eitaa logo
راه بھشـتی 🇮🇷🇵🇸 ًًًًٍٍٍٚٚٚٚٚٚٚٚٚٚٚ
1.6هزار دنبال‌کننده
20.6هزار عکس
17.9هزار ویدیو
164 فایل
﷽ 💠 شهید مظلوم بهشتی🌷: 🔸ارزشــ‌ها را بشنـاس و اشخاص را با ارزش‌هـا بسنج❗️ 💛 (کانالے باهدف نشر و تبیین ارزش‌ها) 📋 ارتباط •° @ya2hasan
مشاهده در ایتا
دانلود
✌️هم زمان با منوتو، برهانی هم شرش رو کم کرد ظاهراً کارفرمای ایشون هم جیره‌شو قطع کرده! بری دیگه برنگردی👎 ..
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❌❌ مهممم تحلیل_انتخاباتی 👆صحبت‌های مهم درمورد شرکت با تمام قوا در ، تصفیه‌ی انقلاب و حمایت از ...☝️☝️
⛔️ تابلوى عبور ممنوع فقط برای ✌️✌️ ♦️ استاندار الحدیده در گفتگو با المیادین: طبق آمار ما به غیر از کشتی‌های اسرائیلی که با آن در حالت جنگ هستیم، بیش از ۴۸۰۰ کشتی از دریای سرخ به‌طور عادی عبور کردند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
- رو منم حساب کُنیا... 🌟 قطعه‌ای از سرود جدید ❤️ اجتماع بزرگ مردم ایران و مراسم رونمایی از قطعه "" با اجرای حاج ابوذر روحی خالق اثر سلام فرمانده و دهه هشتادی‌ها و دهه نودی ها به همراه خانواده ⏰ پنجشنبه نوزدهم بهمن ساعت ۱۵ صحن مسجد مقدس جمکران 📝 جهت کنترل جمعیت حتماً ثبت‌نام انجام شود: ارسال عدد ۱ به ۳۰۰۰۱۹۶۶ @hajabozar_rohi
اردن بی‌دردسر از سد کره گذشت ⚽️ اردن ۲ - ۰ کره‌جنوبی ✍کره‌جنوبی که حذف شد ولی جالب بود، اسم بازیکنای اردن یزید و عمر و ایناست، آن‌قدر صداوسیما مختارنامه و جومونگ رو پخش کرده ... بازی رو که نگاه می‌کردی انگار سپاه شام حمله کرده بود به ارتش چوسان قدیم...😁 ‌‌‌‌
▪️رسول اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) : من در قيامت شفيع پدر، مادر و عمويم ابوطالب هستم. 📚الصبوح من السيرة، ج۱، ص۱۳۴ ▪️وفات جناب ابوطالب(علیه‌السلام) را تسلیت عرض می‌نماییم.
❤️محمدعلی کلی: من تصویری از را در تلویزیون لبنان دیدم و آن هنگام احساس می‌کردم قوی‌ترین مرد جهان هستم و هیچ رقیبی را برای خود نمی‌شناختم اما با دیدن چهره امام خمینی .... ☝️☝️☝️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️هیچ ملتی، مثل ملت ایران از رهبران الهی بارک‌الله نگرفته .. 🎥صحبت‌های طوفانی حاج در شب علیه السلام - حرم مطهر رضوی
امام خمینی ره: آنهائی که اسلام را خلاصه میکنند در اینکه بخورند و یک نمازی بخوانند و یک روزه ای بگیرند و درگرفتاری این ملت،در گرفتاری این جامعه دخالت نکنند،به حسب روایت رسول اکرم اینها مسلم نیستند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‌┈┅ ❁ـ﷽ـ❁ ┅┈ السَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا بَقِیَّةَ اللَّهِ فِی أَرْضِهِ «امام زمان ارواحنا فداه» منّتِ خدای متعال به ما
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📍ارزش هزاران بار شنیدن دارد... ❓چه شد که باکری، باکری شد؟ ❓گیرمون کجاست؟ سردار نوعی اقدم
