eitaa logo
🇵🇸راهیـان نــور مـجازی🇮🇷
4.2هزار دنبال‌کننده
15.1هزار عکس
8.2هزار ویدیو
102 فایل
[🕊️این کانال دلی است و شما دعوت شهدایید.] سروش ، شاد ، روبیکا ، ویراستی⇣ @rahiankhuz مدیر⇣ @Rahyan_noor گروه مطالب ارزشی⇣ https://yun.ir/t1vozb کانال فاتحان نُبُل و الزهرا⇣ @fatehan94 برای تبادل⇣ @Rahyan_noor
مشاهده در ایتا
دانلود
تشرفات✨✨ حاجی حسن حبرانی -فرزند حاجی محمدرضا حبرانی- که در حال حاضر به شغل بزازی در فلکه شهداء قوچان مشغول کسب می باشد این قضیه را از مرحوم پدرشان نقل می کردند و می گفتند: پدرم شبی برایم صحبت کرد که من نوجوان بودم و پدرم را از دست داده بودم و زیر نظر مادر زندگی می کردم. اما خیلی به خواندن درس علوم دینی علاقه داشتم. به مکتب رفتم و قرآن را یاد گرفتم. تصمیم گرفتم که به مدرسه ی علوم دینی بروم. بالاخره با زحمات زیاد مادرم به مدرسه رفتم و شروع به درس خواندن کردم. طولی نکشید که عدّه ای عازم کربلای معلا شدند. ✨💫✨ من هم از شوقی که داشتم به خانه آمدم و به مادرم پیشنهاد کردم که: مادر، عده ای عازم کربلای معلا هستند. اجازه بده با آنها به این سفر بروم، شاید در نجف بتوانم به تحصیل مشغول شوم. با التماس زیاد مادرم حاضر شد و مبلغ ۳۵ ریال که در آن زمان خیلی زیاد بود به من داد و بلافاصله آمدم با همان عده کاروان مهیای سفر شدم. با زحمات زیاد بین راه بالاخره به کربلا رسیدیم. پس از چند روز زیارت مجدداً عازم شهر نجف شدیم و به هر نحوی بود با وساطت همسفران و همچنین همشهریانی که قبلاً در حوزه نجف به تحصیل اشتغال داشتند به تحصیل علوم دینی مشغول شدم. ضمناً در حوزه علمیه عده ای بودند که هر هفته صبح روز پنجشنبه پیاده با آنها به کربلا می رفتیم و شب جمعه را در کربلا می ماندیم و روز جمعه به نجف بر می گشتیم. ✨💫✨ یک روز پنجشنبه دوستان مذکور بدون آنکه به من خبر بود بدهند به طرف کربلا حرکت کرده بودند. وقتی فهمیدم که آنها مرا ترک کرده اند خیلی دلتنگ شدم و غصه می‌خوردم و از تنهائی خودم رنج می بردم. مخصوصا که از نظر مالی هم خیلی در مضیقه بودم. آن روز بعد از ظهر شد. در اطاقی که در محل حوزه علمیه داشتم، نشسته بودم. غم دلم را گرفته بود. با چند قطره اشک دلم را تسلی می دادم. با خودم گفتم: حالا این هفته نشد. هفته دیگر خواهی رفت. یک وقت در باز شد دیدم سید جوانی وارد اطاق شد... ادامه دارد.... نَشـــــــر=صَــــدَقِہ جاریِہ دعـ @rahiankhuz 🇮🇷ـوت شهدایید
🇵🇸راهیـان نــور مـجازی🇮🇷
تشرفات✨✨ حاجی حسن حبرانی -فرزند حاجی محمدرضا حبرانی- که در حال حاضر به شغل بزازی در فلکه شهداء قوچا
قسمت دوم تشرفات✨✨ یک وقت در باز شد دیدم سید جوانی وارد اطاق شد و فرمود: شیخ محمد رضا، اگر به کربلا میخواهی بروی بیا برویم. من از علاقه ای که داشتم بدون آنکه فکر کنم حالا بعد از ظهر است ممکن است دیر شده باشد و نتوانم به کربلا برسم، نیرویی وادارم کرد که بلند شوم و بروم. از جا بلند شدم درب اتاق را بستم و با آن سیّد که تا به حال او را ندیده بودم به سوی کربلا حرکت کردیم. در میان باغ ها از راه های میانبر که می گذشتیم به باغی رسیدیم. آن سید به من گفت: بیا از این طرف برویم. سوال کردم: چرا؟ فرمود: این باغ غصب است و مال یتیم است، من از میان آن نمی روم. ✨💫✨ با او گرم صحبت بودیم که یکوقت متوجه شدم نزدیک کربلا رسیده‌ایم، سؤال کردم: آقا چرا راه نزدیک شد؟ فرمود: من از راه کوتاه تو را آوردم که زود برسیم. وارد شهر شدیم و در مغازه عطرفروشی رسیدیم. آقا شیشه کوچکی عطر خرید و به من داد و فرمود: کمی به خودت بزن و بعد به راه ادامه دادیم تا به حرم رسیدیم. داخل حرم که شدیم دیدم آن دوستان طلبه هم تازه وارد حرم کربلا شده‌اند. اما چون دور بودند، به طرف آنها نرفتم و داخل حرم شدم. دنبال زیارتنامه‌ای می‌گشتم که زیارت بخوانم. آقا فرمودند: شیخ محمدرضا تو زیارت می‌خوانی یا من بخوانم؟ عرض کردم: آقا شما خودت بخوان، منهم خودم می‌خوانم، چون اگر خودم بخوانم بهتر می‌توانم حضور قلب داشته باشم. ✨💫✨ ایشان آهسته مشغول زیارت خواندن شدند ولی من بلند بلند می‌خواندم. همینکه رسیدم به سلامی که باید به امام زمان بدهم، یک مرتبه با صدایی بلند فرمود: و علیک السلام یا شیخ! من که تا آن زمان او را یک فرد عادی می‌دیدم، همانطور که سرم به خواندن زیارت گرم بود نگاه کردم دیدم آقا نیست، بلافاصله فکر مطالب گذشته مثل برق از نظرم گذشت و با خودم گفتم: تو چگونه توانستی به کمتر از یکساعت از نجف به کربلا بیایی! از کجا اسم تو را می‌دانست که شیخ حبرانی هستی؟! وقتی در زیارت به آقام امام زمان سلام دادی، جواب "علیک" شنیدی! برگشتم ببینم آقا هست یا نه، دیگر او را ندیدم، بهرجای حرم سر زدم نبود که نبود. ✨💫✨ واقعا به کودنی خودم افسوس می‌خوردم که چقدر گیج بودم. چه اندازه بی‌بصیرت هستم! اینهمه لطف و محبت اما آخر هم از دست دادی! ناچارا با حسرت تمام زیارتنامه را خواندم و پهلوی دوستان رفتم. آنها تعجب کردند که چگونه تنها به کربلا آمده‌ام. وقتی که قضیه را برای آنها نقل کردم همه به گریه افتادند و به بی‌توجهی من افسوس خوردند. اما دیگر غصه و گریه فایده نداشت. چون فعلا مصلحت در غیبت و پنهان بودن حضرت است نه ظاهر بودن و معرفی شدن تا زمانی که خداوند ظهور ایشان را مصلحت بداند. 📗عبقری‌الحسان، ج2، ص 360 📗ملاقات با امام زمان ارواحنافداه در کربلا ص 94 🌹اللهم ارنی الطلعة الرشیدة نَشـــــــر=صَــــدَقِہ جاریِہ دعـ @rahiankhuz 🇮🇷ـوت شهدایید
🇵🇸راهیـان نــور مـجازی🇮🇷
تشرفات (قسمت دوم) خوشحال شدم، بعد از ظهر به مسئول بخش گفتم: اجازه دارم امشب در مراسم جشن مسجد شرک
تشرفات (قسمت سوم) وقتی بیدار شدم، دیدم در اتاق بخش اعصاب بیمارستان طالقانی هستم نه هویزه، اما حالت وجد و سروری در خود احساس کردم و این که امیدوار باشم این خواب اثراتی دارد. اول صبح همان روز، پرستار به عادت همیشه آمد و دارو داد، وقتی از اتاق بیرون رفت و درب اتاق را بست، متوجه شدم برای اولین بار صدای درب را شنیدم، خیلی تعجب کردم. به رئیس بخش مراجعه کردم و گفتم: مرا به بخش گوش و حلق و بینی ببرید، مثل اینکه گوشم صدا می شنود. ✨💫✨ مرا آنجا بردند و پس از معاینه دکتر متخصص گفت: بحمدلله، پرده گوش، جوش خورده و باید کاملا مواظب باشی، حمام نروی، آب به آن نرسانی و‌‌... و ضمنا تحت مراقبت باشی و مرتب ما را در جریان قرار دهی. اول دستور سمعکی هم به من دادند، اما الان که با شما صحبت می کنم بحمدلله خوب خوبم و بدون سمعک می شنوم. ✨💫✨ نویسنده (جناب آقای قاضی زاهدی) گوید: من خود العیان دیدم که به عنایت آقا امام زمان علیه السلام، آقای جاوید گوشش کاملا شنوایی دارد و مثل افراد معمولی صدا ها را درک می کند، و تمام مدارک دوره درمان او در بیمارستان مشار الیه موجود است. این موضوع را ایشان در شب ۱۷ رمضان المبارک ۱۴۱۵ برابر ۲۷ بهمن ۷۳، در دفتر ثبت کرامات مسجد جمکران، به خط خود نوشته و نویسنده در روز پنجشنبه۷۴/۲/۲۵ با ایشان ملاقات داشته است. 📚مجله منتظران شماره 49 🌹اللهم ارنی الطلعة الرشیدة نَشـــــــر=صَــــدَقِہ جاریِہ | دعـ @rahiankhuz 🇮🇷ـوت شهدایید
