* 💞﷽💞
#بادبرمیخیزد
#قسمت5
✍ #میم_مشکات
با این تفاسیر، لزومی نداشت وقتی معصومه از اتاق بیرون می آمد تا به دستشویی برود چیزی از ماجرا یادش مانده باشد. وقتی از دستشویی بیرون آمد، همان طور که موهای بلند و مواجش را جمع میکرد و با گل سر قهوه ای اش می بست، گفت:
-راستی مامان، رفتم نتیجه آزمایشتون رو بگیرم ولی یادم اومد امروز بسته ست.
حالا وارد اشپزخانه شده بود و پشت میز کنار مادرش نشسته بود که داشت سالاد درست میکرد. مادر گفت:
-من که دیشب بهت گفتم امروز بسته ست! تو نمیخوای دست از این گیج بازی هات برداری?بیچاره شوهرت!!
معصومه خندید و گفت:
- دلش هم بخواد!دختر به این خوبی!
مادر خیاری را که معصومه برداشته بود تا گاز بزند از دستش گرفت و گفت:
- اما من فکر نمیکنم اینکه هر روز غذای سوخته بخوری و مجبور باشی با کت و شلوار سبز چهار خونه، پیرهن ابی فیروزه ای راه راه بپوشی چیز جالبی باشه که دلش بخواد!من می ترسم تو یادت بره بچه ت رو کجا گذاشتی!!
معصومه خندید و بلند شد تا از یخچال خیاری بردارد چون مادرش عمرا نمیگذاشت دست به خیارهای سالاد بزند.
ماجرای کت و شلوار و پیراهن فیروزه ای، برمیگشت به یک سال پیش. آن روز قرار بود پدر به عنوان معتمد صنف قالی فروش ها در جلسه شهرداری شرکت کند. مادر که سر درد داشت به معصومه سپرد که پیراهن سفید پدر را که تازه شسته بود اتو کند و رفته بود تا کمی استراحت کند. اما وقتی ک پدر به خانه آمد تا لباسش را عوض کند در کمال ناباوری دید که به جای پیراهن سفیدش، پیراهن راه راه فیروزه ای کنار کت و شلوارش انتظارش را می کشد و وقتی در جستجوی پیراهن سفیدش برآمد آن را قاطی لباس های تازه شسته دید و کاشف به عمل آمد که معصومه پیراهن آبی را اتو کرده و پیراهن سفید را به خیال کثیف بودن در ماشین انداخته بود!!
از آنجایی که دیگر وقت نبود و همیشه در حساس ترین شرایط، اگر شما ده دست لباس داشته باشید یا کثیف هستند یا در خشکشویی به سر می برند، پدر مجبور شد با چنین تیپ مضحکی راهی جلسه ای به آن مهمی بشود! باز اگر قرار بود تنها یک عضو عادی آن جلسه باشد شاید میشد با مساله کنار آمد اما چون همیشه وقتی سعی میکنید بهترین باشید زمین و زمان همداستان میشوند که نگذارند، پدر قرار بود به عنوان سخنران صنف صحبت کند...سخنرانی که اخبارش از شبکه استانی پخش میشد!!
حالا اگر تصور کنید، پدر شما از آن قسم مردهایی باشد که چنان به تیپ و ظاهرش اهمیت میدهد که حتی دکمه سراستین لباسش را از کمرون زیگزال* تهیه میکند و عطرش را هر سه ماه یک بار از شرکت ژان نیل* فرانسه سفارش می دهد میتوانید عمق فاجعه را برای پدر بیچاره حدس بزنید.
پ.ن:
*کمرون زیگزال: برندی ایرانی که در انگلستان به ثبت رسیده و دارای طراحان ایرانی ست.
*ژان نیل: نام شرکت عطر و ادکلن فرانسوی که اسانس مورد نیاز بسیاری از شرکت های عطر سازی مطرح دنیا چون شانل و دیور و ... را تامین میکند.
