eitaa logo
ستاد مرکزی راهیان نور
28.6هزار دنبال‌کننده
13.4هزار عکس
4.4هزار ویدیو
157 فایل
.:کانال رسمی ستاد مرکزی راهیان نور کشور:. 🌐 www.Rahianenoor.com اینستاگرام instagram.com/masirenoor_ir سامانه ملی راهیان نور ۲۴ ساعته پشتیبان سفر و آماده پاسخگویی به سوالات شماست: ۰۹۶۳۱۳ فقط ارسال محتوا: @Rahianenoor_official
مشاهده در ایتا
دانلود
📜 🔸 حکمت 25: و قَالَ [علیه السلام]: يَا ابْنَ آدَمَ، إِذَا رَأَيْتَ رَبَّكَ سُبْحَانَهُ يُتَابِعُ عَلَيْكَ نِعَمَهُ وَ أَنْتَ تَعْصِيهِ، فَاحْذَرْهُ.   📝 ترس از خدا در فزونى نعمت ها (اخلاقى): و درود خدا بر او، فرمود: اى فرزند آدم زمانى كه خدا را مى بينى كه انواع نعمت ها را به تو مى رساند تو در حالى كه معصيت كارى، بترس. ➕ به راهیان نور بپیوندید👇 🆔 @Rahianenoor_News
❤️ شهادت ؛ داستانِ ماندگاریِ آنانیست ، که دانستند دنیا جاۍ ماندن نیسٺ! ➕ به راهیان نور بپیوندید👇 🆔 @Rahianenoor_News
💠 دلم برای چمران تنگ شده است ❗️ 🔹‌یک روز حاج احمد آقا از دفتر امام به ستاد جنگهای نامنظم در اهواز تلفن کردند‌ ‌و گفتند که امام می‌فرمایند: «دلم برای دکتر چمران تنگ شده است، بگویید به تهران‌ ‌بیاید.» 🔺‌دکتر که در آن روزها در منطقه سوسنگرد از ناحیه پا مجروح شده بود، پس از‌ ‌شنیدن این پیام راهی تهران شد و به محضر امام شرفیاب گردید. در معیت ایشان‌ ‌نقشه‌ها و کالکهای منطقه عملیاتی را به خدمت امام بردیم. دکتر از ناحیه پا ناراحتی‌ ‌‌داشت و نمی‌توانست پایش را جمع کند و دو زانو بنشیند اما به احترام امام که به او‌ ‌عشق می‌ورزید در مقابل ایشان دو زانو نشست و در حالی که فشار زیادی را متحمل‌ ‌می‌شد شروع به توضیح و توجیه نقشه‌ها کرد. 🔹امام با فراست خاصی که داشتند متوجه‌ ‌ناراحتی دکتر شده و فرمودند: «آقای دکتر پایتان را دراز کنید و راحت باشید.» دکتر‌ ‌عرض کرد راحت هستم. امام فرمودند: «می‌گویم پایتان را دراز کنید.» دکتر به احترام‌ ‌امام نپذیرفتند و عرض کردند دردی احساس نمی‌کنند. دو مرتبه امام با لحن خاصی‌ ‌ فرمودند: «می‌گویم پایتان را دراز کنید و راحت بنشینید» که لاجرم او هم پذیرفت. 🔺پس‌ ‌از اینکه دیدار به اتمام رسید، امام که آماده رفتن به حسینیه جماران برای دیدار با مردم‌ ‌بودند فرزند خود حاج احمد آقا را که وسط حیاط منزل ایستاده بود صدا کردند و به او‌ ‌فرمودند: «احمد، احمد!» ولی حاج احمد آقا در داخل حیاط بود و صدای امام را‌ ‌نمی‌شنید. بنده او را از داخل ایوان صدا کردم و گفتم که امام شما را صدا می زنند حاج‌ ‌احمد آقا خدمت امام که رسیدند. آقا به او فرمودند: «این میزها را که گذاشته‌اید، آقای‌ ‌چمران با پای زخمی که نمی‌تواند از روی آنها رد شود. اینها را بردارید و راه را باز ‌کنید. ‌ 📚 برداشت‌هایی از سیره امام خمینی (ره)، جلد۲، صفحه۲۰۳. ➕ به راهیان نور بپیوندید👇 🆔 @Rahianenoor_News
