ساعات شروع و پایان خورشید گرفتگی فردا
جهت اقامه نماز آیات
💠 #الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇
🌍eitaa.com/rahSalehin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#شهدا_شرمنده_ایم
راهـ صالحین یعنی راهـ ــ ــ ــ شهدا🌹
#الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇.
🌍eitaa.com/rahSalehin
✴️🚨پست پر بازدید در فضای مجازی جهان
وسط اینهمه خبرای اذیت کننده حجاب و چادر،
کام تون رو شیرین کنین
با خبرِ ، با چادر روی سکو رفتن دختر مشهدی؛ قهرمان شطرنج زیر ۸ سال آسیا🇮🇷🧕✌️💖
#ایران_قوی
#لبیک_یا_خامنه_ای
#لبیک_یا_خامنه_ای
💠 #الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇
🌍eitaa.com/rahSalehin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌓تمامی انواع کسوفها از جمله خورشید گرفتگی پیش رو وجوب خواندن نماز آیات را در پی دارند.
🤲آموزش خواندن نماز آیات در کمتر از دو دقیقه
💠 #الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇
🌍eitaa.com/rahSalehin
✨#تـمـــام_زنــدگــــے_مــن
✍شـهـید ســیــدطـاهـا ایـمـانــــے
🌹قــسـمـت یـازدهــم
(تـقـصـیــر کـســے نـیـسـت)
پدر و مادر متین و عده دیگه ای از خانواده شون برای استقبال ما به فرودگاه اومدن …
مادرش واقعا زن مهربانی بود … هر چند من، زبان هیچ کس رو متوجه نمی شدم ولی محبت و رسیدگی اونها رو کاملا درک می کردم …
اون حتی چند بار متین رو به خاطر من دعوا کرده بود که چرا من رو تنها می گذاشت و ساعت ها بیرون می رفت … من درک می کردم که متین کار داشت و باید می رفت اما حقیقتا تنهایی و بی هم زبونی سخت بود …
اوایل، مرتب براشون مهمون می اومد … افرادی که با ذوق برای دیدن متین می اومدن … هر چند من گاهی حس عجیبی بهم دست می داد …
اونها دور همدیگه می نشستن … حرف می زدن و می خندیدن … به من نگاه می کردن و لبخند می زدن … و من ساکت یه گوشه می نشستم … بدون اینکه چیزی بفهمم و فقط در جواب لبخندها، لبخند می زدم … هر از گاهی متین جملاتی رو ترجمه می کرد … اما حس می کردم وارد یه سیرک بزرگ شدم و همه برای تماشای یه دختر بور لهستانی اومدن …
کمی که می نشستم، بلند می شدم می رفتم توی اتاق … یه گوشه می نشستم … توی اینترنت چرخی می زدم … یا به هر طریقی سر خودم رو گرم می کردم … اما هر طور بود به خاطر متین تحمل می کردم … من با تمام وجود دوستش داشتم …
ادامه دارد...
💠 #الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇
🌍eitaa.com/rahSalehin
✨#تـمـــام_زنــدگــــے_مــن
✍شـهـید ســیــدطـاهـا ایـمـانــــے
🌹قــسـمـت دوازدهــم
(گــرمــاے تـهــران)
ما چند ماه توی خونه پدر و مادر متین بودیم … متین از صبح تا بعد از ظهر نبود … بعد از ظهرها هم خسته برمی گشت و حوصله زبان یاد دادن به من رو نداشت … با این وجود من دست و پا شکسته یه سری جملات رو یاد گرفته بودم …
آخر یه روز پدر متین عصبانی شد و با هم دعواشون شد … نمی دونم چی به هم می گفتن اما حس می کردم دعوا به خاطر منه … حدسم هم درست بود … پدرش برای من معلم گرفت … مادرش هم در طول روز … با صبر زیاد با من صحبت می کرد … تمام روزهای خوش من در ایران، همون روزهایی بود که توی خونه پدر و مادرش زندگی می کردیم …
ما خونه گرفتیم و رفتیم توی خونه خودمون … پدرش من رو می برد و تمام وسایل رو با سلیقه من می گرفت … و اونها رو با مادرشوهرم و چند نفر از خانم های خانواده شون چیدیم… خیلی خوشحال بودم …
اون روزها تنها چیزی که اذیتم می کرد هوای گرم و خشک تهران بود … اوایل دیدن اون آفتاب گرم جالب بود … اما کم کم بیرون رفتن با چادر، وحشتناک شد … وقتی خانم های چادری رو می دیدم با خودم می گفتم …
– اوه خدای من … اینها حقیقتا ایمان قوی ای دارن … چطور توی این هوا با چادر حرکت می کنن؟ …
و بعد به خودم می گفتم … تو هم می تونی … و استقامت می کردم …
تمام روزهای من یه شکل بود … کارهای خونه، یادگیری زبان و مطالعه به زبان فارسی … بیشتر از همه داستان زندگی شهدا برام جذاب بود … اخلاق و منش اسلامی شون … برام تبدیل به یه الگو شده بودن...