#ادامه_دارد...
✿💕کانال رمان عاشقانه ی مذهبی💕✿
💠 #الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇
🌍eitaa.com/rahSalehin
* 💞﷽💞
#بادبرمیخیزد
#قسمت6
✍ #میم_مشکات
اما خب، جای شکرش باقی بود که پدر اهل دعوا و مرافعه نبود و اگر چه طبع حساسی داشت به همان اندازه نیز با گذشت بود. وقتی معصومه پدرش را با آن کت و شلوار سبز رنگ و پیراهن آبی بر صفحه تلویزیون دید با خودش عهد کرد که دیگر حواسش را جمع کند که البته این تصمیم هم مثل بقیه موارد عمری بیشتر از پنج دقیقه نداشت!
مادر برای اینکه معصومه را از دنیای فکرو خیال بیرون بکشد گفت:
-حالا چرا اینقد سگرمه هات تو هم بود?باز تو رانندگی دسته گل به اب دادی?
قبل از اینکه معصومه جوابی بدهد خواهرش وارد آشپزخانه شد و چون میدانست معصومه الان عصبانی نیست و شوخی مجاز است گفت:
-نه،امروز خوب بود!فقط یه بار خاموش کرد! طی این دو ماه فکر کنم این یه رکورد فوق العاده حساب میشه
بعد صندلی را عقب کشید و نشست. معصومه دهانش را کج کرد:
- هه هه!با مزه! رانندگی خودت یادت رفته? همچین زدی به در حیاط که بابا مجبور شد لنگه در رو عوض کنه!
خواهر خندید و رو به مادر گفت:
-شیما کی میاد?من خیلی گشنمه... امروز اینقد فیزیک خوندیم که همه چیز رو شکل علامت سوال میبینم!!
- تا من سالاد رو درست کنم اونم میاد
دختر بزرگ پوفی کشید و همانطور یواشکی یک تکه برگ کاهو را کش میرفت بلند شد و گفت:
- پس انگار چاره ای نیست...باید اول نمازمون رو بخونیم
و رفت. معصومه هم پشت سرش روانه شد اما اینکه نمازی که آن روز خواند تا کجای آسمان بالا رفته بود که برش گرداندند خدا می داند چون تمام مدت ذهنش به همه چیز مشغول بود الا کاری که میکرد.
شب، بعد از اینکه شامش را خورد، رفت توی حیاط و روی تابی که زیر درخت بود نشست. اینجا جایی بود که وقتی می خواست ذهنش را جمع و جور کند به آن پناه می برد. نسیم ملایمی می آمد. موهایش را باز کرد تا کله اش هوایی بخورد، شاید مغزش بهتر کار کند. هنوز هوا انقدر سرد نشده بود و تازه برگ های درخت ها شروع به زرد شدن کرده بودند. کمی به درخت های حیاط باغی شان که در تاریکی غوطه ور بودند و تنها سوسوی چراغ های ایوان از ظلمات محض جدایشان میکرد خیره شد. برگ های درخت نارنج روبرویش تکان میخورد. هیچ وقت درخت مرکبات را دوست نداشت... گل هایشان خوشبو بودند و میوه هاشان هم خوشمزه اما درختی ک بهار و پاییز و زمستانش یکی باشد که درخت نیست...
#ادامه_دارد...
