eitaa logo
🇵🇸راهـ ــ ــ صالحین 🇮🇷🛣️
938 دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
3.6هزار ویدیو
94 فایل
باسلام به کانال "راه صالحین " خوش آمدید🌺 🤚در این مجال، راه صلحا را با هم مرور خواهیم کرد✋ ارتباط با ادمین: @habeb_1 این کانال مستقل بوده و به هیچ ارگانی متعلق نمی‌باشد
مشاهده در ایتا
دانلود
* .نسـل.سـوخـته .شصت.و.نهم * ✍توی حال و هوای خودم اون جمله رو گفتم ... سرم رو که آوردم بالا حالت نگاهش عوض شده بود ... آدم های زلال رو فکر می کنی عادین و ساده از کنارشون رد میشی اما آّب گل آلود نمی فهمی پات رو کجا میزاری هر چقدر هم که حرفه ای باشی ممکنه اون جایی که داری پات رو میزاری ... زیر پات خالی باشه یا یهو زیر پات خالی بشه خندید ... مثل فرهاد که موقع رد شدن از رود با مغز رفت توی آب... هر چند یادآوری صحنه خنده داری بود و همه بهش خندیدن اما مسخره کردن آدم ها هرگز به نظرم خنده دار نبود حرف رو عوض کردم و از دکتر جدا شدم ... رفتم سمت انشعاب رود، وضو گرفتم ... دکتر و بقیه هم آتیش روشن کردن ... ده دقیقه بعد گروه به ما رسید هنوز از راه نرسیده دختر و پسر پریدن توی آب ... چشم هام گر گرفت ... وقتی داشتم از آب زلال و تشبیهش به آدم ها حرف می زدم ... توی ذهنم شهدا بودن ... انسان های به ظاهر ساده ای که عمق و عظمت وجودشون تا آسمان می رسید و حالا توی اون آب عمیق ... کوله ام رو برداشتم و از جمع جدا شدم به حدی حالم خراب شده بود که به کل سعید رو فراموش کردم چند متر پایین ترزمین با شیب تندی، همراه با رود پایین می رفت ... منم باهاش رفتم اونقدر دور شده بودم که صدای آب ... صدای اونها رو توی خودش محو کرد کوله رو گذاشتم زمین دیگه پاهام حس نداشت ... همون جا کنار آب نشستم به حدی اون روز سوخته بودم ... که دیگه قدرت کنترل روانم رو نداشتم صورتم از اشک، خیس شده بود به ساعتم که نگاه کردم ... قطعا اذان رو داده بودن ... با اون حال خراب زیر سایه درخت، ایستادم به نماز آیات سوره عصر ... از مقابل چشمانم عبور می کرد دو رکعت نماز شکسته عصر هم تموم شد ... از جا که بلند شدم سینا سرپرست دوم گروه ... پشت سرم ایستاده بود ... هاج و واج مثل برق گرفته ها بدجور کپ کرده بود به زحمت خودم رو کنترل می کردم صدام بریده بریده در می اومد ... - کاری داشتی آقا سینا؟ با شنیدن جمله من، کمی به خودش اومد زبونش بند اومده بود و هنوز مغرش توی هنگ بود حس می کردم گلوش بدجور خشک شده و صداش از ته چاه در میاد با دست به پشت سرش اشاره کرد بالا ... چایی گذاشتیم می خواستم بگم بیاید ... خوشحال میشیم از حالت بهم ریخته و لفظ قلم حرف زدنش ... می شد تا عمق چیزهایی رو که داشت توی ذهنش می گذشت رو دید... به زحمت لبخند زدم عضلات صورتم حرکت نمی کرد - قربانت داداش ... شرمنده به زحمت افتادی اومدی ... نوش جان تون من نمی خورم ... برگشت ... اما چه برگشتنی ده دقیقه بعد دکتر اومد پایین ... - سر درد شدم از دست شون آدم میاد کوه، آرامش داشته باشه و از طبیعت لذت ببره ... جیغ زدن ها و پریدم توی حرفش ... ضایع تر از این نمی تونست سر صحبت رو باز کنه و بهانه ای برای اومدن بتراشه ... بفرما بشین اینجا هم منظره خوبی داره نشست کنارم معلوم بود واسه چی اومده ... - جوانن دیگه ... جوانی به همین جوانی کردن هاشه که بهترین سال های عمره یهو حواسش جمع شد ... - هر چند شما هم ... هم سن و سال شونی نمیگم این کارشون درسته ولی خوب سرم رو انداختم پایین بقیه حرفش رو خورد و سکوت عمیقی بین ما حکم فرما شد ... 👈نویسنده:شهیدسید طاها ایمانی * ادامــه.دارد.... 💐شادے ارواح طیبہ شهدا صلوات💐 بامــــاهمـــراه باشــید ✿💕کانال رمان عاشقانه ی مذهبی💕✿ 💠 •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• ✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇 🌍eitaa.com/rahSalehin