ادامه دارد...
💠 #الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇
🌍eitaa.com/rahSalehin
~🕊
🌴#برگیازخاطرات✨
یکـبار فاطمہ را گذاشـت روۍ اپن آشپزخانـھ و بہ او گفت :
بپر بغـل بابا و فاطمہ بـھ آغـوش او پرید..
بـھ مـن نگاھ کـرد و گفت : ببین فاطمہ چطور بـھ من اعتماد داشت ؛
اون پرید و میدونست من اون رو میگیرم ، اگـھ ما همینطور بـھ خدا اعتماد داشتیـم همہ مشڪلاتمان حل بود .
تـوکـل واقعۍ یعنـے همین کـھ بدانیم در هـر شـرایطے خدا مواظـب مـٰا هست❤️'
✍🏻به روایت همسر
#شهید_مصطفی_صدرزاده♥️🕊
#شهدا_شرمنده_ایم
راهـ صالحین یعنی راهـ ــ ــ ــ شهدا🌹
#الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇.
🌍eitaa.com/rahSalehin
🔵 راه اصلاح دنیا و آخرت
💠 كسی كه ميان خود و خدا را اصلاح كند، خداوند ميان او و مردم را اصلاح خواهد كرد و كسی كه امور آخرت را اصلاح كند، خدا امور دنيای او را اصلاح خواهد كرد و كسی كه از درون جان واعظی دارد، خدا را بر او حافظی است.
📒 #نهج_البلاغه ، حکمت ۸۹
#نهضت_جهانی_نهج_البلاغه_خوانی
💠 #الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇
🌍eitaa.com/rahSalehin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
|کَلا إِنَّ مَعِی ربّی سیهدین|
#لبیک_یا_خامنه_ای
#جمهوری_اسلامی
(مرحوم ایت الله حاج شیخ جواد انصاری) میفرمودند: درویشی نزد میرفندرسکی آمد و مدعی شد که من از دنیا گذشتهام و به مرتبهی فنا رسیدهام.
میر از او پذیرایی نمود و با کمک یکدیگر به تهیهی غذا مشغول شدند و هر یک کاری را عهده دار گردید و درویش بنا شد کشکی بساید.
میر از او تعهد کرد که اگر به مرتبهای رسید، سه حاجت او را برآورد.
سپس میر در او تصرفی نمود و درویش، در حین کشک ساییدن، دید جماعتی از دربارِ سلطنت آمدهاند و میگویند که شاه از دنیا رفته و ارکانِ دولت، شما را برای سلطنت انتخاب نمودهاند.
درویش برخاست و به اتفاق آنها به دربار رفت و بر تخت سلطنت نشست و دستور داد که وسایل لازم را مهیا کنند تا به شکار برود. آنها هم اسبهای سلطنتی را آماده کردند و درویش بر اسب سواریِ مخصوصِ شاه نشست. بعد از مراجعت از شکار، به حرمسرا رفت و در بین زنانِ حرم، کنیزی را که بسیار زیبا بود انتخاب نمود و سپس به خزانه رفت و در حین بازدید از جواهرات، گوهر بسیار خوبی را با خود برداشته و با خود به دربار آورد.
پس از ورود به دربار، ندیمان به وی گفتند که مردی به نام میر فندرسکی، جلوی در، اذن شرفیابی میخواهد. درویش اذن داد که او وارد شود و از وی پذیرایی به عمل آورد. میر به درویش گفت: قرار بود اگر به جایی رسیدی، سه حاجت مرا بر آورده کنی. یکی از سه حاجت من اسبِ سواری پادشاه است، درویش عذر آورد.