ابوطالب «ابوطالب ،ابو مطلوب هم هست .» فرزند رشیدش علی ، هم طالب حق بود هم مطلوب خلق . چون حقِ مجسّم بود ، معیار حق‌جویان و میزان حق پرستان بود. ای خدارا محبّ و هم محبوب حق طلب را تو طالب و مطلوب اگر حسودان و عنودان ،در ایمان ابوطالب تشکیک می کنند ،چون با علی خورده حساب دارند و چون به علی هیچ وصله ای نمی چسبد ،برچسب های ناچسب را به ابوطالب می زنند و عقدۂ پسر را بر سر پدر خالی می کنند ، تا از علی انتقام بگیرند ، وگرنه ابوطالب ، مؤمن قریش بود و مدافع قرآن ، و گوهر ایمانش را در صدف تقیّه حفظ کرد ، تا بتواند از حقیقت محمدی دفاع کند و‌چتر حمایتش را بر سر نبوت محمدی بگستراند . علی، فرزند چنین پدری است که در اوج غربت پیامبر ، سینه سپر کرد و سدی در برابر سیل کفر و شرک شد ، تا ایمان از دستبرد کفر مصون بماند و توحید ، در تاریکی شب شرک بدرخشد . ابوطالبِ مؤمن و موحّد ، حتی از شعر ، شمشیری ساخته بود ،برای دفاع از ایمان و توحید. بی جهت نبود که پسر ابیطالب ، اسدالله الغالب ،دوست داشت اشعار ابوطالب ،گردآوری ، تدوین، روایت و نشر شود و می گفت : «ابوطالب بر دین خدا بود و در شعرش علم و حکمت فراوان است.» اکنون ،طالبان حق را سزاست که نام و یاد ابوطالب را که مطلوب خلق و خالق و محبوب عام و خاص بود ، زنده و گرامی بدارند و نشان دهند که : « ابوطالب ،ابومطلوب هم هست...
🏴 ۲۶ ماه رجب سالروز رحلت شهادت گونه مؤمنِ قریش، یار و پشتیبان رسول خدا صلی الله علیه و آله و پدر والا مقام أمیرالمؤمنین، حضرت سید البطحاء أبوطالب سلام الله علیهما تسلیت باد ⚫نسب حضرت ابوطالب سلام الله علیه ◽نام مبارك آن حضرت عمران است، و پدرشان جناب عبدالمطلب، ◽ و مادرشان فاطمه بنت عمرو بن عائذ است. ابوطالب سلام الله علیه با عبدالله پدر پيامبر صلي الله عليه و آله و زبير بن عبدالمطلب برادر ابويني بودند، يعني از طرف پدر و مادر يكي بودند و ساير اولاد جناب عبدالمطلب با اين سه بزرگوار فقط از پدر يكي بودند. ▪️پيامبر صلي الله عليه و آله در وفات ابوطالب عليه السلام هنگامي كه حضرت أمير المؤمنين عليه السلام خبر وفات ابوطالب عليه السلام را به پيامبر صلي الله عليه و آله داد، آن حضرت به شدت ملول و محزون شدند ▪️ و فرمودند: «يا علي برو و او را غسل و حنوط و كفن كن و چون بر روي سرير نهادي به من خبر بده». هنگامي كه آن حضرت دستورات پبامبر صلي الله عليه و آله را انجام داد و پدر بزرگوار را بر روي سرير گذاشت، پيامبر صلي الله عليه و آله خودشان تشريف آوردند و چون نظر مباركشان بر نعش عموي بزرگوارشان افتاد، رقت و حزن به آن حضرت دست داد و فرمودند: «اي عمو، صله رحم و مهرباني كردي و جزاي خير ديدي. اي عمو، در كوچكي مرا كفالت كردي و در بزرگي مرا نصرت و حمايت نمودي». بعد به مردم رو كردند و ◽فرمودند: «سوگند به خدا كه اذن شفاعت مي‌دهم در روز قيامت به عمويم كه جن و انس از آن شفاعت تعجب كنند». با رحلت ابوطالب عليه السلام جبرئيل نازل شده به پيامبر صلي الله عليه و آله عرض كرد: «ياور تو از دنيا رفت، هجرت كن». 