🌹#با_شهدا|شهید امیر لطفی
✍️ پابوس مادر
▫️خیلی دوست داشتنی بود. اگر ذرهای از او دلخور و ناراحت میشدم به هر طریقی دلم رو به دست میآورد، حتی پشت پاهامو میبوسید، هر روز صبح وقتی میخواست بره اداره میومد و پای منو میبوسید. یک بار خواهرش این اتفاق رو دید و به مـن اشـاره کرد و گفت دیدی چه کار کرد مادر؟
گفتم بله، کارِ هر روزش هست، من خودمو به خواب میزنم یک وقت خجالت نکشه.
➕ به راهیان نور بپیوندید👇
[🌹] [ @rahiankhuz ] [🌹]
#با_شهدا
💠با ابراهیم به سمت مقر سپاه میرفتیم تا وسایل لازم را برای رزمندگان تحویل بگیریم.
🔰 صدای اذان ظهر که آمد، ماشین را در مقابل یک مسجد نگه داشت. گفتم: آقا ابراهیم، بیا زودتر بریم مقر، همونجا نماز رو میخونیم.
🔸 ما که بیکار نیستیم. داریم کار رزمندههارو انجام میدهیم. این هم مثل نمازه. با لبخندی بر لب نگاهم کرد و گفت: تموم این کارها بازیه.
✔️هدف از جنگ و جبهه و... اینه که نماز زنده بشه. هدف تمام کارهای ما اینه که ما"عبدخدا"و "اهل نماز اول وقت بشیم". ان شاءالله اثر اهمیت به #نماز_اول_وقت رو تو زندگی خود میبینی...
اذان ظهر به افق اهواز
۱۲:۲۸
➕درایتا و سروش و روبیکا
به راهیاننور بپیوندید👇
[🌹] [ @rahiankhuz ] [🌹]
#با_شهدا
✨سرباز که بود، دو ماه صبح ها تاظهر آب نمی خورد.
نماز نخوانده هم نمی خوابید.
🔰می خواست یادش نرود که دوماه پیش یک شب نمازش قضا شده بود‼️
🌷یادگاران، جلد چهار، کتاب حسن باقری، ص۸
➕ دعــــوت شـــــهــــدا هستیـــــد 👇
[🌹] [ @rahiankhuz ] [🌹]