میر گفت: حاجت دوم من، آن کنیزی است که مورد علاقهی شماست و حاجت سومم آن گوهر پر قیمت است.
درویش آن دو را نیز عذر آورد.
میر به درویش گفت: تو از دنیا گذشتهای؟!! کشکت را بساب که شب بدون شام نمانیم!
درویش به خود آمد و دید مشغول ساییدن کشک است.
🌹
📙کتاب سوخته، (زندگینامه مرحوم ایت الله انصاری) [با اندکی تلخیص]
باتشکر از آقای لطيف خداداد بخاطر ارسال این پست
💠 #الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇
🌍eitaa.com/rahSalehin
base.apk
12.05M
👌سلام، گوشیتون رو توی سی ثانیه به قلم قرآنی تبدیل کنید!
📚برنامه ی «قلم قرآنی هُدی» رو از فایل بالا نصب کنید و از قرائت قرآن با صفحه ی عثمان طه با صوت ۳۰ قاری بین المللی لذت ببرید.
علاوه بر اون از تفسیر المیزان، نمونه، نور، و تفسیر روایی برهان هم میتونید استفاده کنید.
ضمن اینکه ترجمه ی گویا هم داره و امکانات دیگه ای که باید خودتون تجربه کنید.
برای نصب فقط کافیست فایل بالا را نصب کنید
التماس دعا
💠 #الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇
🌍eitaa.com/rahSalehin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جواب شعارنویسی رو اینطوری باید داد👌
#ایران
💠 #الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇
🌍eitaa.com/rahSalehin
✨#تـمـــام_زنــدگــــے_مــن
✍شـهـید ســیــدطـاهـا ایـمـانــــے
🌹قــسـمـت سـیــزدهــم
(اولـیــن رمـضــان مـشـتـرک)
تمام روزهای من به یه شکل بود … کم کم متوجه شدم متین نماز نمی خونه … نمی دونم چطور تا اون موقع متوجه نشده بودم … با هر شیرین کاری، حیله و ترفندی که بلد بودم سعی می کردم به خوندن نماز ترغیبش کنم … توی هر شرایطی فکر می کردم اگر الان فلان شهید بود؛ چه کار می کرد؟ …
اما تمام تلاش چند ماهه من بی نتیجه بود …
اولین رمضان زندگی مشترک ما از راه رسید … من با خوشحالی تمام سحری درست کردم و یه ساعت و نیم قبل از اذان، متین رو صدا کردم … اما بیدار نشد …
یه ساعت قبل از اذان، دوباره با محبت صداش کردم …
– متین جان، عزیزم … پا نمیشی سحری بخوری؟ … غذا نخوری حالت توی روز بد نمیشه؟ …
با بی حوصلگی هلم داد کنار …
– برو بزار بخوابم … برو خودت بخور حالت بد نشه …
برگشتم توی آشپزخونه … با خودم گفتم …
– اشکال نداره خسته و خواب آلود بود … روزها کوتاهه … حتما بدون سحری مشکلی پیش نمیاد …
و خودم به تنهایی سحری خوردم …
بعد از نماز صبح، منم خوابیدم که با صداهای ضعیفی از آشپزخونه بیدار شدم … چیزی رو که می دیدم باور نمی کردم … نشسته بود صبحانه می خورد … شوکه و مبهوت نگاهش می کردم … قدرت تکان خوردن یا پلک زدن رو هم نداشتم …
چشمش که بهم افتاد با خنده گفت …
– سلام … چه عجب پاشدی؟ …
می خواستم اسمش رو ببرم اما زبانم حرکت نمی کرد … فقط میم اول اسمش توی دهنم می چرخید …
– م … م` …
همون طور که داشت با عجله بلند می شد گفت …
– جان متین؟ …
رفت سمت وسایلش …
– شرمنده باید سریع برم سر کار … جمع کردن و شستنش عین همیشه … دست خودت رو می بوسه …
همیشه موقع رفتن بدرقه اش می کردم و کیفش رو می دادم دستش … اما اون روز خشک شده بودم … پاهام حرکت نمی کرد …
در رو که بست، افتادم زمین …
ادامه دارد...