✿💕کانال رمان عاشقانه ی مذهبی💕✿
💠 #الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇
🌍eitaa.com/rahSalehin
هدایت شده از 🌸 دو کلمه حرف حساب 🌸
🌎🌎🌎
❎ آنچه خارجیها فهمیدند
ولی روشنفکران ما نفهمیدند
🔴 توئیت بینظیر یک عرب
_ ایران روسیه را از دست غرب نجات داد
_ بوسنی و هرزگوین را از دست صربها نجات داد
_ عراق را از دست داعش نجات داد
_ لبنان را از دست صهیونیستها نجات داد
_ سوریه را از جنگ داخلی و تجزیه نجات داد
_ ونزوئلا را از محاصره آمریکا نجات داد
_ یمن را یک بار برای همیشه از دست عربستان و غرب نجات داد
_ قطر را زمانی که میخواست سرنگون شود از دست عربستان نجات داد
_ زمانی که کشورهای حوزه خلیج فارس ابزار خود را به داخل ترکیه منتقل کردند، اردوغان را از یک کودتا نجات داد
👈و غزه را از دست رژیم صهیونیستی نجات خواهد داد
ایران همچنان تنها کشور جهان است که در مقابل استکبار می ایستد و از همه مستضعفان حمایت می کند
https://eitaa.com/harffe_hesab
🌎🌎🌎
28.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 رفیقم سید رضا میاد مشکلمون رو حل میکنه!
⭕️ خاطره زیبای صابر خراسانی در برنامه محفل
💠 #الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇
🌍eitaa.com/rahSalehin
* 💞﷽💞
#بادبرمیخیزد
#قسمت7
✍ #میم_مشکات
دوست داشت با یکی حرف بزند،خواهرش? هرچند خواهر خوبی بود اما الان نمیتوانست بااو حرف بزند. رویش نمیشد. از طرفی دوست داشت با کسی حرف بزند که سن بیشتری داشته باشد و تجربه اش بیشتر... پدر هم ک اصلا گزینه مناسبی برای این موارد نبود. پس می ماند مادر...درست بود!مگر نه اینکه مادر همیشه سنگ صبورش بود و حتی اگر اشتباهی میکرد بدون سرو صدا بهترین راهنمایی را داشت? چرا زودتر به ذهنش نرسیده بود? خوشحال و راضی از جا بلند شد. شیما پای تلویزیون بود:
-بچه مگه تو فردا کلاس نداری?
- نه زنگ اول معلممون نمیاد، از زنگ دوم باید بریم
-تو هم ک از خدا خواسته!اخه مگه تو پسری اینقد فوتبال نگاه میکنی? اینا ببرن یا اونا،چی گیر تو میاد?
- اخه بچه ها خیلی دوست دارن،میخوام ببینم چیه
معصومه ابرویی بالا برد:
-عحب استدلال فوق العاده ای.... نمیدونی مامان کجاست?
شیما که داشت صحنه حساس بازی را می دید برای لحظه ای نفسش را حبس کرد اما وقتی تیم مورد علاقه اش خطر را از سر گذراند نفس راحتی کشید و گفت:
-فکر کنم تو اتاق خودشون
معصومه نگاهی به صفحه تلویزیون کرد و بعد رو به شیما گفت:
-این همه استرس هم بخاطر علاقه بچه هاست?
شیما کمی سرخ شد. رویش نمیشد بگوید که او هم از فوتبال خوشش می اید. البته خب شاید بیشتر از بازیکن شماره 11!!
#ادامه_دارد...
✿💕کانال رمان عاشقانه ی مذهبی💕✿
💠 #الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇
🌍eitaa.com/rahSalehin
* 💞﷽💞
#بادبرمیخیزد
#قسمت8
✍ #میم_مشکات
معصومه از پله ها بالا رفت، در زد:
-مامان?
-بیا تو
مادر سر سجاده بود. معصومه متعحب پرسید:
-نماز میخونین?الان?
و مادر با خوشرویی حواب داد:
- دیشب سرم درد میکرد، دیر خوابیدم! صبح پدرت دلش نیومده بود صدام بزنه،نماز صبحم قضا شد
معصونه پشت جشمی نازک کرد و گفت:
-حالا اگ ما بودیم بابا تا ظهر صدامون میزدا! اما نوبت ب خانم جون خودش که میرسه،دلش نمیاد!خدا شانس بده
مادر خندید:
-حالا کاری داری یا اومدی رابطه من و بابات رو خراب کنی?