📚 (بحار الانوار: ج 19، ص 69) ▪️أمير المؤمنين سلام الله علیه در زمان حيات خود نائب مي‌گرفت كه براي عبدالله و آمنه و ابوطالب عليهم السلام حج انجام دهند، و هنگام شهادت به اولاد خود وصيت فرمودند كه نايب براي حج از طرف آن بزرگواران بگيرند. 📚 (وقايع الايام: ج 1، ص 303) 🏴ایمان ابوطالب حضرت باقر سلام الله علیه فرمود:  ▪️«لَو وَضَعَ ايمانُ اَبي طالب في كَفَّةِ مِيزانِ، وِ ايمانُ هذَا الخَلقِ فيِ الكَفَّةِ الاُخري لَرَجَّحَ اِيمانُه؛  ◽اگر ايمان در يك كفه ترازو قرار داده شود، و ايمان همه خلايق در كفه ديگر آن نهاده گردد، ايمان ابوطالب بر ايمان آن‌ ها برتري مي‌ يابد 📚 شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم‌الله «ولی من رای میدم. چون پسرم اتیسم داره.» همینکه جمله‌ام تمام شد با ترمز محکم و ناگهانی راننده، همه هُل خوردیم سمت جلو. نمی‌دانم خشونت توی ترمزش به خاطر تعجب بود یا از مخالفت صریح و قاطعم با حرف‌هایش جا خورد. مسافران در حال نچ نچ داشتند خودشان را به عقب بر می‌گرداندند که راننده پنجره‌اش را پایین کشید تا صدای «گوسفند» گفتنش به ماشین جلویی برسد. از پنجره باز شده، سوز هوای بهمن‌ماه می‌خورد توی صورتم و مرا با خودش به بهمن پارسال می‌برد؛ وقتی که توی همین تاکسی‌های سبز رنگ نشسته بودم و بین انگشت‌هایمْ کاغذ آدرس داروخانه‌ای در کوچه پس کوچه‌های جنت‌آباد شمالی را فشار می‌دادم. یک واسطه بهم اطمینان داده بود که آنجا رسپیریدون دارد؛ قرصی کوچکتر از عدس. اندازه نقطه‌ای که توی زندگی پسرم بین کلمه مرگ و زندگی فاصله می‌انداخت. پسر دو ساله من، درکی از ارتفاع نداشت. این یک نوع کم‌حسی در اتیسم است. بدون آن قرص، ممکن بود خودش را از هر بالا بلندی به پایین پرتاب کند. آن سطح مرتفع می‌خواست مبل باشد یا قله‌ی سرسره‌ای در پارک. می‌توانست پشت بام خانه‌ای سه طبقه باشد یا پنجره باز ماشین در حال حرکت. وقتی به مقصد رسیدیم هوا تاریک شده بود. رفتم توی داروخانه خلوت. ناخودآگاه با صدای پایین‌تر از معمول از مرد پشت شیشه پرسیدم رسپیریدون دارید؟ مرد چند ثانیه‌ای به من نگاه کرد. انگار می‌خواست از دزاژ استیصال صورتم شناسایی‌ام کند که آیا واقعا کودک اتیستیک دارم یا نه. منتظر جواب دستگاه خیالی دروغ‌سنجی‌اش نماندم. نسخه را از کیفم بیرون کشیدم و گفتم «آقا بخدا برای همین کاغذ ۳۷۰ تومن پول ویزیت روانپزشک اطفال دادم. ثبت اینترنتی هم هست. می‌تونید کدملی بچه‌مو چک کنید.» بغض اگر چهره داشت، در آن لحظه حتما شکل من بود. سراغ رایانه‌اش نرفت. فقط جوری با احتیاط و آهسته برگه قرص را روی پیشخان گذاشت که انگار داریم کوکائین رد و بدل می‌کنیم. تشکرکنان قرص را توی دستم فشار دادم. هنوز در خروجی را باز نکرده بودم که صدای مرد توی داروخانه پیچید: «خانم این آخریش بود. دیگه اینجا نیاین.» آنجا به اشک‌هایم اجازه ریختن ندادم. اما کمتر از یک هفته