💠 #الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇
🌍eitaa.com/rahSalehin
✨#تـمـــام_زنــدگــــے_مــن
✍شـهـید ســیــدطـاهـا ایـمـانــــے
🌹قــسـمـت چـهــاردهــم
(پـایـہ هــاے اعـتـمــاد)
تلخ ترین ماه عمرم گذشت … من بهش اعتماد کرده بودم … فکر می کردم مسلمانه … چون مسلمان بود بهش اعتماد کرده بودم … اما حالا …
بدون اینکه بفهمه زیر نظر گرفتمش … تازه مفهوم حرف پدرم رو درک می کردم … پدرم حق داشت …
متین پله پله و کم کم شروع کرد به نشان دادن خود حقیقیش … من به سختی توی صورتش لبخند می زدم … سعی می کردم همسر خوبی باشم … و دستش رو بگیرم… ولی فایده نداشت …
کار ما به جایی رسیده بود که من توی اتاق نماز می خوندم… و اون بی توجه به گناه بودن کارش، توی تلوزیون، فیلم های مستهجن نگاه می کرد … و من رو هم به این کار دعوت می کرد …
حالا دیگه زبان فارسی رو هم کاملا یاد گرفته بودم … اون روز، زودتر از همیشه اومد خونه … هر چند از درون می سوختم اما با لبخند رفتم دم در استقبالش …
– سلام متین جان … خوش اومدی … چی شده امروز زودتر اومدی خونه؟ …
– امروز مهمونی خونه یکی از دوست هام دعوتیم … قبلا زبان بلد نبودی می گفتم اذیت میشی نمی بردمت … اما حالا که کاملا بلدی …
رفت توی اتاق … منم پشت سرش … در کمد لباس های من رو باز کرد …
– هر جایی رو هم که نفهمیدی از من بپرس … هر چند همه شون انگلیسی فول بلدن …
سرش رو از کمد آورد بیرون …
– امشب این لباست رو بپوش …
و کت و شلوار بنفش سلطنتی من رو گذاشت جلوم …
ادامه دارد...
💠 #الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇
🌍eitaa.com/rahSalehin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
لطفا هم گوش کنید و هم منتشر کنید.
💠 #الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇
🌍eitaa.com/rahSalehin
ارسالی یکی مخاطبان
سلام
بنده ۵۲ سالمه امروز رفتم فیزیوتراپی دیدم سه تا خانم راحت کشف حجاب کردن و یک آقایی از پرسنل هم اونطرف تر نشسته و چنتا مشتری خانم و یک پیرمردی هم توسالن نشسته بودند من وارد که شدم سلام دادم و کمی جا خوردم نکنه اشتباهی وارد سالن خواهران شدم دیدم نه چنتا مرد هم هستند جواب سلام مرا دادند و گفتند بفرمایید یک نگاه عاقل اندر سفیه کردم و گفتم تموم شد !!!!! به حالت تعجب و سوالی گفتم ،،، گفتند چی؟ کمی مکث کردم و گفتم نظام جمهوری اسلامی ؛؛؛؛ آقاهه گفت تموم میشه اگه ...... منم گفتم آخه راحت شدیم رعایت قانون سخته واقعا،، پیراهنم را در آوردم فقط رکابی داشتم و بعدش شلوارمو در آوردم همه با تعجب نگاهم کردند گفتند اقا لطفاً وقتی نوبت فیزیوتراپی شما شده لباساتون را در بیارین اینجا هم در نیارید رو تخت در بیار،
زشته از سن و سالت هم خجالت بکش
