eitaa logo
•┈••✾ راهِ خُدا ✾••┈•
395 دنبال‌کننده
5.8هزار عکس
9هزار ویدیو
81 فایل
فرهنگی ، مذهبی ، اجتماعی 👈انتشار مطالب کانال حتی بدون آیدی کانال بلامانع است...😊ولی اگه مارو هم تبلیغ کنین خوشحال میشیم😅 تماس با مدیر ،انتقادات و پیشنهادات: @Amiratfmahdi تبادل : @Amiratfmahdi
مشاهده در ایتا
دانلود
⚜ آیةاللّه مجتهدی تهرانی: 🍃 شهید ثانی یک شب از خواب برخاست و دید که نماز شبش قضا شده گریه کرد و گفت:خدا چه کردم که نماز شب از دستم رفت. 🌷 حالا امروز بعضی ها نماز صبحشان هم قضا می شود اما برایشان مهم نیست. 🍃 هزار تومانی اش گم شود ناراحت است اما نماز صبحش قضا شده و نگران نیست. 🌷 شخصی می گفت: من عمل مکروهی انجام دادم تا ۶ ماه توفیق خواندن نماز شب را نداشتم. عمل مکروه. چه برسد به اینکه انسان عمل حرامی را انجام بدهد. غیبت کند یا دروغ بگوید. 🍃 طلبه ای که نماز شب نخواند به درد این کار نمی خورد. چنین روحانی نمی تواند روی مردم تاثیر بگذارد. به هر عالمی هرچه دادند در سحر دادند. 📚 احسن الحدیث، ص۲۲۰ @rahekhoda
💧🌾مثل گندم باش! زیر خاک می برندش باز می روید پرتر... زیر سنگ می برندش آرد می شود پربهاتر... آتش می زنندش نان می شود مطلوب تر... به دندان می جوندش جان می شود نیرومندتر... ذات باید ارزشمند باشد! @rahekhoda سخنان ناب خودسازی و درون☝️
✍علامه حسن زده آملی 👌چه زیبا را داده اند ➖از علامه پرسیدند: آدرس امام زمان(عج) کجاست؟! کجا می شود حضرت را پیدا کرد؟! ▫️ایشان فرمودند: آدرس حضرت در قرآن کریم 📖 آیه آخر است که می‌فرماید: ✨" فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ "✨ 👈هرجا که باشد ،هر جا که دغل کاری و فریب کاری نباشد، هرجا که پروردگار متعال باشد، حضرت آنجا تشریف دارند ... @rahekhoda
. 🍃روایت است که انسان به برود و مدتی در سجده باشد، "شکراً الله و الهی العفو" بگوید، مخصوصا در شب، ده دقیقه، یک ربعی در سجده باشد، حس می کند وقتی که به سجده می رود، سبک می شود .آن حالت سبکی بر اثر ریخته شدن گناهان است. همانطور که باد در فصل پاییز برگ درختان را می ریزد، سجده هم گناهان را می ریزد @rahekhoda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅اهمیت و برکات تقوا ✅ تقوا یعنی یک لحظه نباید غافل شویم و گرنه ممکن است گمراه شویم و در لحظات آخر زندگی عاقبت به خیر نشویم. @rahekhoda
🚩 سفیر عراق: از توان مهندسی ایران در ساخت گنبد جدید حرم امام‌حسین‌(ع) شگفت‌زده شدم سعد جواد قندیل در بازدید از کارگاه ساخت گنبد جدید حرم مطهر امام حسین(ع): 🔹رشته دانشگاهی من فنی ـ مهندسی است و در این زمینه اطلاعات خوبی دارم؛ واقعاً شگفت‌زده شدم، کارهایی که در این‌جا انجام شده در هیچ دانشگاه یا کتابی ندیده و نخوانده‌ام. 🔹هر کسی با هر ملیتی به اعتاب مقدسه در عراق مشرف شود، اثر دست و قدم و حرکت شما ایرانیان را می‌بیند و جا دارد به نیابت از ملت و مسئولین عراق از همه شما عزیزان تشکر کنم https://tn.ai/2047133
🚩 امام‌جمعه مشهد: مدیران اگر نمی‌توانند مشکل معیشتی را حل کنند مردم پای کار بیایند؛ بازاریان برای حل مسائل معیشتی ورود کنند آیت‌الله سیداحمد علم‌الهدی : 🔹: قدیم قصه مشکلات معیشتی از بازار حل می‌شد؛ اگر در یک نظام دینی مدیران نتوانستند و یا نخواستند مدیریت کنند مردم که هستند؛ در 40 سال انقلاب کسی جز مردم کاره‌ای نبوده و اکنون هم تشکل‌های مردمی پای کار بیایند و کمک کنند. https://tn.ai/2047031
