فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
منطق اونایی که میگن خدایی وجود نداره و
جهان خودبهخود و با یک انفجار بوجود اومده،
اینه ☝️😲😁😉😉
🌀 بیاطلاعی عموم مسلمانان و حتی شیعیان از ماجراهای زمان پیامبر
🖋 امام خامنهای
⭕️ ما شیعیان و همچنین عموم مسلمانان از تاریخ اسلام، مخصوصاً آن مقداری که مربوط به ماجراهای «زمان پیغمبر» است، اطّلاع درست و دقیقی نداریم؛ یعنی تاریخ و تاریخ اسلام در میان ما جدّی گرفته نشده است. این بخش از تاریخ خیلی حائز اهمیت است.
راه بھشـتی 🇮🇷🇵🇸
ًًًًٍٍٍٚٚٚٚٚٚٚٚٚٚٚ
🌀 بیاطلاعی عموم مسلمانان و حتی شیعیان از ماجراهای زمان پیامبر 🖋 امام خامنهای ⭕️ ما شیعیان و همچ
انشاءالله از فردا #پادکست #تاریخ_تحلیلی_پیامبر(ص) در کانال گذاشته میشه...
به گفته سازندهی پادکست، ۴۰۰۰ صفحه خط به خط مطالعه شده تا پادپخشی غنی درباره زندگانی حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله آماده بشه.
سردار قاآنی پس از طی یک دوره شهادت، زخمی شدن، بازداشت شدن، سکته کردن و ترخیص از بیمارستان در مراسم ورود پیکر مطهر سردار نیلفروشان به وطن شرکت کرد.
🙄😏
تصویری از حضور سردار قاآنی فرمانده نیروی قدس سپاه در مراسم استقبال از پیکر شهید عالیمقام، عباس نیلفروشان در فرودگاه مهرآباد
🙂✌️
با حضور سردار قاآنی عزیزمان در مراسم تشییع شهید نیلفروشان یاد این صحبت آزاده بزرگ امریکایی افتادم...
چقدر در این دوران، سواد مجازی و بصیرت، راهگشاست...
#شهید_عباس_نیلفروشان
#بصیرت
#سواد_مجازی
▫️نامه فرزند شهید سلیمانی به رهبر معظم انقلاب:
▪️نسل ما از شما آموخت چگونه میتوان با پایداری و نظر به قلهها، در دل بحران فرصت آفرید و قدرت خلق کرد.
✍بسم الله الرحمن الرحیم
محضر مبارک پدر حکیم و عزیزم
حضرت آیتالله العظمی خامنهای
با سلام و تحیت
ضمن آرزوی صحت و سلامتی برای آن وجود نازنین و عرض تسلیت به مناسبت شهادت مجاهد بزرگ امت اسلام، جناب حجتالاسلام والمسلمین سید حسن نصرالله به ذهنم رسید در میان طوفان حوادث و ابتلائات این روزها، سخنانی را با جنابعالی از باب همدردی و همدلی در میان بگذارم.
ولی عزیز و رهبر مقتدر!
گرچه ما همچنان داغدار حادثهٔ بزرگ شهادت حاج قاسم هستیم و آن فراق و مصیبت همواره برایمان سوزناک است و حوادث نیز، بر آتش آن میدمد، اما شهادت یار و مونس پدر عزیزم جناب سید حسن نصرالله جام غم را پر خون کرد.
ما با شهادت ایشان یکبار دیگر حاج قاسم را از دست دادیم؛ یکبار دیگر مصیبتزده شدیم و داغدار. چه اینکه هرکس محبت، الفت و دوستی آن دو را بداند، امروز حس و حالی مشابه دارد؛ مگر نه اینکه شهید ما او را «آیتی الهی» میدانست و حاضر بود جان را فدایش کند و مگر نه اینکه سید عزیزمان حاضر بود خود را فدا کند تا حاج قاسم بماند. آه و افسوس بر این فراق و جدایی. آری به تعبیر زیبای مولوی:
جان گرگان و سگان هر یک جداست
متحد جانهای شیران خداست
با همه این تفاسیر وقتی این داغ با حوادث تاریخ اسلام و مصائب اهل بیت، دوران پیروزی انقلاب اسلامی، دفاعمقدس، رحلت امام و ابتلائات پس از آن و به ویژه دورهٔ پر التهاب یکسالۀ اخیر در کنار هم قرار میگیرند، درسآموز و تأملبرانگیز میشوند و داغ مصیبت تبدیل به حماسه میشود و طرحی نو برای زیستن، زندگی، ادامه مسیر و طی طریق پیشنهاد میدهد.
