6.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 وقتی امام رضا علیهالسلام را دید که از ایوان طلا وارد صحن شد...
⭕️ خاطره فوق العاده زیبا از عنایت امام رئوف از زبان مرحوم حاج رضا انصاریان
┄┄┅┅┅❅راه خدا❅┅┅┅┄┄
@RAHEKHODA
هدایت شده از Amir Askari
8.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 داستان شنیدنی از شب اول قبرِ عالم بزرگ حوزه نجف
┄┄┅┅┅❅راه خدا❅┅┅┅┄┄
@RAHEKHODA
5.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
جواب جالب جانباز مدافع حرم، کربلایی حبیب عبداللهی
حتما ببینید...
┄┄┅┅┅❅راه خدا❅┅┅┅┄┄
@RAHEKHODA
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در فتنهها و شدائد آخرالزمانی؛ میتوانید منتظران واقعی را از میزان آرامش و امیدشان،از مدعیان انتظار تفکیک کنید!
#بشارت_ظهور
#امام_زمان
┄┄┅┅┅❅راه خدا❅┅┅┅┄┄
@RAHEKHODA
6.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️ سوال از هوش مصنوعی درباره مسیحیت و اسلام 😊😍
میگه من شهادتین هم میدم 😂
┄┄┅┅┅❅راه خدا❅┅┅┅┄┄
@RAHEKHODA
8.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اجرای وصیت پدر😂
┄┄┅┅┅❅راه خدا❅┅┅┅┄┄
@RAHEKHODA
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 "بلینکن به خاته برو، برو گمشو!
🔹نماینده مجلس لهستان به آنتونی بلینکن، وزیر امور خارجه امریکا گفت که فوراً آنجا را ترک کند: "بلینکن به خاته برو، برو گمشو! ما تو را اینجا نمیخواهیم. ما نمیخواهیم مردم لهستان برای جنگهای شما هزینه کنند یا کشته شوند!
🔹بزودی منتظر غیب شدن این نماینده باشید. کانون قدرت هیلاری_سیا هرگز اجازه بیان این مطالب را نمیدهد.
شیر مادر حلالت باشه یه عده وطن فروش باید این کلیپ را ببینند که میگن آمریکا اگه انگشتشو فشار بده اینطور میشه اون طور میشه
☫@rahekhoda
امروز ساعت ۵ صبح دخترم بیدارم کرد
گفت: بابا من عروس دارم من و میبری سالن
گفتم: اره دخترم میبرم
وقتی امدم از در پارکینگ بیرون تو ماشین نشستم تا دخترم بیاد دیدم یه اقای پاکبانی داره کوچه رو جارو میکنه ولی خیلی ناشیانه و اصلا معلومه بلد نیست خب من پاکبان کوچه رو میشناختم اقای عزیزی یه پیرمرد خوش برخورد و با حال بود..
ولی نوع جارو كردن این كمى ناشيانه بود؛ تا حالا در طى صدها روز ده ها پاكبان رو ديدم و حاليم بود كه اين يارو اين كاره نيست؛ رفتم دخترم و رساندم و برگشتم
دیدم هنوز داره با آشغالها بازی میکنه.
كم كم اين مشكوك بودنش رفت رو مُخم.
در ماشین رو باز كردم و صداش كردم «عزيز خوبى؟
يه لحظه تشريف بيار.
خيلى شق و رق اومد جلو و از پشت عينك ظريف و نيم فريمش خيلى شُسته رُفته جواب داد:
«سلام. در خدمتم مشكلى پيش اومده؟»
از لحن و نوع برخوردش جا خوردم.
نفس هاش تو سحرگاه زیادی پر انرژی بود؛ به ذهنم رسید که یه کم مهربان تر برخورد کنم.
"خسته نباشی گفتم بیا تو الاچیق یه قهوه بزنیم"
بعد تكه پاره كردن يه چندتا تعارف اومد داخل و نشست.
اون يكى هدفون هم از گوشش در آورد؛ دنباله سيم هدفون رو با نگاهم دنبال كردم كه ميرفت تو يقه ش و زير لباس نارنجى شهرداريش محو مي شد.
پرسيدم «چى گوش ميدى؟».
گفت: «يه كتاب صوتى به زبان انگليسيه».