طنز جبهه 😄 دو ـ سه نفر بیدارم کردند و شروع کردند به پرسیدن سوالهای مسخره و الکی. مثلا می‌گفتند: «آبی چه رنگیه؟» عصبی شده بودم😠. گفتند: «بابا بی خیال، تو که بیدار شدی، حرص نخور بیا بریم یکی دیگه رو بیدار کنیم» دیدم بد هم نمي‌گويند! خلاصه همینطوری سی نفر را بیدار کردیم! حالا نصفه شبی جماعتی بیدار شده ایم و همه مان دنبال شلوغ کاری هستیم. قرار شد یک نفر خودش را به مردن بزند و بقیه در محوطه قرارگاه تشییعش کنند! 👻👻 فوري پارچه سفیدی انداختیم روی محمدرضا و قول گرفتیم که تحت هر شرایطی خودش را نگه دارد. گذاشتیمش روی دوش بچه‌ها و راه افتادیم. گریه و زاری. یکی می‌گفت: «ممد رضا! نامرد! چرا تنها رفتی؟»😣 یکی می‌گفت: «تو قرار نبود شهید بشی» 😖 دیگری داد می‌زد: «شهیده دیگه چی میگی؟ مگه تو جبهه نمرده؟» یکی عربده می‌کشید. یکی غش می‌کرد! 😩 در مسیر، بقیه بچه‌ها هم اضافه می‌شدند و چون از قضیه با خبر نبودند واقعا گریه و شیون راه می‌انداختند! گفتیم برویم سمت اتاق طلبه ها! جنازه را بردیم داخل اتاق. این بندگان خدا كه فكر مي‌كردند قضيه جديه، رفتند وضو گرفتند و نشستند به قرآن خواندن بالای سر میت!!! در همین بین من به یکی از بچه‌ها گفتم: «برو خودت را روی محمدرضا بینداز و یک نیشگون محکم بگیر.» رفت گریه کنان پرید روی محمدرضا و گفت: «محمدرضا! این قرارمون نبود! منم می‌خوام باهات بیام!» بعد نیشگونی گرفت که محمدرضا از جا پرید و چنان جیغی کشید که هفت هشت نفر از این طلبه‌ها از حال رفتند! ما هم قاه قاه می‌خندیدیم. خلاصه آن شب با اینکه تنبیه سختی شدیم ولی حسابی خندیدیم 😆😁 شادی روح شهدا صلوات @
عباس وقتی اسیر شدیم از همه رسانه ها آمده بودند برای مصاحبه و در واقع مانور قدرت و استفاده تبلیغاتی روی اسرای عملیات بود. نوبت یکی از بچه های زرنگ گردان شد. با آب و تاب تمام و قدری ملاطفت تصنعی شروع کردند به سوال کردن. یکی از مأموران پرسید: - پسر جان اسمت چیه؟ - عباس. - اهل کجا هستی؟ - بندرعباس. - اسم پدرت چیه؟ - به او می گویند حاج عباس! گویی که طرف بویی از قضیه برده بود پرسید: - کجا اسیر شدی؟ - دشت عباس! افسر عراقی که اطمینان پیدا کرده بود طرف دستش انداخته و نمی خواهد حرف بزند به ساق پای او زد و گفت: دروغ میگی! و او که خودش را به موش مردگی زده بود با تظاهر به گریه کردن گفت: - نه به حضرت عباس! 😂😂😂 @rahekhoda
امداد غیبی هی می شنیدم که تو جبهه امداد غیبی بیداد می کند و حرف و حدیث های فراوان راجع به این قضیه شنیده بودم.خیلی دوست داشتم جبهه بروم و سر از امداد غیبی در بیاورم.تا اینکه ﭘام به جبهه باز شدو مدتی بعد قرار شد راهی عملیات شویم. بچه ها از دستم ذله شده بودند. بس که هی از معجرات و امدادهای غیبی ﭘرسیده بودم. یکی از بچه ها عقب ماشین که سوار بودیم گفت: " می خواهی بدانی امداد غیبی یعنی چی؟ " با خوشحالی گفتم : " خوب معلومه" نا غافل نمی دانم از کجا قابلمه ای در آورد و محکم کرد تو سرم. تا چانه رفتم تو قابلمه. سرم تو قابلمه ﮐﻴﭖ ﮐﻴﭖ شده بود. آنها می خندیدند و من گریه می کردم. ناگهان زمین و زمان به هم ریخت و صدای انفجار و شلیک گلوله بلند شد. دیگر باقی اش را یادم نیست. وقتی به خود آمدم که دیدم افتادم گوشه ای و دو سه نفر به زور دارند قابلمه را از سرم بیرون می کشند. لحظه ای بعد قابلمه در آمدو نفس راحتی کشیدم.یکی از آنها گفت: "ﭘسر عجب شانسی آوردی. تمام آنهایی که تو ماشین بودند شهید شدند جز تو. ببین ترکش به قابلمه هم خورده! " آنجا بود که فهمیدم امداد غیبی یعنی چه 😂😂 @rahekhoda
"خاطرا‌ت‌طنزجبهہ"🙃 یڪبار سعید خیلے از بچہ‌ها کار کشید... دستہ بود شب برایش جشن پتو گرفتند... حسابے کتکش زدند من هم کہ دیدم نمےتوانم نجاتش دهم، خودم هم زیر پتو رفتم تا شاید کمے کمتر کتک بخورد..!😕 سعید هم نامردی نڪرد، بہ تلافے آن جشن پتو ، نیم‌ساعت قبل از وقت صبح، گفت... همہ بیدار شدند نماز خواندند!!!😄 بعد از اذان فرمانده گروهان دید همہ بچہ‌ها خوابند... بیدارشان ڪرد وَ گفت: اذان گفتند : چرا خوابیدید!؟🤔 گفتند : ما خواندیم..!✋🏻 گفت: الآن اذان گفتند، چطور نماز خواندید!؟😳 گفتند : سعید شاهدی اذان گفت! سعید هم گفت من برایِ شب اذان گفتم نہ نماز صبح😁😁😁 @rahekhoda