🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁
یا رب العالمین
100مرتبه
➕ به راهیان نور بپیوندید👇
[🌹] [ @rahiankhuz ] [🌹]
هدایت شده از ستاد مرکزی راهیان نور
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #شهید_گمنام | #گرایی
🔻 محمدرضا گرایی مدال طلای خود را به شهید گمنام اهدا کرد
➕ به راهیان نور بپیوندید👇
🆔 @Rahianenoor_News
🌷🍃
#آیتالله_فاطمینیا :
نگاه به نامحرم
تیری است که انسان را
به زمین می زند و سخت بشود
که بلند شوی...
#کنترل_نگاه⚠️
➕ به راهیان نور بپیوندید👇
[🌹] [ @rahiankhuz ] [🌹]
به نقل از مادر #شهید مدافع حرم خوزستان عارف کاید خورده:
عارف جان تازه شهید شده بود*(چند روزی)
( ما آمدیم آبادان برای برگزاری مراسم در یکی از کمپهای سپاه، فکر میکنم گردان مقداد بهش می گفتند)
راستش هنوز هیچکدام از ما اهل خانواده یعنی خودم دخترم یا باباش هنوز به خانه ی بدون عارف نیامده بودیم!!!🥺
و کمی سخت بود حقیقتا کمی که نه!
خیلی سخت بود!!!😭
خیلی سخت بود پذیرش خانه بدون وجود فیزیکی عارف😭
بدون مهربانیهای عارف که همچون امواج زیبای نور زنده و پویا بر ما گسترده بود!
از در و دیوار خانه عطر خوش مهربانی و صفای عارف عزیزم میبارید
حالا باید می آمدیم در منزلی که عارف ما را در آن رها کرده و انگار دیگر چراغش خاموش شده ، و...
خلاصه شب تصمیم گرفتم که بیایم
دل قوی کردم و آمدم ، حس کردم سایه به سایه کنارم است، از پیش رو، از پشت سر، از اطراف و کنارم عارفم احساس میشد😘😍😭
شب خوابیدیم، صبح خیلی زود باید بیدار میشدیم که بعد از نماز برویم و به مراسم و میهمانان در آن میهمانخانه برسیم
(ما در منزل سازمانی خانه باغ زندگی میکنیم ) من آماده شدم و آمدم در رو به باغ را باز کردم، دیدم بنده خدایی اول صبح در بیرونی باغ یعنی توی کوچه ایستاده، از دور گفتم بفرمائید
بی حواس به اینکه این بنده خدا صبح به این زودی اینجا چکار میکند؟
گفت من کارمند اداره برق هستم
رفتم داخل دخترم را صدا کنم زودتر آماده شود که دیر نشود، تقریبا نیم ساعت بعد یادم آمد که آن بنده خدا دم در خانه 🏡 بود! چکار داشت؟!
آمدم دیدم هنوز ایستاده
باز گفتم بفرمائید آقا
گفت کارمند اداره...
برق هستم، گفتم برق ما سالم است و درخواست برقکار هم ندادیم!
گفت خانم من یک خواب دیدم
این خواب یک رسالت بر گردن من انداخت
بر اساس آن خواب خودم را موظف دانستم الان اول صبح قبل از شروع کارم بیایم ساعتها دم در این منزل بمانم تا این پیغام را برسانم!
گفتم خیر باشد بفرمائید
گفت من خواب دیدم پسر جوان و رشید شما الم به دوش دلاورانه، شاد و مسرور بهمراه جوانان زیادی دیگر در حالی که جلودار بود گفت عمو عمو *لطفا برو به مامان بابام بگو ما حالمان خیلی خوبه داریم میریم کربلا امروز مراسم داریم جشن داریم😍😍😍*
وقتی تقویم را نگاه کردم دیدم سالروز امامت امام مهدی عج است
قشنگ اومد و حس و حالشو بهمون توضیح دادم رفت
گفت ما همچنان در رکابیم، گفت ما زنده ایم بعدشم بطور زیبایی چند بار آمد بخواب خودم
هر بار دیدمش خوووشششگل تر و زیباتررر و هربار هم ازش میپرسیدم پسرم مگر تو شهید نشدی⁉️⁉️⁉️☝🏻
میگفت مامان جان من زنده ام
دوباره پرسیدم گفت مامانی من زنده ام عزیزم
بار سوم باز من پرسیدم و او گفت مامانجونم من زنده ام زنده ام عزیزم(از بیداری واضحتر بود انگار)
بار چهارم باز تکرار شد
این دفعه گفت مامان جآن چندبار بهت بگم من زنده ام؟!