* .نسـل.سـوخـته .هـفـتاد * ✍زمان پیامبر برای حضرت خبر میارن که فلان محل یه نفر مجلس عیش راه انداخته و ... پیامبر از بین جمع ... حضرت علی رو می فرسته علی جان برو ببین چه خبره؟ حضرت میره و برمی گرده ... و خطاب به پیامبر عرض می کنه یا رسول الله من هیچی ندیدم ... شخصی که خبر آورده بوده عصبانی میشه و میگه ... من خودم دیدم ... و صدای ساز و دهل شون تا فاصله زیادی می اومد چطور علی میگه چیزی ندیدم؟ پیامبر می فرمایند چون زمانی که به اون کوچه رسید ... چشم هاش رو بست و از اونجا عبور کرد من بهش گفته بودم، ببین ... و اون چیزی ندید مات و مبهوت بهم نگاه می کرد به زحمت، بغض و اشکم رو کنترل کردم قلب و روحم از درون درد می کرد به اونهایی که شما رو فرستادن بگید مهران گفت ... منم چیزی ندیدم و بغض راه گلوم رو سد کرد حس وحشتناکی داشتم ... نمی دونستم باید چه کار کنم ... توی اون لحظات، تنها چیزی که توی ذهنم بود همین حکایت بود و بس بهش نگاه نمی کردم ... ولی می تونستم حالاتش رو حس کنم گیج و سر درگم بود با فکر و انتظار دیگه ای اومده بود ... اما حالا ... درد بدی وجودم رو پر کرده بود حتی روحم درد می کرد... درد و حسی که برای هیچ کدوم قابل درک نبود به خدا التماس می کردم هر چه زودتر بره ... اما همین طور نشسته بود نمی دونم به چی فکر می کرد چی توی ذهنش می گذشت ... ولی دیگه قدرت کنترل این درد رو نداشتم ناخودآگاه اشک از چشمم فرو ریخت سریع خودم رو کنترل کردم ... اما دیر شده بود ... حالم دست خودم نبود نگاه متحیرش روی چهره من خشک شده بود ما واسه وجب به وجب این خاک جون دادیم ... جوان هایی که جوانی شون رو واسه اسلام گذاشتن وسط اونها هم جوان بودن ... اونها هم شاد بودن شوخ بودن ... می خندیدن وصیت همه شون همین بود ... خون من و با حالتی بهم نگاه می کرد ... که نمی فهمیدمش شاید هیچ کدوممون همدیگه رو مثل فنر از جا پریدم و کوله رو از روی زمین برداشتم می خواستم برم و از اونجا دور بشم ... یاد پدرم و نارنجی گفتن هاش افتاده بودم یه حسی می گفت ... با این اشک ریختن بدجور خودت رو تحقیر کردی حالم به حدی خراب بود که حس و حالی نداشتم ... روی جنس این تفکر فکر کنم خدائیه یا خطوات شیطان که نزاره حرفم رو بزنم ... هنوز قدم از قدم برنداشته صدای سعید از بالای بلندی ... بلند شد مهرااااان ... کوله رو بیار بالا همه چیزم اون توئه ... راه افتادم دکتر با فاصله ی چند قدمی پشت سرم ... آتیش روشن کرده بودن و دورش نشسته بودن به خنده و شوخی سرم رو انداختم پایین ... با فاصله ایستادم و سعید رو صدا کردم اومد سمتم و کوله رو ازم گرفت تو چیزی از توش نمی خوای؟ اشتها نداشتم ... - مامان چند تا ساندویچ اضافه هم درست کرد ... رفتی تعارف کن علی الخصوص به فرهاد نفهمیدم چند قدمی مون ایستاده خوب واسه خودت حال کردی ها رفتی پایین ... توی سکوت ادامه سناریوی سینا و دکتر با فرهاد بود ... ولی من دیگه حس حرف زدن نداشتم ... لبخند تلخی صورتم رو پر کرد ااا زاویه، پشت درخت بودی ندیدم سریع کوله رو از سعید گرفتم و یه ساندویچ از توش در آوردم ... و گرفتم سمتش بسم الله ... 👈نویسنده:شهیدسید طاها ایمانی * ادامــه.دارد.... 💐شادے ارواح طیبہ شهدا صلوات💐 بامــــاهمـــراه باشــید ✿💕کانال رمان عاشقانه ی مذهبی💕✿ 💠 •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• ✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇 🌍eitaa.com/rahSalehin
6.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
امام حسن سلام الله علیه : الغَفلَةُ تَركُكَ المَسجِدَ، وطاعَتُكَ المُفسِدَ . غفلت آن است كه مسجد (رفتن براى نماز) را ترك كنى و از شخص مفسد فرمان برى . بحارالانوار : ۷۸ / ۱۱۵ / ۱۰ با عرض سلام، ادب، احترام، خداقوت سالروز ولادت دومین اختر تابناک آسمان امامت و ولایت امام حسن مجتبی علیه‌السلام را خدمت شما مهدی یاور ارجمند و خانواده مهدوی یتان تبریک و تهنیت عرض مینماییم عاقبت تان بخیر و شهادت گردد یا زهرا سلام الله علیها 💠 •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• ✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇 🌍eitaa.com/rahSalehin
