eitaa logo
🇵🇸راهـ ــ ــ صالحین 🇮🇷🛣️
941 دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
3.6هزار ویدیو
94 فایل
باسلام به کانال "راه صالحین " خوش آمدید🌺 🤚در این مجال، راه صلحا را با هم مرور خواهیم کرد✋ ارتباط با ادمین: @habeb_1 این کانال مستقل بوده و به هیچ ارگانی متعلق نمی‌باشد
مشاهده در ایتا
دانلود
👌احسنت به شهرداری سده لنجان (استان اصفهان) نصب بنری جالب به نقل از ویل دورانت مورخ آمریکایی در کتاب مشهور تاریخ و تمدن 💠 •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• ✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇 🌍eitaa.com/rahSalehin
⚫️ چگونه در ثواب عزاداری امام زمان ارواحنا فداه در محرم سهیم باشیم؟ 🔹 قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه و اله : ‌🔺 مَنْ عَزَّى مُصَاباً كَانَ لَهُ مِثْلُ أَجْرِهِ مِنْ غَيْرِ أَنْ يَنْتَقِصَ مِنْ أَجْرِ الْمُصَابِ شَيْئاً. ▪️ هرکس به عزاداری تسلیت بگوید، به اندازه اجر آن عزادار بدون این که از اجر او کاسته شود به تسلیت گوینده اجر داده می شود. 📚 الكافی، ج ۳ ص ۲۰۵ ◼️ در عزاداری ها به صاحب این عزا امام زمان عجل الله تعالی فرجه اینگونه تسلیت بگوییم: آجَرَکَ الله یا بَقیَّهَ الله فی مُصیبَة جَدِّکَ الحُسین علیه السلام" 💠 •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• ✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇 🌍eitaa.com/rahSalehin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ماجرای دستهٔ عزاداری ایرانی‌ها در کربلا 🔹دهه اول محرم حضور هر دسته‌ای جز اهالی کربلا ممنوع است. اما به ایرانی‌ها این اجازه داده می‌شود که علت و ماجرای جالبی دارد. 💠 •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• ✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇 🌍eitaa.com/rahSalehin
9.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اینجا مسیر پیاده روی اربعین نیست؛ اینجا آمریکاست بی تفاوت نباشیم. امر به معروف ونهی از منکر از واجبات می باشد . 💠 •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• ✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇 🌍eitaa.com/rahSalehin
14.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌱 قصه ماشاءالله نجّار حجت الاسلام پناهیان ❤️ یک روایت عاشقانه از محبت امام حسین(ع) 🔻 داستانی واقعی از شفا یافتن مریضی که دکترها از او قطع امید کرده بودند. 💠 •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• ✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇 🌍eitaa.com/rahSalehin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👆سخنان شیخ عدنان، مفتی اهل تسنن عربستان، درمورد ایام سوگواری امام حسین (علیه السلام) مجری را ببینید که چگونه، متعجب وسرگردان شده است. . https://eitaa.com/harffe_hesab 🍃⚫️🍃⚫️🍃⚫️🍃