گفتم یعنی چه ؟ این طرز صحبت کردنه؟ مگه شما که کشف حجاب کردین خجالت کشیدین؟
مگه خواهان آزادی نیستید ؟؟ منم می خواهم آزاد باشم اشکال کار من چیه؟
اون آقاهه پاشده اومده منو بندازه بیرون من مقاومت کردم کمی اونجا بهم ریخت سروصدا بالا گرفت منشی خواست زنگ بزنه ۱۱۰ بقیه نزاشتن گفتن براتون بد میشه درب مطب پلم میشه..... بعد از نیم ساعتی از من خواستند لباسامو بپوشم گفتم یا حجاب کامل یا هیچ😂😂
مجبور شدن حجاب کامل را رعایت کنند
بعضی ها فقط زبون خودشان را می فهمند عاجزند از درک حقیقت
با عرض پوزش🙏🙏
💠 #الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇
🌍eitaa.com/rahSalehin
H. Noori:
🔻لوح| علیه مسیر پیشرفت ایران
رهبر انقلاب:
🔹این اغتشاش برنامهریزی داشت. چه کسی این را برنامهریزی کرده؟ بنده بصراحت میگویم کار آمریکا، کار رژیم غاصب و جعلی صهیونیستی و دنبالهروهای آنها است. انگیزهی دولتهای خارجی این است که احساس میکنند و میبینند کشور در حال پیشرفت به سمت قدرت همهجانبه است و این را نمیتوانند تحمّل کنند. نمیخواهند این اتّفاق بیفتد. برای اینکه این حرکت را متوقّف کنند، نشستهاند برنامهریزی کردهاند. ۱۴۰۱/۰۷/۱۱
┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
✨#تـمـــام_زنــدگــــے_مــن
✍شـهـید ســیــدطـاهـا ایـمـانــــے
🌹قــسـمـت پـانـزدهـم
(مـهـمــانــے شـیـطـان)
چند لحظه طول کشید تا به خودم بیام …
– متین جان … مگه مهمونی زنانه است؟ …
– نه … چطور؟ …
– این کت و شلواری بود که عروسی خواهرت پوشیدم … کتش تنگ و کوتاهه …
با حالت بی حوصله ای اومد سمتم …
– یعنی چی تنگ و کوتاهه؟ … زن خارجی نگرفتم که این حرف های مسخره رو بشنوم … و بیاد با چادر بشینه یه گوشه مجلس … اونجا آدم هاش با کلاسن … امل بازی در نیاری ها …
– امل بازی؟ … امل چی هست؟ …
خندید و رفت توی اتاق کارش … با صدای بلند گفت …
– یعنی همین اداهای تو … راستی رفتیم اونجا، باز وقت اذان شد پا نشی بری وایسی به نماز …
سرش رو آورد بیرون …
– محض رضای خدا … یه امشب، ما رو مسخره و مضحکه مردم نکن …
تکیه دادم به دیوار … نفسم در نمی اومد … نمی تونستم چیزهایی رو که می شنیدیم درک کنم … مغزم از کار افتاده بود … اومد سمتم …
– چت شد تو؟ …
– از روز اول دیدی من چطور آدمی هستم … اگر من اینقدر مسخره ام؛ چرا باهام ازدواج کردی؟ …
با خنده اومد طرفم …
– زن بور اروپایی نگرفتم که بره لای چادر … زن گرفتم به همه پز بدم تا چشم هاشون در بیاد که زن های خودشون به زور هزار قلم آرایش، شبیه تو هم نمیشن …
دوباره رفت توی اتاق … این بار قدرت حرکت کردن نداشتم که دنبالش برم …
– راستی یه دستم توی صورتت ببر … اینطوری بی هیچی هم زیاد جالب نیست … همچین که چشم هاشون بزنه بیرون …
ادامه دارد...