شهید سلیمانی در یکی از مهمترین سخنرانیهای اواخر عمر با برکت خود، دو عنصر مهم را سرچشمۀ پیشرفت یک کشور و ملت تعریف کرد. دو عامل اساسی و سرنوشتساز؛ «رهبری و انسانهای فداکار». تاریخ و اوضاع امروز کشور و منطقه، به خصوص حوادث یکسال گذشته، یکبار دیگر اهمیت این دو عامل را پیشروی همهٔ مردم قرار داد.
الحق و الانصاف رفتار، کنش و مدیریت جنابعالی به عنوان رهبری آگاه و زمانشناس بزرگترین معلم و الگوی این دوران پر التهاب است و برای نسل ما که عموماً با دیدی تاریخی به حوادث نگاه نمیکنیم، کلاسی بصیرتزاست.
نسل ما از شما آموخت چگونه میتوان با صبر، توکل و استعانت از خدای متعال در دل همهٔ مصائب، مقاومت و ایستادگی کرد.
نسل ما از شما آموخت چگونه میتوان با پایداری و نظر به قلهها، در دل بحران فرصت آفرید و قدرت خلق کرد.
نسل ما از شما آموخت چگونه میتوان با تکیه بر قدرت ایمان، انتقامی سخت از جانیان تروریست گرفت و بهرغم تهدید، هیمنهٔ پوشالی آنان را فروریخت.
نسل ما از شما آموخت چگونه میتوان با تکیه بر قدرت مردم و پس از حادثۀ دردناک بالگرد رئیسجمهور شهید، انتخاباتی پرشور و سرمایهآفرین برگزار کرد.
نسل ما از شما آموخت چگونه میتوان در میان تهدید رژیم کودککش و تروریست، با دلی آرام و مطمئن نماز جمعۀ تهران را اقامه کرد؛ از قرآن گفت و در قنوت برای نصرت مسلمین دعا کرد.
حکیم مظلوم و وارسته!
پس از همهٔ این آزمونها و سختیها، امروز ملت ایران بیش از گذشته دل درگرو آرمانها، اهداف عالی و تدابیر رهبر آگاه خود دارند. این را میتوان به روشنی در گفتوگو با آحاد مردم به چشم دید. آنچه در «نماز جمعهٔ نصر» نیز رخ داد دلالتی بر عزم استوار و ارادهٔ قوی مردم بود؛ همان مردمی که شهید سلیمانی حاضر بود با افتخار دست آنان را ببوسد و جان خود را هزاران بار فدای آنان کند. او حقیقتاً ملت ایران را واجد همان دو عنصر مهم میدانست. معتقد بود مردم ایران مردمی فداکار و ایثارگرند و رهبر آن نیز رهبری حکیم، مدبر و وارسته.
شهید عزیزمان پیوسته تا آخرین روزهای حیات شهیدانهٔ خود، ما را به تأمل و تدبر در بیانات و اعتماد به تصمیمها و دستورات جنابعالی توصیه کردند. پدر مجاهدم این توصیهٔ عاقلانه را با زبانی پر از مهر و عاطفه در وصیتنامهٔ پر مغز خود، برای تاریخ به یادگار گذاشتند و توصیه کردند همگان، شما را «عزیز جان» بدانند و «دور این رهبر حکیم و مظلوم» بگردند.
حقیر به عنوان فرزند کوچک شما و قطرۀ کوچکی از مردم ایران، در میان این دنیای پرآشوب و پرحادثه، پند و وصیت پدر را فراموش نخواهم کرد؛ انشاءالله. و از خدای متعال میخواهم این جان ناقابل را به جان گرانمایهٔ پدر شهیدم، عموی مجاهدم سید مقاومت و شهیدان طریق قدس ملحق کند. بمنه و جوده و کرمه.