🇵🇸راهیـان نــور مـجازی🇮🇷
‌ ‌این ها قسمتی از یادداشت‌های سردار شهید حاج حسن محقق معاون سازمان اطلاعات سپاه از فرزندان مرحوم حجت‌الاسلام محقق از علمای رفسنجانی بود که در حمله رژیم صهیونیستی به شهادت رسید. 🌷شادی روح شهدا صلوات🌷 | دعـ @rahiankhuz 🇮🇷ـوت شهدایید
🌙 آیت الله حق شناس آن اشخاصی که در دل شب برمی خیزند، حالا یک ربع، نیم ساعت زودتر از اذان، 👈 این کار، آتش ها را خاموش می کند. 👈 این کار شما را جزو اهل بیت قرار میدهد. 💯 می فرماید : نماز شب اصل ایمان است، 👈دعای شما را در معرض اجابت قرار میدهد، 👈شفیع بین شما و ملک الموت است 👈 مونس و زائر شماست تا روز قیامت 👈 سلامت بدن شما را تأمین می کند نماز_شب_را_به_نیت_ظهور_میخوانیم | دعـ @rahiankhuz 🇮🇷ـوت شهدایید
آرپی‌جی‌زن یکی از گردان‌های لشگر 27 حضرت رسول (س) بود، یک‌بار به‌‌ دلیل این‌که حین عملیات، دو آرپی‌جی‌ شلیک کرده و به هدف نخورده بود، حلالیت طلبیده و نوشته بود: «حـلال کنید! امروز پای خاکریز، دوتا از گلوله‌های آرپی‌جی به هدف نخورد! حقوق این ماه من حلال نیست! ببخشید!» سپس در تاریخ 17 اسفند 64، مبلغ 4 هزار ریال از حقوقش رو برگرداند. شهید سیدمحمد_امیری‌_مقدم🕊🌹 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ | دعـ @rahiankhuz 🇮🇷ـوت شهدایید
🌸برای پیروزی محور مقاومت بر شیاطین،و سلامتی امام زمان ، رهبرمون و مردم‌مون کدوم رو انتخاب میکنید؟ 🍃سوره ی فتح 🍃یک صفحه قرآن 🍃دعای توسل 🍃ده شاخه صلوات 🍃ایة الکرسی ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ | دعـ @rahiankhuz 🇮🇷ـوت شهدایید
🌷آیت الله مجتهدی رحمة الله علیه: روزی در حرم امام رضا(علیه السلام) جوانی نزد من آمد و پرسید: 💥 اگر بخواهم زنگار دلم را پاک کنم باید چه کنم؟ گفتم دوکار: 1⃣قرائت قرآن در سحر 2⃣بسیار استغفار کردن ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ | دعـ @rahiankhuz 🇮🇷ـوت شهدایید
5.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 گلایه عجل الله از زوار کربلا... ماها چقدر به یاد امام هستیم؟ | دعـ @rahiankhuz 🇮🇷ـوت شهدایید
🌙 امام هادى(علیه السلام): بنده خدا شب از خواب بر می خیزد و چرتش می گیرد و به راست و چپ متمایل می شود و گاهی چانه اش به طرف سینه اش می افتد، خدا به فرشتگان می فرماید: به بنده ام نگاه کنید بخاطر چیزی که واجب نکرده ام خود را برای تقرّب به من به زحمت انداخته است به امید یکی از سه حاجت: گناهی که ببخشم توبه ای که بپذیرم یا روزی او را زیاد کنم. آگاه باشید که هر سه را براى او روا کردم .❤️ دعـ @rahiankhuz 🇮🇷ـوت شهدایید
آیت‌الله قاضی طباطبایی رحمة الله علیه : ۲۰ سال بود که چشم ترس گرفته بودم؛ از شدت پرهیز از نگاه به نامحرمان، هرجا که حاضر می‌شدم، پیش از آنکه زنی وارد شود، چشمانم بی اختیار روی هم می‌رفت و اجازه دیدن کسی را به من نمی‌دادند❗️ سال‌های مدیدی بود برای آنکه فراموشم نشود نباید سخن بیهوده بگویم، ۲۶ سال زیر زبانم سنگ ریزه‌ای قرار داده بودم که جای آن در دهانم سیاه شده بود ...🪨 کتاب کهکشان نیستی حرف_لغو |کتاب |همراه_با_علما۷ دعـ @rahiankhuz 🇮🇷ـوت شهدایید