🌎🌎🌎 ❎ این داستان عجیب را حتما" بخوانید. فوق العاده و مستند است 🗓 به مناسبت ۲۷ تیر، روز تجلیل از اسرا و مفقودان ❇️ از شکنجه اسرای ایرانی، تا دفاع از حرم! 💬 آقای اوحدی رئیس سازمان حج و زیارت که خود از آزادگان است می‌گوید: در اردوگاه تکریت ۵ مسئول شکنجه اسرای ایرانی جوانی بود به نام «کاظم عبدالامیر مزهر النجار» معروف به کاظم عبدالامیر. 🔸 یکی از برادران کاظم، اسیر ایرانی بود، برادر دیگرش در جنگ کشته شده بود و خودش نیز بچه‌دار نمی‌شد. با این اوصاف کینه‌ خاصی نسبت به اسرای ایرانی داشت. انگار مقصر همه مشکلات خود را اسرای ایرانی می‌دانست! 🔸 در این میان آقای را بیشتر اذیت می‌کرد. او می‌دانست آقای ابوترابی فرمانده و روحانی انقلابی است، از این رو ضربات کابلی که نثار آن مجاهد می‌کرد، شدت بیشتری نسبت به دیگر اسرا داشت، اما هیچ‌گاه مرحوم ابوترابی شکایت نکرد و همواره به او احترام می‌گذاشت! 🔸 … یک روز کاظم با حالت دیگری وارد اردوگاه شد. یک راست به سمت سید آقای ابوترابی رفت و گفت: بیا اینجا کارت دارم! ما تعجب کردیم. گفتیم لابد شکنجه جدید و… 🔸 اما از آن روز رفتار کاظم با ما و خصوصاً آقای ابوترابی تغییر کرد! دیگر ما را کتک نمی‌زد. حتی به آقای ابوترابی احترام می‌گذاشت. برای همه ما این ماجرا عجیب بود. تا اینکه از خود آقای ابوترابی سؤال کردیم… 🔹 ایشان هم ماجرای آن روز را نقل کرد و گفت: کاظم عبدالامیر در آن روز به من گفت: «خانواده ما هستند و مادرم بارها سفارش سادات را به من کرده بود. بارها به من گفته بود مبادا ایرانی‌ها را اذیت کنی. 💭 اما مادرم دیشب خواب (ع) را دیده و حضرت زینب(ع) نسبت به کارهای بنده در اردوگاه به مادرم شکایت کرده! ❓ صبح مادرم بسیار از دستم ناراحت بود و از من پرسید: آیا در اردوگاه ایرانی‌ها را اذیت می‌کنی؟ حلالت نمی‌کنم. 🔹 حالا من آمده‌ام که حلالیت بطلبم.» 🔸 کم کم به مرور زمان محب حاج آقا ابوترابی در دل او جا باز کرد. او فهمیده بود آقای ابوترابی روحانی و از سادات است برای همین حتی مسائل شرعی خود و خانواده‌اش را از حاج آقا می‌پرسید. 💬 آقای اوحدی ادامه دادند: بعد از آن روز رفتار کاظم با اسرای ایرانی به ویژه ابوترابی بسیار خوب بود. تا اینکه روزی قرار شد آقای ابوترابی را به اردوگاه دیگری منتقل کنند. کاظم بسیار دلگیر و گریان بود، به هر نحوی بود سوار ماشینی شد که آقای ابوترابی را به اردوگاه دیگری منتقل می‌کرد… کاظم می‌خواست در طول مسیر تا اردوگاه بعدی نیز از حضور مرحوم ابوترابی بهره‌مند شود. 🔸 روزها گذشت تا اینکه آزاد شدند. کاظم برای خداحافظی با آنان به خصوص سید آزادگان تا مرز ایران آمد. 🔸 او پس از مدتی نتوانست دوری حاج آقا ابوترابی را تحمل کند و به هر سختی بود راهی ایران شد. او برای دیدن حاج آقا به تهران آمد. وقتی فهمید حاج‌آقا ابوترابی در مسیر مشهد و در یک سانحه رانندگی مرحوم شده‌اند به شدت متأثر شد. برای همین به مشهد و سرمزار آقای ابوترابی رفت و مدت‌ها آنجا بود. 🔸 کاظم از خدا می‌خواست تا از گناهانش نسبت به اسرای ایرانی بگذرد. او سراغ برخی دیگر از اسرای ایرانی رفت و از آن‌ها بابت شکنجه‌ها و… حلالیت طلبید. ⁉️ حالا شاید این سؤال را بپرسید که این ماجرا هر چند زیباست و نشان از یک انسان دارد، چه ربطی به دارد؟! 🔸 ربط ماجرا در اینجاست که انسان اگر توبه واقعی کند می‌تواند مقام را کسب کند. کاظم داستان ما مدتی قبل در راه دفاع از حرم حضرت زینب(ع) در به شهادت رسید. ✅ او ثابت کرد که مانند حر اگر از گذشته سیاه خود توبه کنیم، می‌توانیم حتی به مقام شهادت برسیم. ______ 📚 منبع: با تلخیص، کتاب مدافعان حرم، موسسه شهید ابراهیم هادی. 💠 •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• ✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇 🌍eitaa.com/rahSalehin