فرزند کوچک شما
زینب سلیمانی
۲۲ مهر ۱۴٠۳
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎦 گل اول ایران با ضربه سر سردار آزمون
🔹قطر ۱-۱ ایران
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
میدونید معنی #پِپسی چیه؟
یهودیها با ما چه کردند؟!
ببینید و منتشر کنید👆🏻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 گل سوم ایران به قطر توسط محبی در دقیقۀ ۶۵
⚽️ ایران ۳ - ۱ قطر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹پیکر شهید نیلفروشان هماکنون به حرم حضرت معصومه سلاماللهعلیها رسید
#همسنگر_نصرالله
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴بهدنبال محو نام #فلسطین و فراموش شدن آرمان آزادی قدس بودند؛ اما حالا روزبهروز منزویتر میشوند و حامیانشان هم دیگر نمیتوانند اعمال تروریستی اینها را توجیه کنند.
🚫👆 تصاویری از خروج دستهجمعی نمایندگان کشورها از سالن اجلاس اتحادیه بین المجالس(IPU) در لحظه شروع سخنرانی نماینده رژیم صهیونیستی
✌️✌️✊✊
مسجد جای خالی نداشت. مالامال از جمعیت شده بود. واعظ از ثواب و اجر وقف در جهان آخرت سخن می گفت. از مسجد که بیرون آمد، فکر سهیم شدن در ثواب وقف رهایش نمی کرد، از طرفی چیزی هم نداشت. تمام زندگی اش را بدهی و بیچارگی پر کرده بود. مگر یک کارگر ساده چه می توانست داشته باشد!
که نگاهش که به گنبد طلایی حضرت معصومه سلام الله علیها افتاد دلش فرو ریخت. زمزمه ای در جانش شکل گرفت: بی بی جان، من هم آرزو دارم مالی داشته باشم و آن را وقف کنم تا بعد از مرگم باقی بماند و از آن بهره آخرتی ببرم، اما خودت می دانی که جز بدهی چیزی ندارم. برایم دعا کن و از خدا بخواه مالی برایم فراهم کند تا آن را وقف کنم.
اشک هایش را با گوشه آستین پاک کرد و مثل هر روز جلوی میدان شهر به امید پیدا شدن کار ایستاد.
وضعیت اقتصادی روز به روز خراب تر می شد. از طرفی خبر آمدن قحطی همه جا را پر کرده بود. با این وضعیت اگر کسی کاری هم داشت، آن را خودش انجام می داد تا مجبور نباشد پولی به کارگر بپردازد.چاره ای جز هجرت از شهر برایش نمانده بود. شنیده بود در بنادر جنوبی می تواند کار پیدا کند. هوا کم کم تاریک می شد. باز هم بدون هیچ درآمدی راهی خانه شد.
عزمش را جزم کرد و بار سفر بست. به خانواده قول داد اگر از وضعیت کاری آنجا راضی باشد، خیلی زود آنها را نیز نزد خودش ببرد.
ده، دوازده روزی می شد که در یکی از بنادر جنوبی کارگری می کرد، اما باز هم اوضاع، رضایت بخش نبود. کار در بندر هم آن چیزی نبود که شنیده بود. سردرگم و گیج مانده بود. دلش می خواست سختی این روزها را از ته دل فریاد بکشد. درمانده و ناامید، کنار دیواری چمباتمه زد که دستی بر شانه اش سنگینی کرد و یکی گفت:
آقا، کار می کنی؟ بله، چرا که نه! اصلا برای همین اینجا هستم. حالا چه کاری هست؟ من می خواستم بار آن کشتی بزرگی را که در کنار اسکله لنگر انداخته بخرم، اما احتیاج به یک شریک دارم. شنیده ام کارگران این منطقه روزانه پول خوبی به دست می آورند. می خواهی با من شریک شویی تا هم تو به سودی برسی، هم من به مقصودم؟
دلش فرو ریخت. خرید بار کشتی؟! بدنش یخ کرده بود. با دلهره پرسید: حالا وقتی بار را خریدیم، مشتری هست که آن را بفروشیم؟ اگر خدا بخواهد، همین امروز می توانیم مشتری پیدا کنیم. من در این کار مهارت دارم. پولی در بساط نداشت. نمی خواست بگوید که چیزی برای شراکت ندارد، اما از طرفی شاید این تنها موفقیت زندگی اش بود. امیدش را به خدا داد و گفت: باشه، من هم شریک!
