹 * ــ چی شده؟ ــ سردار تماس گرفت،گفت که همه چیز بهم ریخته کمیل ایستاد و با چشمانی پراز سوال به او خیره شد: ــ چی میگی یاسر یاسر ناراحت سرش را پایین انداخت و گفت: ــ مثل اینکه تیمور به زنده بودنت شک کرده،یعنی مطمئن نشده اما دوباره مثل همون روزای اول که خبر شهادتت به خانوادت داده شد،دوباره افرادش اطراف خونتون کشیک میدن کمیل عصبی و ناباور به یاسر نگاه کرد ،باورش نمی شد که بعد از این همه سختی وتلاش،تیمور به زنده بودنش شک کند. یاسر مردد به کمیل نگاهی انداخت و گفت: ــ یه چیز دیگه داداش ــ باز چی هست؟ ــ اونا یه مدته حتی همسرتو زیر نظر گرفتن،شنیدم امشب میخوای بری که ببینیش،به نظرم نرو چون هم خودت هم همسرتو به خطر میندازی. کمیل تکیه اش را به دیوار داد و غمگین زیر لب نالید: ــ دیگه دارم کم میارم یاسر بازوی کمیل را در دست گرفت و آن را به طرف نزدیکترین اتاق برد. در،را باز کرد و منتظر ماند کمیل وارد اتاق شود،کمیل روی صندلی نشست و نگاهش را به بیرون دوخت. "همه چیز به هم ریخته بود و همین او را آشفته کرده بود،بعد از چهار سال سمانه را دیده بود و آن آرامشی که سال ها است ،حس نکرده بود را در دیدارهای اخیر دباره آن را به دست آورد،اما دوباره باید از همسرش دوری کند تا برای همیشه او را از دست ندهد،و با فکر اینکه به زودی این مشکلات حل می شوند و سمانه را خواهد داشت،به خود دلداری می داد." با قرار گرفتن لیوان چایی که بخار آن شیشه پنجره سرد را مات کرده بود،نگاهش را بالا آورد. یاسر لبخندی زد و با ابرو به لیوان اشاره کرد. کمیل لیوان را از دستش گرفت و زیر لب تشکری کرد،دست یاسر بر شانه اش نشست و سپس صدایش به گوش رسید: ــ میدونم بهت خیلی سخت میگذره،چهارسال کم نیست،همه اینجا اینو میدونیم حقته که الان کنار خانوادت باشی،با دخترت وبچه خواهرت بازی کنی. یا با همسرت و بچه ات بری مسافرت،نمیگم درکت میکنم اما میدونم احساس بد و سختیه که در حال انجام هیچکدوم از این کارها نیستی. فقط یه اینو بدون این خودگذشتگی که انجام دادی کمتر از شهادت نیست. * ادامه.دارد.... * 💐شادے ارواح طیبہ شهدا صلوات💐 💕کانال رمان عاشقانه ی مذهبی💕 💠 •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• ✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇 🌍eitaa.com/rahSalehin
* 🌹 * نگاهی به خیابان انداخت،راه زیادی تا خانه نمانده بود ،اما پاهایش خیلی درد می کردند،و احساس می کرد از پیاده روی زیاد ،ورم کرده اند. امروز ماشین خراب شده بود و آن را به تعمیر برد و مجبور بود در این وقت شب مقداری از راه را پیاده بیاید. به سمت هایپر مارکت سر خیابان رفت و خرید کرد. خسته و کیسه به دست به طرف خانه رفت در این ساعت از شب کسی در خیابان نبود،تاریکی خیابان ترسی بر دلش انداخت. با افتادن سایه ای جلوی قدم هایش لحظه ای شوکه در جایش ایستاد اما دوباره به راه رفتن ادامه داد،اینبار به قدم هایش