➕ به راهیان نور بپیوندید👇
[🌹] [ @rahiankhuz ] [🌹]
#ڪلآم_شُـهَـدا
✍ میخواهید خدا عاشق شما شود:
▫️قلم میزنید برای خدا باشد
▫️گام بر میدارید برای خدا باشد
▫️سخن میگویید برای خدا باشد
▫️همه چی و همه چی برای خدا باشد....❤️
♡شهید محمدابراهیم همت♡
🍃سردار خیبر🍃
شهدا همیشه نگاهی💔
➕ به راهیان نور بپیوندید👇
[🌹] [ @rahiankhuz ] [🌹]
🔸کشف پیکر ۲ شهید دفاع مقدس در شرق دجله؛
🔹پیکرهای مطهر دو شهید دوران دفاع مقدس با همت اعضای کمیته جستوجوی مفقودین ستادکل نیروهای مسلح در شام شهادت امام حسن عسکری (ع) کشف شد.
🔹پیکر این دو شهید برای آزمایش دیانای و تکمیل فرایند شناسایی به تهران منتقل میشود.
➕ به راهیان نور بپیوندید👇
[🌹] [ @rahiankhuz ] [🌹]
در این مجلس خدا پیدا نمیشود!
می دانستم ابراهیم عاشق حضرت زهرا (س) و مجالس منتسب به ایشان است. یک شب به اصرار بردمش جلسه معروف به عید الزهرا (س) شب نهم ربیع. فکر می کردم ابراهیم از حضور در این جمع خوشحال باشد.
مداح جلسه به خیال خودش برای شادی دل حضرت زهرا (س)، حرف های زشتی به زبان می آورد.
✅ اواسط جلسه بود که ابراهیم دیگر طاقتش طاق شد. به من اشاره ای کرد و باهم بیرون رفتیم.
خیلی به هم ریخته بود. خطاب به من با عصبانیت دستش را تکان می داد و گفت: «توی این مجالس خدا پیدا نمی شود. همیشه جایی برو که حرف خدا و اهل بیت (ع) باشد».
این جمله را چند بار تکرار کرد...
📙سلام بر ابراهیم، ج ۱، ص ۱۶۲
➕ به راهیان نور بپیوندید👇
[🌹] [ @rahiankhuz ] [🌹]
#سردار_سامرا
درباره اش گفتند: کسی بود که به دنبال شهادت نمیرفت، بلکه به دنبال شهادت میدوید. بازنشستگی در مقابل جنگیدن و دفاع و شهادت، برایش معنا نداشت. حتی شهادت پدر و برادر هم مسئولیتی را که بر دوش خود احساس میکرد، از او سلب نکرد. موقعیت بحرانی عراق و حمله های گروه تروریستی #داعش، او را به تحقق آرزوی دیرینه اش نزدیک کرد. آرزویی که بعد از ۳۸سال تلاش و پیروزی، در جوار #امامین_عسکریین علیهاالسلام چون لباسی زیبا بر تن اش نشست و آرامش ابدی را برایش به ارمغان آورد.
و چه مصداق نیکویی ست این شهید، از سخن رهبرش: «شهادت، مرگ انسان های زیرک و هوشیار است که نمی گذارند این جان، مفت از دستشان برود و در مقابل، چیزی عایدشان نشود.»
📸شهید مدافع حرم، #سردار_سامراء
حاج #سید_حمید_تقوی_فر
➕ به راهیان نور بپیوندید👇
[🌹] [ @rahiankhuz ] [🌹]
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥وای به حال کسی که نماز رو سبک میشماره!
✍حجتالاسلام والمسلمین مومنی
【 الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج 】
#به خواندن نمازاول وقت اهمیت بدهیم
اذان مغرب به افق اهواز
18:00
➕ به راهیان نور بپیوندید👇
[🌹] [ @rahiankhuz ] [🌹]
🍃
مےخواستند محمد بنا رو با چاقو🔪 بزنن
ابراهیم نگذاشت...!
.
.
➕ به راهیان نور بپیوندید👇
[🌹] [ @rahiankhuz ] [🌹]
✨
"خاطراتطنزجبهہ"
یڪبار سعید خیلے از بچہها کار کشید...
#فرمانده دستہ بود
شب برایش جشن پتو گرفتند...
حسابے کتکش زدند
من هم کہ دیدم نمےتوانم نجاتش
دهم، خودم هم زیر پتو رفتم تا
شاید کمے کمتر کتک بخورد..!😕
سعید هم نامردی نڪرد، بہ تلافے
آن جشن پتو ، نیمساعت قبل از وقت #نماز صبح، #اذان گفت...
همہ بیدار شدند نماز خواندند!!!😄
بعد از اذان فرمانده گروهان دید همہ
بچہها خوابند... بیدارشان ڪرد وَ گفت:
اذان گفتند : چرا خوابیدید!؟🤔
گفتند : ما #نماز خواندیم..!✋🏻
گفت: الآن اذان گفتند، چطور نماز خواندید!؟😳
گفتند : سعید شاهدی اذان گفت!