💠 #الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇
🌍eitaa.com/rahSalehin
✨#تـمـــام_زنــدگــــے_مــن
✍شـهـید ســیــدطـاهـا ایـمـانــــے
🌹قــسـمـت شــانــزدهـم
(مـعـنــاے اُمـل)
دیگه نمی تونستم جلوی خودم رو بگیرم … یه سال تموم خون دل خورده بودم اما حالا کارش به جایی رسیده بود که می خواست من رو جلوی بقیه، نما نما کنه …
همون طور که به دیوار تکیه داده بودم، چند لحظه چشم هام رو بستم … پشت سر هم حرف می زد اما دیگه گوش نمی کردم …
– خدایا! خودت گفتی اطاعت از همسر تا جایی درسته که گناه نباشه … اما از اینجا دیگه گناهه … دیگه قدرت صبر کردن و لبخند زدن ندارم … من قدرت اصلاح شوهرم رو ندارم…
چشم هام رو باز کردم و رفتم توی اتاق … بدون اینکه حرفی بزنم و خیلی جدی … کت و شلوار رو برداشتم و زدم به چوب لباسی و روش کاور کشیدم … برگشت سمتم …
– چکار می کنی آنیتا؟ … مگه بهت نگفتم این رو بپوش؟ …
– چرا گفتی … منم شنیدم … تو همون روز اول دیدی من چطور آدمی بودم … من همینم … نمی دونم امل یعنی چی … خوبه یا بد … اما می دونم، هرگز حاضر نمیشم این طوری لباس بپوشم … آرایش کنم و بیام بین دوست های تو … و با اون زن ها که مثل … فاحشه های اروپایی آرایش می کنن؛ رفت و آمد کنم …
حسابی جا خورده بود … باورش نمی شد … داشتم برای اولین بار باهاش مخالفت می کردم …
گریه ام گرفته بود …
– همه چیز رو تحمل کردم … همه چیز رو … اما دیگه این یکی رو نمی تونم …
دیگه نتونستم جلوی اشک هام رو بگیرم …
ادامه دارد...
💠 #الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇
🌍eitaa.com/rahSalehin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تمام ماجرای حادثه شاهچراغ در ۲ دقیقه حتما ببینید.
💠 #الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇
🌍eitaa.com/rahSalehin
یکدنیا حرف در این تصویر.
کسانی که با تضعیف نیروهای امنیتی و درگیر کردن آنها با مسائل داخلی باعث سوء استفاده و گستاخی دشمن شدند.
💠 #الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇
🌍eitaa.com/rahSalehin
#فوری
#جوان_مومن_انقلابی
🖼 برادرم شهادتت مبارک...
😔دختر کوچکت را به سه ساله ی سیدالشهدا (ع) بسپار...
✔️ شهید دکتر سید محمد حسینی بهشتی: پاسداران آگاهانه انتخاب می کنند، شجاعانه می جنگند، غریبانه زندگی می کنند، مظلومانه شهید میشوند و لی شرمانه مورد توهین قرار میگیرند.
🔹شهادت برادر پاسدار علی نظری را به محضر حضرت ولیعصر (عج) و حضرت امام خامنهای (مدظله العالی) تبریک و تسلیت عرض می نماییم.
#شهدا_شرمنده_ایم
راهـ صالحین یعنی راهـ ــ ــ ــ شهدا🌹
#الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇.
🌍eitaa.com/rahSalehin
🔴حتما عضو مسجد طراز ایتا بشید👇
❗️و پیگیر مطالبشون باشید.
بچه های انقلابی که میخوان با کمک شما مساجد رو احیا کنن🤲
⚠️چه بسا اگر مساجدمون در طراز انقلاب اسلامی بودند و رابطه نوجوانان با مسجد محلشون برقرار شده بود، الان نوجوانان دهه هشتادی رو وسط فتنه و در میان اغتشاشگران نمیدیدیم...
برای حمایت از آنان این پیام را در کانال ها و گروه هایی که عضو هستید ارسال کنید.🙏
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾••••┈┈•
✅به سوی مسجد طراز انقلاب اسلامی 👇
https://eitaa.com/joinchat/1486356499C16e44b4639
✨#تـمـــام_زنــدگــــے_مــن
✍شـهـید ســیــدطـاهـا ایـمـانــــے
🌹قــسـمـت هــفـدهــم
(از مـنـبـر بـیـا پـایـیـن)
چند لحظه با تعجب بهم نگاه کرد … هنوز توی شوک بود …
– اوه اوه … خانم رو نگاه کن … خوبه عکس های کنار دریات رو خودم دیدم … یه تازه مسلمون از پاپ کاتولیک تر شده … بزار یه چند سال از ایمان آوردنت بگذره بعد ادای مرجع تقلید از خودت در بیار … چند بدم از بالای منبر بیای پایین؟ …
– می فهمی چی داری میگی؟ … شاید من تازه مسلمونم اما حداقل به همون چیزی که بلدم عمل می کنم …
با عصبانیت اومد سمتم …
– پیاده شو با هم بریم … فکر کردی دو بار نماز خوندی آدم شدی؟ … دهنت رو باز می کنی به هر کسی هر چی بخوای میگی؟ … خودت قبل از من با چند نفر بودی؟ …
– من قبل از آشنایی با تو مسلمان شدم … همون موقع هم…
محکم خوابوند توی گوشم …
– همون موقع چی مریم مقدس؟ …
صورتم گر گرفته بود … نفسم به شماره افتاده بود … صدام بریده بریده در می اومد …
– به من اهانت می کنی، بکن … فحش میدی، میزنی … اشکالی نداره … اما این اسم مقدس تر از اونه که بهش اهانت کنی …
هنوز نفسم بالا نیومده بود و دل دل می زدم …
– من به همسر دوست هات اهانت نکردم … تو خودت اروپا بودی … من فقط گفتم آرایش اونها …
این بار محکم تر زد توی گوشم … پرت شدم روی زمین …
– این زر زر ها مال توی اروپایی نیست … من اگه می خواستم این چرت ها رو بشنوم می رفتم از قم زن می گرفتم …
این رو گفت از خونه زد بیرون …
ادامه دارد...