سرعت بخشید. با شنیدن صدای قدم هایی محکمی که پشت سرش برداشته می شد، متوجه شد که این سایه متعلق به مرد است. از اینکه مرد کاری نمی کرد،ترسش را بیشتر کرد،در همین افکار بود که کیفش کشیده شدو بر زمین پرت شد. جیغ بلندی کشید و با وحشت به عقب برگشت،با دیدن مردی درشت هیکل با صورتی خشن و زخمی،دوباره جیغی کشید و به عقب قدم برداشت. اما آن مرد پوزخندی زد و قدمی برداشت و فاصله را پر کرد، کیسه های خرید از دست سمانه بر روی زمین افتادند،سیب ها بر روی زمین ریختند و برای چند ثانیه نگاه مرد را به خود کشاندند. سمانه که تا این لحظه پاهایش بر زمین خشک شده بودند،فرصت را غنیمت شمرد و شروع به دویدن کرد،مرد نگاهی به سمانه انداخت که با سرعت به سمت در می دوید. لبخندی از سر رضایت زد،به هدفش رسیده بود،با گام های بلند اما آرام و محکم به سمت در رفت. سمانه به محض رسیدن به در دکمه ایفون را چندین بار فشرد، نگاه ترسانش را دوباره به سوی مردی کشید که خونسرد به سوی او قدم برمیداشت ،کشید. این آرامش و خونسردی برا چه بود؟ منظور این است که به راحتی او را در چنگ میگیرد؟؟ با این فکر سمانه وحشت زده با گریه ،پی در پی به در مشت می زد،و سمیه خانم را صدا می کرد. می دانست سمیه خانم تا از پله ها پایین بیاید و در را باز کند،زمان میبرد،اما باز امیدش را از دست نداد،و با صدای بلند اسم سمیه خانم را فریاد می زد،لابه لای فریاد هایش ناخوداگاه اسمی را فریاد زد،که برای چند لحظه مرد را در جایش خشک کرد. اما بعد از چند دقیقه مرد به سمتش امد. اما اینبار با قدم های بلند تر و سریعتر،سمانه محکم تر بر در می زد و هق هق هایش دیده اش را تار کرده بودند‌، با احساس نزدیک شدن مرد به او و دستی که به طرف او دراز شد. در باز شد و او داخل خانه رفت و سریع در را بست. تیمور نگاهی به در بسته انداخت،صدای هق هق و ترسیده ی دختری که پشت در بود،به او انرژی می داد و لبخند عمیقی بر لبانش نشاند. * ادامه.دارد.... * 💐شادے ارواح طیبہ شهدا صلوات💐 💕کانال رمان عاشقانه ی مذهبی💕 💠 •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• ✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇 🌍eitaa.com/rahSalehin
12.07M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🟢 من میگم این آقا خوبه تو میگی بد؟ خوب تو کیه؟؟؟ https://eitaa.com/harffe_hesab 🟢🟢🟢
🟢 دلجویی رهبر معظم انقلاب از دختر خردسال شهید با حضور سرزده در گلزار شهدای تهران 🔹هلما احمدی دختر خردسال شهید پوریا احمدی از شهدای امنیت کشور چندی پیش به همراه جمع دیگری از خانواده‌های شهدا در حاشیه دیدار رزمندگان دفاع مقدس با رهبر انقلاب دیدار و گفتگو کردند. 🔹این دختر خردسال شهید وقتی با رهبر انقلاب مواجه شد به آیت‌الله خامنه‌ای گفت که «آقا من از شما ناراحتم. شما رفتید سر مزار شهدای دیگه، مثلا سر مزار شهید آرمان رفتید ولی سر مزار پدر من نرفتید...» 🔹اما حضرت آیت‌الله العظمی خامنه‌ای رهبر انقلاب اسلامی چند روز پیش، ضمن حضور در گلزار شهدای بهشت زهرا(س)، بر مزار پدر هلما -شهید مدافع امنیت پوریا احمدی- حاضر شدند و دفتر رهبری نیز تصویری از این حضور را برای هلما دختر این شهید فرستاده است. ─┅═༅𖣔🌺𖣔༅═┅─ https://eitaa.com/harffe_hesab 🟢🟢🟢