معصومه که نمیدانست جطوری سر صحبت را باز کند گفت:
- راستش من یکم نگران شیما هستم. تازگیا زیاد فوتبال نگاه میکنا... نه اینکه ورزش جیز بدی باشه اما خب احساسات سن شیما رو که میدونین چقد حساسه...جو اینجور چیزها هم که ... میدونین منظورم چیه?
مادر تسبیح ش را برداشت و گفت:
-اره عزیزم، خودمم دیگه دارم نگران میشم... باید با هاش حرف بزنم
بعد چادرش را روی شانه اش انداخت و گفت:
-همین?
معصومه تته پته کنان گفت:
-نه اومدم که یکم با هم حرف بزنیم
مادر لبخندی گوشه لبش نشست و گفت:
-راجع ب همون که ظهر توی کله ت بود?
معصومه با تعجب داد زد:
-شما از کجا فهمیدین?
-خب دیگه...از کجاش رو وقتی خودت مادر شدی می فهمی...
#ادامه_دارد...
✿💕کانال رمان عاشقانه ی مذهبی💕✿
💠 #الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇
🌍eitaa.com/rahSalehin
15.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اینجا مسجدی در ازبکستان است که دارای سی حجره به تعداد جزء های قرآن کریم است که روی دیوار هر اتاق یک جزء کامل با خطی زیبا و واضح حک شده است به طوری که فردی که در اتاق نشسته می تواند بدون عینک بخواند، این مسجد یک شاهکار اسلامی با زیبایی فوق العاده محسوب می شود.
💠 #الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇
🌍eitaa.com/rahSalehin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نعمت هایی که فقط ویژه نماز شب خوان هاست
در عمرتان حتی شده یک بار،نماز شب بخوانید
#حرف_حساب
💠 #الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇
🌍eitaa.com/rahSalehin
6.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چه حکیمانه حضرت آقا حجاب رو تفسیر فرمودند 👌
«چادر حجاب ایرانی است»
به خلاف تفکری که در داخل و خارج القا میکنه چادر فقط حجاب اسلامی هست و با حجاب نمیشه پیشرفت کرد، حضرت آقا خیلی عالی این مسأله رو تبیین فرمودند
کلیپ و ببین و برای اونایی که چادر رو حجاب عرب ها میدونن بفرست و به ایرانی بودنت افتخار کن😍
#چادر_حجاب_برتر
#یا_زینب #حجاب
#بانوی_با_حیا313
💟 مبلغ حجاب باشیم در فضای مجازی 💟
#حرف_حساب
💠 #الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇
🌍eitaa.com/rahSalehin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 کدوم کشور رو دیدید آمریکا باهاش
این طوری حرف بزنه ؟!
استاد رحیم پور ازغدی
#روایت_پیشرفت
#ایران_قوی
#مقتدر_مظلوم
#آینده_از_آن_ماست
👆👆👆👆👆👆👆👆
👌👌👌👌👌👌👌👌
✅✅✅✅✅✅✅✅
#حرف_حساب
💠 #الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇
🌍eitaa.com/rahSalehin
9.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📊درجریان باشید، برنامه به این صورت چیده شده🙄
1⃣✔️کشف #حجاب
2⃣✔️برداشتن نام پدر از شناسنامه
3⃣✔️قانونی کردن ازدواج سفید(زنا)
4⃣✔️به رسمیت شناختن حرامزادگی
5⃣✔️زنای محصنه دیگر جرم تلقی نشود
6⃣✔️اجرای قانون همجنس بازی و..
#حرف_حساب
💠 #الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇
🌍eitaa.com/rahSalehin
8.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇮🇷🇵🇸
﷽
🎥 تشکیل زنجیره انسانی در ساحل میانکاله شهرستان بهشهر در حمایت از طرح نور فراجا و مقابله با کشف #حجاب و ناهنجاری های اجتماعی
#روشنگری | #مطالبه
❣
#حرف_حساب
💠 #الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇
🌍eitaa.com/rahSalehin