بعدْ دیگر دلیلی برای اختفای اضطرابم نداشتم و می‌شد راحت و رها گریه کنم. توی تاکسی بودم. قرص‌های تو برگه یا بهتر بگویم، روزهای آرامش خانه‌مان، تمام شده بود. صبح زود، کاسه‌ی چه کنم را برداشته بودم تا آن را سمت متصدی داروخانه سیزده آبان بگیرم. راننده، رادیو را برای اخبار ساعت هفت روشن کرد. گوینده اخبار، اول مطمئن‌مان کرد که اینجا تهران است؛ و صدا، صدای جمهوری اسلامی ایران. بعد جوری که انگار مخاطبش فقط خود خود من باشم متن اولین خبر را خواند: «دانشمندان ایرانی توانستند قرص رسپیریدون را بومی‌سازی کنند. ماده اولیه این دارو در لیست جدید تحریم‌ها علیه ایران قرار داشت. این دارو برای درمان و کنترل اتیسم به کار می‌رود...» نه صورتم را پوشاندم و نه صدایم را پایین آوردم. اشک شادی که پنهان کردن ندارد. شیرین‌تر این که تنها بیست روز بعد، همسرم با سه برگه رسپیریدون از داروخانه‌ی محله‌مان به خانه آمد. من رای می‌دهم چون پسرم اتیسم دارد. چون می‌دانم اگر با صندوق‌های خالی اقتدار و امنیت این مملکت خال بردارد، هزاران مادر نگران مثل من، باید برای داروهای ساده‌ای مثل تب‌بر و سرماخوردگی، مسیر پر رنج مرا طی کنند. تازه معلوم نیست آن موقع اصلا سیزده آبانی باشد... صدای بوق ممتد راننده مرا به بهمن ۱۴۰۲ و حوالی انتخابات برگرداند. زنی با غیظ داشت راجع به چای دبش و قیمت گوشت و شاسی‌بلندهای نماینده‌ها حرف می‌زد. پسر جوان کنارش که نگاه خیره‌ی معذب‌کننده‌ای به یقه‌ی باز زن داشت، در تایید حرفش گفت: «آدم یه گوسفند توی مراتع سوییس باشه شرف داره به اینکه یه شهروند باشه تو این مملکت خراب شده» خواستم بگویم خیلی از مردمان سرزمین‌های جنگ زده اطرافمان هم رفتند سوییس؛ منتها مثل گوشت گوسفندی، قلب و چشم و کلیه‌شان با قاچاق اعضای بدن رفت توی فریزرهای اروپا نه مراتع سرسبزش! اما نمی‌شد. چون هم به مقصد رسیده بودم و هم بعید بود پسرک خبری از آمار شهروندان ربوده شده یا مفقود شده‌ی لیبی و عراق و سوریه، در خلال جنگ‌های داخلی‌شان داشته باشد. در را که برای پیاده شدن باز کردم از راننده پرسیدم: «این عبارت *آهسته ببندید* که زیر دستگیره نوشته رو خودتون میدید بزنن یا سازمان تاکسی‌رانی برای همه ماشینا میزنه؟» راننده که انگار سر درد و دلش باز شده باشد گفت: «نه خواهر من! خودم زدم. خون دل خوردم تا این ماشینو خریدم. مردم مراعات نمی‌کنن که! باید خودم حواسم بهش باشه. به امید به این و اون باشیم که کلامون پس معرکه است.» با خنده‌‌ام تاییدی نثارش کردم و گفتم: «چقدر خوبه آدم به چیزی که مال خودش می‌دونه تعلق و تعصب داشته باشه، حالا چه ماشینش باشه، چه وطنش!»🌹🇮🇷🌹
راه بھشـتی 🇮🇷🇵🇸 ًًًًٍٍٍٚٚٚٚٚٚٚٚٚٚٚ
📚 🆓 ツ⇦ツ⇦ツ 🔟 . 1⃣ کتاب شهیدان زنده‌اند: چهل حکایت و داستان در مورد حضور شهدا بعد از شهادت/انتشارات شهید ابراهیم هادی . 2⃣ کتاب صعود چهل ساله: پیشرفت ها و دستاوردهای انقلاب اسلامی براساس آمارهای و مقایسه با دیگر کشورها