message-1705818155-39.mp3
3.13M
🔰 اَلسّلامُ عَلَیکَ يَا مُحَمَّدَ بْنَ عَلِيٍّ أَيُّهَا التَّقِيُّ الْجَوَاد ▫️ میلاد نهمین اختر تابناک آسمان امامت و ولایت امام جواد علیه‌السلام را محضرمبارک شما مهدی یاور گرانقدر و خانواده مهدوی تان تبریک وتهنیت عرض مینماییم... ان شاء الله زمینه ساز بحق ظهور ارواح فداه باشید... 🌷پرسیدند ؛ فرق کریم با جواد در چیست؟ فرمودند ؛ از شخص کــریـم همینکہ درخواست ‌کنید بہ شما عنایت میکند ولے خود بہ‌ دنبال سائل‌‌ میگردد تا بہ او عطا کند ... 🌷قال الامام الجواد علیه‌السلام: اَلْحَسَدُ ماحِقُ الحَسَناتِ، وَ الزَّهْوُ جالِبُ المَقتِ، وَالعُجْبُ صارِفُ عَنْ طَلَبَ الِعِلْمِ داعٍ اِلی الغَمْطِ وَ الجَهْلِ، وَ البُخْلُ اَذَمُّ اْلاَخْلاقِ وَ الَّطَمَعُ سَجیهٌ سَیئَهٌ. حسد نیکویی‌ها را نابود سازد، و فخرفروشی دشمنی آورد، و خودپسندی مانع از طلب‌دانش است و به سوی خواری و جهل فرامی‌خواند، و بخل ناپسندیده‌ترین خلق و خوی است، و طمع خصلتی ناروا و ناشایست است. بحارالانوار، ج۶۹، ص۱۹۹. یا زهرا سلام الله علیها 💠 •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• ✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇 🌍eitaa.com/rahSalehin
🌎🌎🌎 ❎ تحلیل طوفان/ مهم طوفان الاقصی به بیش از ۱۰۰ روز رسید؛ عجیب نیست اما باور نکردنی است گفتگوی مفصل محسن فایضی با روزنامه ایران در مورد مراحل جنگ، آینده احتمالی و سناریو مطلوب و واقع بینانه برای حماس... برخی بخش های مهم تر: 🔴اشغالگران در نخستین روزهای جنگ غزه گمان نمی‌کردند، برای رسیدن به اهدافشان همچون آزادی اسرا و نابودی حماس (در انواع مختلف و حتی به صورت اولیه در دست گرفتن کنترل غزه و خارج کردن آن از دست حماس) متحمل هزینه و زمان بسیاری شوند. 🔴 با این حال اولین مرحله اقدامات نظامی خود را با حملات فزاینده هوایی و بمباران وسیع که به گفته مفسران عبری حجم هر روز آن معادل حملات جنگ سی و سه روزه بود، آغاز کردند. پس از آن، در روز بیست و دوم جنگ، این نبرد وارد مرحله دوم و حمله زمینی توسط ارتش شد 🔴در این وهله متوجه شدند، محاسبات آنها با واقعیات منطبق نیست و شرایط بسیار سخت‌تر از انتظارتشان، چه از نوع آسیب پذیری حماس و چه شرایط شمال غزه است. در نتیجه، زمانی که اهداف ارتش اسرائیل محقق نشد، از طولانی بودن جنگ حتی تا یکسال خبر دادند. 