🔻جاده سنندج مریوان 📍 درطول جاده 125 کیلومتری سنندج_مریوان چند نقطه زیارتی و حماسی وجود دارد.روستای در 60 کیلومتری غرب سنندج به دلیل وجود یک جلد قرآن که با خط کوفی و تزیینات اب طلا بر روی پست اهو نوشته شده و متعلق به صدر اسلام است مشهور شده است. 🔅 روستای جی در 22کیلومتری شهر مریوان در اسفند سال 66و بهار سال 67هدف بمباران شیمیایی دشمن بعثی قرار گرفته است . 🔅 نیروهای ضد انقلاب در پشتیبانی از دشمن در 15کیلومتری جاده مریوان چندین مرحله به نیروهای رزمنده کمین زدند که با فرماندهی حاج و یکی از پیشمرگان مسلمان از سپاه مریوان این جاده ازادشد. 🔅 سه راهی دزلی به مریوان یکی از مسیرهای عملیاتی لشکر محمد رسول الله «ص»و عملیات والفجر10می باشد به سه راهی الله معروف گردید ➕ به راهیان نور بپیوندید👇 🆔 @Rahianenoor_News
🎨 | 🔻 جا مانده ام ... من در اينجا و دلم در سنگرم جا مانده است‏ روح جان پرورده‏ام از پيكرم جا مانده است‏ با همين يك پاى زخمى جاده را طى مى‏كنم‏ مى‏روم آنجا كه پاى ديگرم جا مانده است‏ ➕ به راهیان نور بپیوندید👇 🆔 @Rahianenoor_News
✍🏼 : 🔻 نمک‌شناسی حق شهدا این است که در راهی که آن ها باز کرده‌اند، حرکت کنیم. ➕ به راهیان نور بپیوندید👇 🆔 @Rahianenoor_News
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 | 🔻 مادر است دیگر ... گاهی دلش برای فرزندش تنگ میشود مادر شهید سعید کمالی در حال تمیز کردن نماد یادبود فرزندش❤️ ➕ به راهیان نور بپیوندید👇 🆔 @Rahianenoor_News
11.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥شب‌های دلتنگی 🎙با صدای: محمدرضا طاهری 🆔 @Rahianenoor_News
🔻من به شما کمک می‌کنم تا خدا هم به من کمک کند! 🔅 سرایدار مدرسه‌‌ای که شهید عباس بابایی در آن درس می‌خواند می‌گوید: کمردرد داشتم و نمی‌توانستم کار مدرسه را خوب انجام دهم. مدیر مدرسه به من گفت: اگر اوضاعت همیشه این باشد، باید بروی بیرون. 🔹اگر من را بیرون می‌کردند، خیلی اوضاع زندگی‌ام بدتر می‌شد. آن شب همه‌اش در این فکر بودم که اگر من را بیرون بیندازند، چه خاکی توی سرم کنم؟ فردا صبح که رفتم مدرسه، دیدم حیاط و کلاس‌ها عین دسته گل شده و منبع آب هم پر است. از عیالم که برنمی‌آمد؛ چون توان این همه کار را نداشت. نفهمیدم کار کی بوده. فردا هم این قضیه تکرار شد. 🔅شب بعد نخوابیدم تا از قضیه سردربیاورم. صبح، یک پسربچه از دیوار پرید پایین و یک‌راست رفت سراغ جارو و خاک‌انداز. شناختمش. از بچه‌های مدرسه‌ی خودمان بود. مرا که دید، ایستاد. سرش را پایین انداخت. با بغضی که در گلویم نشسته بود، گفتم: «پسرم! کی هستی؟» گفت: «عباس بابایی.» گفتم: «چرا این کارها را می‌کنی؟» گفت: «من به شما کمک می‌کنم تا خدا هم به من کمک کند.» 📚 کتاب «ظرافت‌های اخلاقی شهدا» ➕ به راهیان نور بپیوندید👇 🆔 @Rahianenoor_News
❤️ دلـم را عاشـــق پـرواز سازید ســـرود رفتنم را ساز سازید شــهیدان چون نسیم؛ آرام آرام درِ رحمت به رویـم باز سازید ... 🌷 ➕ به راهیان نور بپیوندید👇 🆔 @Rahianenoor_News
🔻 پـایِ دعــایم با گُنــه زنجیــر گَشته «‌ آقـا بیـــا » هایَم چه بی‌تاثیر گَشته از نـوجـوانے انتـظارت را کشیــدم حالا دگــر چشــم اِنتظارت پیر گَشته ❤️ ➕ به راهیان نور بپیوندید👇 🆔 @Rahianenoor_News