12.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⚫️ تا حالا به این شدت گریه آقا رو ندیده بودم. ⚫️ روضه‌خوانیِ مهدی سلحشور در شام غریبانِ حسینی در حسینیهٔ امام خمینی(ره) نه ذوالجناح دگر تابِ استقامت داشت نه سیٌدالشٌهدا بر جدال طاقت . 💠 •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• ✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇 🌍eitaa.com/rahSalehin
14.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
لبیک مردم به ندای "هل من ناصر" امام در تعزیه 💠 •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• ✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇 🌍eitaa.com/rahSalehin
10.17M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ماجرای کتک خوردن شمر تعزیه از مردم و جان دادنش و اتفاقات عجیب بعد از آن😭 ❤️ التماس دعا شمرِ امام حسین شدن هم توفیق میخواد 💠 •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• ✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇 🌍eitaa.com/rahSalehin
* 💞﷽💞 ‍ این دیگر چه مدلی بود? تا به حال ندیده بود این حجم از رعایت و حیا را! آنقدر چشم و گوش بسته نبود که نفهمد راحله برای چه پوشیه بسته و همین شاید ناخوداگاه لبخندی شد برلبانش. شاید اگر بار اول بود که راحله را میدید همچین حرکتی را خشکه مقدس بازی میخواند اما او راحله را می شناخت. دختری که حجب و حیا در تک تک رفتار هایش موج میزد. او تنها ظاهر دین را نداشت. اخلاقش هم دینی بود و این محافظت هم تراز آن اخلاق بود و بوی خشکه مقدسی نداشت. راحله ثابت کرده بود که میداند هرچیزی جایی دارد. سیاوش دیده بود این دختر در جمع دوستانش چقدر شاد و پر انرژی ست و در مقابل پسرها چقدر جدی و آرام. دیده بود همیشه در درس، میان شاگردها ممتاز بود و در بحث های علمی بدور از هرگونه واهمه و خجالت ابلهانه ای، راحت اظهار نظر میکرد. دیده بود طرز متفاوت رفتار راحله با نامزدش را که بخاطر محرم بودن فرق میکرد برایش با سایر مردها. دیده بود راحله بسته نیست، عقب مانده نیست، تنها حریمی دارد که به همه یاد می دهد من را بخاطر انسان بودنم ببینید. عقل و درایت و اخلاقم را بسنجید نه زیبایی و جاذبه زنانه و ظاهری ام را. و این برای سیاوش چهره ای متفاوت از یک دختر محجبه بود. دختری محجوب اما نه خمود، شاد اما خویشتن دار، اجتماعی اما دارای اصول و چهار چوب و همین ها قلب سیاوش را لرزانده بود. او راحله را بیشتر از آنکه خود راحله بداند میشناخت. برخلاف راحله که فکر میکرد این احساس زودگذر و موقتی ست، سیاوش میدانست این دختر را شناخته است که عاشقش شده. راحله جمعی از خوبی ها بود. برای همین امشب، وقتی این ظاهر را دید چشمانش برقی زد و لبخندی دلنشین روی لبش نشست. هرچند در این میان نباید نقش مادر سیاوش را نادیده گرفت. مادری