eitaa logo
🇵🇸راهـ ــ ــ صالحین 🇮🇷🛣️
938 دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
3.6هزار ویدیو
94 فایل
باسلام به کانال "راه صالحین " خوش آمدید🌺 🤚در این مجال، راه صلحا را با هم مرور خواهیم کرد✋ ارتباط با ادمین: @habeb_1 این کانال مستقل بوده و به هیچ ارگانی متعلق نمی‌باشد
مشاهده در ایتا
دانلود
* 💞﷽💞 قسمت (۷۲). رفتم داخل کافه نشستم ،یاد کادوی امیر افتادم کادو رو باز کردم ،نگاه کردم یه انگشتر عقیق که اسمم روش نوشته 😍 سر کلاس فقط به این فکر میکردم چه جوری بهش بگم ، یاد سلما افتادم ،خندش زدم ،سرم اومد 😅 بعد کلاس رفتم تو محوطه دیدن امیر کنار ساحره و محسن ایستاده نزدیکشون شدم ساحره : به مشهدی خانم ،زیارتتون قبول - مرسی عزیزم ،انشاءالله قسمت شما محسن: ،سلام سارا خانم زیارتتون قبول, انشا ءالله باهمدیگه برین کربلا ( توی دلم گفتم یعنی میشه😍) - خیلی ممنون امیر: بچه ها اگه جایی میرین برسونیمتون - آره امیر راست میگه بیاین با هم بریم ساحره: نه عزیزم خیلی ممنون ،من و محسن جایی کار داریم مسیرمون به شما نمیخوره - باشه هر جور راحتین خدا حافظی کردیم و رفتیم سوار ماشین شدیم - امیر آقا امیر : بله - بریم گلزار؟ امیر: چرا که نه 😊 رسیدیم بهشت زهرا اول رفتیم سرخاک مامان فاطمه فاتحه ای خوندیم و بعد رفتیم سمت گلزار شهدا کنار شهید گمنام امیر نشست قرآن کوچیکشو درآورد شروع به خوندن کرد منم رو به روش نشستم و نگاهش میکردم دستمو گذاشتم روی سنگ قبر شهید ،کمکم کن 😢 - امیر ؟ امیر: بله - من نمیخوام برم از ایران ، یعنی از وقتی عاشقت شدم نمیخوام برم ( امیر سکوت کردو چیزی نگفت) - تو هم منو دوست داری؟ امیر : من زمانی تصمیم به ازدواج با تو رو گرفتم که قرار شد چند ماه بعد عقد از هم جدا شیم من نمیتونم باهات زندگی کنم ( تمام وجودم له شد ،یعنی دوستم نداره 😢، از چشمام اشک می‌اومد و من پاکشون میکردم ) - باشه اشکالی نداره ،لزومی هم نداره که عقد کنیم چون من دیگه نمیخوام از اینجا برم ، ۱۰ روز دیگه مدت صیغه مون تمام میشه ،دیگه لازم نیست عقد کنیم من میرم داخل ماشین منتظرتون میمونم بیاین 😔 ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ ✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇. 🌍eitaa.com/rahSalehin
5.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
پسر عموی مقام رده بالا که سهله اگه خود مقام رده بالا هم باشه من حکم داشته باشم ببرمش میبرمش💪🏻 رحمانی(حسین فریدون) برادر فاسد و خائن و جاسوس حسن روحانی ۲ ✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇. 🌍eitaa.com/rahSalehin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📺سخنرانی حاج آقا قرائتی ✍️موضوع: باختیم ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ ✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇. 🌍eitaa.com/rahSalehin
#نمایش صوتی کتاب " پایی که جا ماند" بر اساس خاطرات سید ناصر حسینی پور از زندان های مخفی عراق #پایی_که_جاماند سید ناصر حسینی پور #دفاع_مقدس از امشب حدود ساعت 22 منتظر باشید ✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇. 🌍eitaa.com/rahSalehin
1_592171344.mp3
9.45M
جلد دوم ، قسمت چهاردهم ✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇. 🌍eitaa.com/rahSalehin
14.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
امید آفرین *تو دهنی ایران به انگلیس و آمریکا که در تاریخ بی نظیره* ✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇. 🌍eitaa.com/rahSalehin
* 💞﷽💞 قسمت (۷۳) من مریضم ،نمیتونم باهات ازدواج کنم 😔 -یعنی چی؟ امیر: من بیماری قلبی دارم - (وقتی اینو گفت پاهام سست شد نشستم روی زمین) من حتی نمیتونم بچه دار بشم ، مادرم همیشه غصه میخورد که پسرش هیچ وقت نمیتونه ازدواج کنه شما وقتی پیشنهاد همچین کاری و که دادین گفتم پس تا یه مدت میتونم مادرمو خوشحال نگه دارم .بعد از یه مدت یه چیزی و بهونه میکنم و ازتون جدا میشم فکرشو نمیکردم به اینجا برسه ( نشستم و شروع کردم به گریه کردن ،یعنی من حتی واسه ادامه زندگیم هم باید زجر کشیدن کسی و که دوستش دارم نگاه کنم ،یاد مادرم افتادم ،گریه هام بلند شد ) امیر: سارا جان من معذرت میخوام ( نگاهش کردم): یعنی فقط مشکلت همینه امیر: این مشکل کوچیکی نیست سارا - دوستم داری؟ ( چیزی نگفت ، صدامو بلند کردم و دوباره پرسیدم): دوستم داری😭؟ ( برای اولین بار بغلم کرد ) : من همون روز تو ترکیه دیدمت عاشقت شدم - من چیزی نمیخوام به جز عشق تو 😢 امیر : سارا جان تو الان حالت خوب نیست بعدا صبحت میکنیم (امیرو رسوندم دم در خونش خودمم رفتم خونه ، درباز کردم مریم با دیدن قیافه ام اومد جلو) مریم: سارا چیزی شده؟ با امیر حرفت شده؟ - نه فقط یه کم حالم بده رفتم تو اتاقم و دراز کشیدم روی تخت با دیدن عکس مامان گریه ام گرفت اینقدر صدای گریه هام بلند بود که مریم اومد تو اتاق مریم: سارا جون به لب شدم بگو چی شده ( مریم و بغل کردم و گریه میکردم ،هق هق زنان همه ماجرا رو بهش گفتم) مریم : عزیزززم آروم باش ، با گریه کردن که چیزی درست نمیشه ،به نظرم با پدرت صحبت کن کمکت میکنه ( میترسیدم به بابا رضا بگم اونم اول سرزنشم کنه به خاطر دروغی که گفتم،بعد به خاطر شرایط امیر مخالفت کنه ) شب بابا اومد خونه حالم خوب نبود به مریم گفتم که شام نمیخورم صدای در اتاق بابا رو شنیدم حتما بابا رفت تو اتاقش دیگه نمیتونستم تحمل کنم رفتم تو اتاقش - بابا رضا میشه صحبت کنیم باهم ( بابا رضا با دیدن قیافه ام اومد سمتم) چی شده سارا اصلا حالم خوب نبود تعادل ایستادن و نداشتم نشتم روی زمین شروع کردم به حرف زدن بابا رضا هم بین حرفام هیچی نگفت وقتی حرفام تمام شد شروع کردم به گریه کردن بابا رضا اومد جلو و بغلم کرد : بابا جان تو الان واسه چی داری گریه میکنی،واسه اینکه نمیتونه بچه دار بشه - نه بابا جون اصلا بچه برام مهم نیست ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ ✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇. 🌍eitaa.com/rahSalehin
* 💞﷽💞 قسمت (۷۴). بابا رضا: پس واسه چی ناراحتی - قلبش بابا 😭 اگه زبونم لال یه طوریش بشه من چیکار کنم 😭 بابا رضا: دخترم عمر دست خداست ،تو باید از لحظه لحظه زندگیت لذت ببری ( بابا با حرفاش آرومم کرد ) - بابا جون از دستم ناراحت نیستین 😔 بابا رضا: چرا اولش بودم ولی وقتی همه ماجرا رو گفتی میبخشمت ( بابا رضا رو بغل کردم و بوسیدمش) تو بهترین بابای دنیایی😭 رفتم تو اتاقمو تا صبح نخوابیدمو داشتم فکر میکردم صبح که آفتاب دراومد لباسمو پوشیدمو رفتم پایین مریم: سارا جان کجا میری؟ - سلام مریم جون دارم میرم خونه امیر اینا مریم: صبحانه نمیخوری؟ - نه میریم اونجا با امیر صبحانه میخورم مریم با لبخند: برو عزیزم توی راه رفتم گل فروشی و یه شاخه گل مریم گرفتم رفتم خونه امیر اینا زنگ درو زدم ناهید جون درو باز کرد - سلام ناهید جون ناهید: سلام مادر اتفاقی افتاده؟ - نه با امیر کارداشتم خونه است؟ ناهید : اره ولی دیشب حالش خوب نبود دم صبح خوابید ( الهی بمیرم براش 😔) در اتاقشو باز کردم دیدم خوابیده رفتم کنارش نشستم و دستمو گذاشتم روی قلبش یه دفعه بیدار شد گل و گرفتم جلوم : تقدیم باعشق امیر لبخندی زد: سلام تو اینجا چیکار میکنی؟ - خوب اینجا خونمه 😁 امیر : چه طوری از خوابت زدی اومدی حالا - اخ من چقدر بدبختم که همه میدونن من خوشخوابم 😂 خوابم نبرد اومدم کنار عشقم بخوابم ( هر دومون کلاسمونو کنسل کردیم تا ظهر خوابیدیم ، بعد باهم بعد ناهار رفتیم بیرون ) ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ ✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇. 🌍eitaa.com/rahSalehin
19.17M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دعوا و مشاجره والدین چه تأثیری در کودکان دارد؟ ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ ✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇. 🌍eitaa.com/rahSalehin
#نمایش صوتی کتاب " پایی که جا ماند" بر اساس خاطرات سید ناصر حسینی پور از زندان های مخفی عراق #پایی_که_جاماند سید ناصر حسینی پور #دفاع_مقدس از امشب حدود ساعت 22 منتظر باشید ✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇. 🌍eitaa.com/rahSalehin
1_592179447.mp3
9.77M
پایان جلد دوم ، قسمت پانزدهم ✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇. 🌍eitaa.com/rahSalehin
19.17M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دعوا و مشاجره والدین چه تأثیری در کودکان دارد؟ ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ ✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇. 🌍eitaa.com/rahSalehin