سعید هم گفت من برایِ #نماز شب اذان گفتم نہ نماز صبح
#خاطرات_طنز_جبهه
➕ به راهیان نور بپیوندید👇
[🌹] [ @rahiankhuz ] [🌹]
🌹🍃سلام بر ابراهیم 🍃🌹
🍃حاجاتمردمونعمتخدا🍃
"ادامهقسمتشصتودوم"
🔺راوی:جمعیازدوستانشهید
بعدها فهميدم خانههايیکه رفتيم، منزل چند نفراز بچههایرزمنده بود.
مرد خانواده آنها در جبهه حضور داشــت. برای همين ابراهيم به آنها رسيدگی میکرد.
كارهاي او مرا به ياد ســخن امام صادق(ع) انداخت که میفرمايد:
«ســعی کردن در برآوردن حاجت مسلمان بهتر از هفتاد بار طواف دور خانهخداست و باعث در امان بودن در قيامت میشود»
ايــن حديث نورانی چراغ راه زندگی ابراهيم بود. او تمام تلاش خود را در جهت حل مشكلات مردم به كار میبست.
دوران دبيرســتان بود. ابراهيم عصرها در بازار مشــغول به کار می شد و برای خودش درآمد داشت. متوجه شد يکي از همسايهها مشکل مالی شديدی دارد.
آنها علیرغم از دست دادن مرد خانواده، کسی را برای تأمين هزينهها نداشتند.
ابراهيم به كســی چيزی نگفت. هر ماه وقتی حقوق میگرفت، بيشتر هزينه آن خانــواده را تأمين میکرد! هر وقت در خانه زياد غذا پخته میشــد، حتماً برای آن خانواده میفرستاد.
اين ماجرا تا سالها و تا زمان شهادت ابراهيم ادامه داشت و تقريباً کسی به جز مادرش از آن اطلاعینداشت.
شــخصی به ســراغ ابراهيم آمده بود. قبلا آبدارچی بوده و حالا بیکار شده بود.
تقاضای کمک مالی داشت.
ابراهيم به جای کمک مالی، با مراجعه به چند نفر از دوستان، شغل مناسبی را برای او مهيا کرد. او برای حل مشکل مردم هر کاری که میتوانست انجام میداد.
اگر هم خودش نمیتوانست به سراغ دوستانش میرفت. از آنها کمک میگرفت. اما در اینکار يک موضوع را رعايت میکرد؛ با کمک کردن به افراد، گداپروری نکند. ابراهيم هميشه به دوستانش میگفت: قبل از اينکه آدم محتاج به شما رو بياندازد و دستش را دراز كند. شما مشكلش را بر طرف کنيد.
او هر يک از رفقا که گرفتاری داشت، يا هر کسی را حدس میزد مشکل مالی داشته باشد کمک میکرد.
آن هم مخفيانه، قبل از اينکه طرف مقابل حرفی بزند.
بعد میگفت: من فعلا احتياجی ندارم. اين را هم به شما قرض میدهم.
هر وقت داشتی برگردان. اين پول قرضالحسنه است.
ابراهيم هيچ حسابی روی اين پولها نمیکرد. او در اين کمکها به آبروی
افراد خيلی توجه میکرد. هميشــه طوری برخــورد میکرد که طرف مقابل
شرمنده نشود
بــزرگان دين توصيه میکنند برای رفع مشــکلات خودتــان، تا میتوانيد مشکل مردم را حل کنيد.
همچنين توصيه میکنند تا میتوانيد به مردم اطعام کنيد و اینگونه، بسياری از گرفتاریهايتان را بر طرف سازيد.
غروب ماه رمضان بود. ابراهيم آمد در خانه ما و بعد از ســلام و احوالپرسی يــک قابلمه از من گرفت! بعد داخل کلهپزی رفت. به دنبالش آمدم و گفتم:
ابرام جون کله پاچه برای افطاری! عجب حالی ميده؟!
گفت: راســت ميگی، ولی برای من نيست. يک دست کامل کله پاچه و چند تا نان ســنگک گرفت. وقتی بيرون آمد ايرج با موتور رسيد. ابراهيم هم سوار شد و خداحافظی کرد.
با خودم گفتم: لابد چند تا رفيق جمع شــدند و با هم افطاری میخورند.
از اينکه به من تعارف هم نکرد ناراحت شــدم. فــردای آن روز ايرج را ديدم و پرسيدم: ديروز کجا رفتيد!؟
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
ادامه دارد...
#سلام_بر_ابراهیم
➕ به راهیان نور بپیوندید👇
[🌹] [ @rahiankhuz ] [🌹]
#_نماز_اول_وقت
آیت الله بهجت:
ازآیت الله بهجت پرسیدند
برای زیادشدن محبت نسبت
به امام زمان (عج) چه کنیم
ایشون فرمودند:گناه نکنیدو
نمازاول وقت بخوانید.
اذان صبح به افق اهواز
4:59
➕ به راهیان نور بپیوندید👇
[🌹] [ @rahiankhuz ] [🌹]