سلام دوستان 🙋‍♂ 😔 متاسفانه مردم غزه همه جوره نیاز به کمک دارند.. اصلا حالشون خوب نیست.. 🙏 بیائیم در این ماه عزیز و دوست داشتنی 🌹 برای سلامتی امام زمان و تعجیل در فرج 🤲 همچنین به شکرانه ی امنیت بی نظیری که داریم ، به مردم غزه کمک کنیم...🌹 ❌ برای کمک ، شماره حساب و کارت های متعددی در کانال ها و گروه ها دیده میشه ، ‼️ بجای واریز پول به اون حساب ها که معلوم نیست برای کیه و کجا خرج میشه ، ✅ بهتره کمک های خودمون رو از طریق دفتر رهبر عزیزمون به مردم بی پناه و مظلوم غزه برسونیم. ✅ اینجوری دیگه 💯 در 💯 خیالمون همه جوره راحته ..😌 🇮🇷 همچنین اگر همه ی کمک ها از طریق رهبر عزیزمون به غزه برسه ، خود این کار نوعی کمک به جمهوری اسلامی و تقویت شیعه و جایگاه ولایت فقیه محسوب میشه🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🌺 همین الان مثل تصویر بالا ، وارد سایت لیدر بشید و هر مقدار که براتون مقدوره ، کمک کنید ، ان شاءالله این کار خیر ذخیره ی قبر و قیامت ما باشه .. 🤲 خدا برکت .. 🤝 یا علی.. https://www.leader.ir/fa 💠 •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• ✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇 🌍eitaa.com/rahSalehin
هدایت شده از گیزویز
7.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تو دل اروپا روزه میگیرن بعد اینجا میگن ما ایرانی هستیم روزه مال عرباست😂 😂 @Gizviz 👏
17.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 کَل کَل های بامزه حامد شاکرنژاد و حسنین حِلو در برنامه محفل 😂 💠 •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• ✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇 🌍eitaa.com/rahSalehin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❎ دوستان این پست فوق العاده مهم و قابل تامل است. و نگاه شما را به زندگی تغییر میدهد. لطفا" با دقت نگاه کنید و سپس به معانی عجیب و عمیق دو آیه سوره حدید توجه کنید. ❎ مَا أَصَابَ مِن مُّصِيبَةٍ فِي الْأَرْضِ وَلَا فِي أَنفُسِكُمْ إِلَّا فِي كِتَابٍ مِّن قَبْلِ أَن نَّبْرَأَهَا ۚ إِنَّ ذَٰلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرٌ ❎ هیچ رخدادی در زمین به وقوع نمی‌پیوندد، یا به شما دست نمی‌دهد، مگر این که پیش از آفرینش زمین و خود شما، در کتاب بزرگ و مهمّی (به نام لوح محفوظ، ثبت و ضبط) بوده است، و این کار برای خدا ساده و آسان است. الحديد 22 ❎ لِّكَيْلَا تَأْسَوْا عَلَىٰ مَا فَاتَكُمْ وَلَا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاكُمْ ۗ وَاللَّهُ لَا يُحِبُّ كُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ ❎ این بدان خاطر است که شما نه بر از دست دادن چیزی غم بخورید که از دستتان بدر رفته است، و نه شادمان بشوید بر آنچه خدا به دستتان رسانده است. خداوند هیچ شخص متکبّر فخرفروشی را دوست نمی‌دارد. الحديد 23. https://eitaa.com/harffe_hesab 🟢🟣🔴🔵
13.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️ امیدواریم که منافع و پول جای وجدان را نگیرد. امیدواریم که بدون ترس از ریزش فالوور و فحش و ناسزا از مظلومان عالم دفاع کنیم. 🌎🌎🌎 💠 •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• ✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇 🌍eitaa.com/rahSalehin
🚨راستی اگه کسی از این خانمها 🔹آذر سگباز. 🔹ابتکار جاسوس پرور. 🔹ملاوردی فمنیست. در مورد قتل و عام زنان و دختران مظلوم غزه و تجاوز سربازان اسرائیلی به زنان و دختران غزه در مقابل پدران و شوهرانشان؛ توئیتی؛ اعتراضی؛ عکس العملی دیده یا خبر داره بی زحمت به ما هم اطلاع بده تا در کانال بارگذاری کنیم. 🔹دوزیستان پست فطرت. 💠💠💠 💠 •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• ✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇 🌍eitaa.com/rahSalehin