🔴حمله زمینی به‌رغم پیشروی در شمال غزه، دستاورد میدانی زیادی برای ارتش نداشت و روز شصتم با فشارهای امریکا و البته نیاز نتانیاهو برای آزادی اسرا منجر به آتش‌بس موقت یک هفته‌ای شد، چرا که با تظاهرات گسترده برای آزادی اسرا، فشار مضاعفی از داخل به شخص نتانیاهو وجود داشت. پس از آن، آزادی حدود 80 نفر از صهیونیست ها فضای داخلی را برای نتانیاهو تلطیف کرد 🔴پس از آن ارتش به سمت جنوب نوار غزه متمرکز شد و به‌رغم پیشروی‌ها ولی باز هم هیچ دستاوردی نداشت چون به اهداف اعلامی خود مانند تروراشخاص، ‌عقیم‌سازی توان نظامی و مدیریتی حماس و آزادی اسرا نرسید. 🔴 بنابراین به تغییر معادلاتی روی آورده که اکنون در آستانه صدروزگی کلید خورده است. در این مرحله که از سوی مقامات اسرائیل مرحله سوم نامگذاری شده تهاجم همه‌جانبه کنار گذاشته شده است 🔴ارتش رژیم صهیونیستی اکنون علی رغم خروج نیروهای زیادی از شمال غزه، وضعیت این منطقه را در حالت غیر عادی و جنگی نگه داشته تا رژیم صهیونیستی در کنار حجم تخریب و بحران‌های غذایی و انسانی، حماس را احتمالاً مجبور خواهد کرد که برای بازسازی غزه برخی بازیگران را برای اداره این باریکه دخیل کند. ⁉️⁉️حتی اگر کنترل نوارغزه به دولت وحدت ملی یا تشکیلات خودگردان- بخشی از امور و نه همه - واگذار شود به نظر گزینه‌ای معقول برای حماس خواهد بود تا فردای جنگ را بتواند کنترل کند. 🔴ولی اسرائیلی‌ها چون می‌دانند این نقشه مفید خواهد بود لذا نتانیاهو به طور روزانه علیه تشکیلات خودگردان اظهارات مختلفی دارد. زیرا به خوبی می‌داند که واگذاری اداره غزه به تشکیلات هم به سود حماس و هم از نظر بازسازی و حفظ قدرت و توان نظامی آن خواهد بود. 🔴مقاومت لبنان و همچنین مقاومت اسلامی عراق و به طور خاص مقاومت یمن واقعی‌ترین فشار را به لحاظ ناامن‌سازی دریای سرخ برای کریدور حیاتی صهیونیست‌ها بر اسرائیل وارد کرده اند. حملات امریکا و انگلیس به یمن هم به دلیل مؤثر بودن اقدامات یمن علیه صهیونیست‌ها و تغییر معادلات در سرزمین‌های اشغالی بود. در چشم‌انداز آینده و روند تحولات غزه نیز فعالیت‌های یمن پارامتر تعیین‌کننده‌ای در وضعیت سرزمین‌های اشغالی خواهد بود. 🔴در نتیجه، اشغالگران از مرحله سوم به بعد تلاش دارند تا شمال غزه را بی‌ثبات نگه داشته و در گام بعد واگذاری، کنترل امنیتی در این منطقه داشته باشند. سپس منطقه حائلی به وجود آورده و مانع بازگشت ساکنین شده و حتی افرادی که الان حضور دارند را با فشار فزاینده نبود امکانات اولیه و بحران انسانی و امنیتی مجبور به ترک منطقه کنند تا به طور حداقلی دستاوردی برای خود بسازند. 🔴در این شرایط، آتش‌بس کامل به سادگی امکان‌پذیر نخواهد بود. تاریخ سرزمین‌های اشغالی ثابت کرده که تبادل اسرای نظامی امری پیچیده بوده و مانند توافق موقت پیشین نخواهد بود. به طور نمونه آزادی گیلعاد شالیط، یکی از نظامیان اسرائیل طی سه سال رایزنی نتیجه داد، لذا با توجه به امیال رژیم در ایجاد شرایط مذکور در شمال غزه نمی‌توان آتش‌بسی را در این برهه متصور بود. https://eitaa.com/harffe_hesab 🟢🟢🟢