معتقد که از زن تصویر موجودی با حیا را در ذهن سیا به جا گذاشته بود. پدر که صحبتش با راحله تمام شده بود به طرف سیاوش آمد و آن برق چشم ها از دیدش پنهان نماند. اشتباه نکرده بود. با خوشرویی مهمان جوان را که سعی میکرد نگاهش را کج کند تا مبادا لو برود به داخل تالار راهنمایی کرد. خوشبختانه آن شب دیگر دیداری رخ نداد و راحله توانست با خیال راحت به جشنش برسد. البته حسی درونش میگفت این آرامش قبل از طوفان است!! ولی خب، روز های بعد هم که دیگر عید بود و دید و بازدید و مهمانی های خانوادگی، دیگر مجالی برای فکر کردن به این حس ناخوشایند ته دلش و آن جناب دکتر نمی ماند. کم کم داشت خاطرات بد از ذهنش پاک میشد. دروغ چرا? وقتی خواهرش و "آقا حامد جانش" (لفظی که معصومه برای توصیف همسرش جلوی خواهرش به کار میبرد) را میدید بیشتر از آنکه زنده شدن خاطرات بد ازارش دهد، به این فکر میکرد که یک عشق واقعی چقدر خوب است. او ذاتا آدم سازگاری بود. خیلی سریع با مشکلات کنار می آمد و خودش را ترمیم میکرد. قرار نیست در این دنیا بدون مشکل باشیم و زندگی سراسر راحتی داشته باشیم چرا که "دنیا در بلا پیچیده است"۱ و "خلق الانسان فی کبد"۲ قرار است یاد بگیریم چطوری با مشکلات کنار بیاییم. زندگی در هر حال زیباست. وقتی صبح، آفتاب را میبینی که از لابلای پرده توری اتاقت به درون می خزد چرا زندگی زیبا نباشد?وقتی راه میروی و بالای سر اسمان ابی را میبینی پر از لکه های ابر سفید، وقتی باران میبارد چرا زندگی زیبا نباشد? چرا خوشی های کوچک زندگی را نمیبینیم?چرا بابت داشته هایمان( که خیلی بیشتر از نداشته هاست) شاکر نیستیم? نقش و هدف ما از این زندگی چیست? نه دوست من، اینگونه نیست که من در زندگی رنجی نبرده باشم و از سر شکم سیری تنها شعار بدهم. من روزهایی داشته ام که شاید باورش هم سخت باشد اما اگر باور کنیم در هر حالی که هستیم خداوند میبیند پس ناراحتی چرا? باور داشته باشیم روزهای سخت خواهند گذشت. وقتی تو وظیفه ات را طبق خواست او انجام دهی زندگی در هر حالی زیبا خواهد بود. و خواهی رسید به آن "ما رایت الا جمیلا"!۳ تا وقتی خداوند هست و میبیند چرا ما نیز به اربابمان اقتدا نکنیم که در هیاهوی ظهر عاشورا، وقتی خون فرزند شش ماهه اش را به آسمان پاشید فریاد براورد که : این مصیبت بر من اسان است چون در محضر خداست!! و راحله هم این روزها آرام بود چون خدایی بود و او می اندیشید آنچه اتفاق افتاده شاید سخت بوده اما خیلی خیلی آسان تر از اتفاقاتی ست که برای هزاران نفر دیگر رخ میدهد پس چرا شاکر نباشد? و شاید چون او آنقدر آرام و شاکر بود، طبق سنت " لئن شکرتم، لازیدنکم"۴ خداوند آنچه را میخواست به او داد. عشقی واقعی که همه عمر طالب آن بود. پ.ن: ۱. الدنیا دار بالبلاء محفوفه(خطبه ۲۲۶ نهج البلاغه) ۲. انسان در رنج و سختی خلق شده است(ایه ۴ سوره بلد) ۳. من به جز زیبایی ندیدم(جمله منسوب به حضرت زینب در کربلا) ۴. اگر شکر کنید، نعمت خود را بر شما خواهم افزود(ایه ۷ سوره ابراهیم) ...
✿💕کانال رمان عاشقانه ی مذهبی💕✿ 💠 •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• ✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇 🌍eitaa.com/rahSalehin