كنجكاوتر شدم : « انگليسى؟! موضوعش چيه؟»
گردنشو كج كرد و گفت: «در زمينه اقتصادسنجى».
شكّم ديگه داشت سر ريز مي شد!
« فضولى نباشه؛ واسه چى يه همچی چيزى رو مى خونى؟».
با يه حالت نيم خنده تو چهره ش گفت: «چيه؟ به يه پاكبان نمياد كه مطالعه داشته باشه؟ ... به خاطر شغلمه. »
از سرایدار ساختمان دو تا ابجوش گرفتم
دو تا علی کافه انداختم
رفتم سر میز متعجب تر پرسیدم که متوجه نميشم
اين اقتصاد و سنجش و اين داستان ها چه ربطي به كار شما داره؟».
نگاه ش را يه لحظه برگردوند و بعد دوباره به سمت من نگاه كرد و گفت: « من استاد هستم تو دانشگاه. »
قبل از اينكه بخام چيزي بپرسم انگار خودش فهميد گيج شدم
و ادامه داد: « من پدرم پاكبان اين منطقه است. اقاى عزيزى.
در مورد شما و روانشاد پسرتونم هم براى ما خيلى تعريف كرده همیشه میگفت یه پهلوون تو کوچه هست که مهربانه.
امشب تا دیدم شناختمون چون عکس تون رو با بابا دیده بودم.
جناب خمارلو من دكتراى اقتصاد دارم؛ و دو تا داداشم يكي مهندسه و اون يكى هم داره دكتراشو مي گيره.
به پدرم هر چى ميگيم زير بار نمى ره که بازخريد شه؛
ما هم هر ماه روزايي رو به جاى پدرمون ميايم كار مى كنيم كه استراحت كنه. هم كمكش كرده باشيم
هم يادمون نره با چه زحمتى و چطورى پدرمون ما رو به اينجا رسوند.»
چند لحظه سكوت فضای بین ما رو گرفت و نگاه مون تو هم قفل شده بود.
استكان رو گذاشتم رو ميز و بلند شدم رفتم سمتش.
بغلش كردم و گفتم «درود به شرفت مرد.
قدر باباتم بدون.
خيلى آدم درست و مهربونیه..
✍️ سپهرخمارلو
┄┄┅┅┅❅راه خدا❅┅┅┅┄┄
@RAHEKHODA
چندین شهید و جانباز در یک قاب
نشسته در وسط شهید داود عابدی
داود به عنایت شهدا خیلی اعتقاد داشت. در والفجر مقدماتی ترکش به چشم او اصابت کرد و چشمانش نابینا شد، اما مدتی بعد با چشمان سالم به جبهه آمد!!
می گفت از شهدا خواستم سلامتی را به چشمانم برگردانند تا بتوانم بار دیگر به جبهه بیایم.
قبل از عملیات بدر، پایش شکسته و در گچ بود. اما با پای سالم راهی عملیات شد.
پرسیدم داود چی شد؟ مگه پات توی گچ نبود؟
گفت از امام زمان عج و شهدا خواستم که سلامتی را به من بدهند تا به جبهه بیایم. خدا را شکر دعایم مستجاب شد.
داود دومین شهید خانواده عابدی بود
┄┄┅┅┅❅راه خدا❅┅┅┅┄┄
@RAHEKHODA
15.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شهید مدافع حرم مجید قربانخواه (معروف به مجید بَربَری)
پیشنهاد میکنم کتاب مجید بربری را بخوانید ✔️
عاشق که شد که یار بحالش نظر نکرد
ای خواجه درد نیست، ولیکن طبیب هست
┄┄┅┅┅❅راه خدا❅┅┅┅┄┄
@RAHEKHODA
6.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎤سخنرانی حاج آقا دانشمند:
موضوع:👇
تا کی میخوای گناه کنی؟
#استاد_دانشمند
┄┄┅┅┅❅راه خدا❅┅┅┅┄┄
@RAHEKHODA
7.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✴️غصه روزی را نخور!
🎤حجت الاسلام والمسلمین فرحزاد
#استادفرحزاد
┄┄┅┅┅❅راه خدا❅┅┅┅┄┄
@RAHEKHODA