💠 #الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇
🌍eitaa.com/rahSalehin
✨#تـمـــام_زنــدگــــے_مــن
✍شـهـید ســیــدطـاهـا ایـمـانــــے
🌹قــسـمـت هـجـدهــم
(دل شـکـسـتـہ)
دلم سوخته بود و از درون له شده بودم … عشق و صبر تمام این سال های من، ریز ریز شده بود … تازه فهمیده بودم علت ازدواجش با من، علاقه نبود … می خواست به همه فخر بفروشه … همون طور که فخر مدرکش رو که از کشور من گرفته بود به همه می فروخت … می خواست پز بده که یه زن خارجی داره …
باورم نمی شد … تازه تمام اون کارها، حرف ها و رفتارهاش برام مفهوم پیدا کرده بود … تازه قسمت های گمشده این پازل رو پیدا کرده بودم …
و بدتر از همه … به گذشته من هم اهانت کرد … شاید جامعه ما، از هر حیث آزاد بود … اما در بین ما هم هنجارهای اخلاقی وجود داشت … هنجارهایی که من به تک تکش پایبند بودم …
با صدای بلند وسط خونه گریه می کردم … به حدی دلم سوخته بود و شخصیتم شکسته شده بود که خارج از تحمل من بود …
گریه می کردم و با خدا حرف می زدم …
– خدایا! من غریبم … تنها توی کشوری که هیچ جایی برای رفتن ندارم … اسیر دست آدمی که بویی از محبت و انسانیت نبرده …
خدایا! تو رو به عزیزترین و پاک ترین بندگانت قسم میدم؛ کمکم کن …
کمی آروم تر شدم … اومدم از جا بلند بشم که درد شدیدی توی شکمم پیچید … اونقدر که قدرت تکان خوردن رو ازم گرفت …
به زحمت خودم رو به تلفن رسوندم … هر چقدر به متین زنگ زدم جواب نداد … چاره ای نبود … به پدرش زنگ زدم...
ادامه دارد...
💠 #الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇
🌍eitaa.com/rahSalehin
17.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥دفاع جانانه حامد کاشانی از ولی فقیه
✅ #لبیک_یا_خامنه_ای
@khabarnews 👈«اخبار مهم در «ایتا
شهید سید فریدالدین معصومی
مدیرعامل شرکت سرمایه گذاری برق و انرژی غدیر
یکی از شهدای مظلوم در حرم شاه چراغ علیه السلام
دکتر سیدفرید الدین معصومی از نخبگان کشور فارغ التحصیل از نیوزلند و خدمتگزار کشور در زمینه برق هستند.
یکی از دوستان ایشان نقل میکند:
در سالهای تحصیل یکی از هم دانشگاهی های ایشان به شوخی در نیوزلند به ایشان گفته بود:
شما که اینقدر به نماز مقیدی و در تمام نماز های جماعت نیوزلند شرکت میکنی، آخر در نماز شهید می شوی....
دیروز بعد از اینکه از ماموریت بر میگشتند برای زیارت و نماز به حرم می روند که خداوند شهادت را در حرم در نماز نصیبشان کرد.
شادی روح ایشان و باقی شهدا صلوات
#ایران_تسلیت
#شیراز_تسلیت
💠 #الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇
🌍eitaa.com/rahSalehin