همه چیز به سرعت پیش رفت. معامله سر گرفت. حالا نوبت آنها بود که پول جنس را بپردازند. بدنش داغ شده بود. نمی دانست چه بگوید. آبرویش در خطر بود. اگر مرد می فهمید که او با دست خالی شریکش شده آن وقت ...
درست همان موقع، مردی با کت و شلوار قهوه ای زیبا جلو آمد گفت: بار آهن مال شماست؟ گفتند: بله! گفت: هر قدر که باشد می خرم.
هنوز پولی بابت خرید آنها پرداخت نکرده بودند که همه آنها بطورمعجزه آسایی به فروش رسید. سود بدست آمده به دو قسمت مساوی تقسیم شد. باور نمی کرد در عرض یک ساعت چنین پولی بدست آورده باشد. این چیزی بود که حتی در رؤیاهایش نیز به آن فکر نکرده بود.
حالا می توانست تمام قرض هایش را بپردازد و تا مدت ها به راحتی زندگی کند. شبانه راهی قم شد. می خواست هر چه زودتر این خبر خوش را به خانواده اش برساند. در راه به یاد عهدی با حضرت معصومه کرده بود افتاد: بی بی جان، آرزو دارم مالی را وقف کنم ...
حالا زمان آن رسیده بود که به عهدش وفا کند. بهترین چیزی که به فکرش رسید تا مشکلی از مردم حل کند، ساختن پلی در کنار حرم حضرت معصومه بود. مردم برای رفت و آمد در این منطقه مشکل داشتند. با برنامه ریزی که کرد حدود 30 کارگر نیاز داشت و برای ثبت نام کارگران خودش دست بکار شد اما تعداد کارگرهای ثبت نام کننده به ۲۰۰ نفر رسید.
قصد داشت ۳۰ نفر را جدا کند اما یاد بیکاری و ناامیدی خودش افتاد، دلش به درد آمد و گفت: خانم حضرت معصومه خودش برکت این پول را زیاد می کند. من همه کارگران را مشغول کار می کنم و به تک تک آنها مزد می دهم. نقشه مهندسی و اجرایی پل آماده شد و کارگران مشغول کار شدند و کارها به سرعت پیش رفت و بالاخره بعد از مدت ها ساختن پل پایان یافت.
نام این پل معروف شد به پل آهنچی
.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
داستان تصادف یک دختربچه ....
💠درختی می افتد
همه متوجه صدای افتادنش می شوند
و یک جنگل رشد میکند و کسی متوجه نمی شود
مردم اینگونه هستند به رشدت توجه ندارندبلکه به افتادنت توجه میکنند
مواظب جای پایت باش
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در زمان فتحعلی شاه قاجار از طرف يكی از دولتهای خارجی، بستهای به عنوان هديه به دربار رسيد و شاه قصد بازکردن آن را كرد.
"اسماعيل خان" كه جزء ملتزمين بود و از فرماندهان فتحعلی شاه،
از شاه استدعا كرد اين كار در محوطه كاخ به وسيله خدمتگزاران انجام شود؛
چرا که احتمال سوء قصد را نمیتوان از نظر دور داشت.
اتفاقا هنگام باز كردن؛ بسته منفجر شد و خساراتی هم به بار آورد.
فتحعلی شاه با اطلاع از اين امر،دستور داد برای اين دورانديشی،هم وزن سرداراسماعيلخان،سكّههای طلا به او داده شود؛ چنين كردند و اسماعيل خان معروف به "زر ريز خان" شد!
اسماعیل خان هم که ارادت ویژه ای به امام رضا داشت، طلاها را صرف ساختن جایگاه آن سنگاب کرد!
تا گنبد و پایههای سقاخانه با روکشی از طلا مزین شود
از آن زمان این سقاخانه را به "سقاخانه اسماعیل طلا" می شناسند!✨😊👌
#حکایت سقاخانه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥هم اکنون مشهد مقدس
تشییع پیکر پاک سرلشکر پاسدار شهید عباس نیلفروشان
۱۴۰۳/۷/۲۵