عشق به شهادت یک عمر چشمانتظاری را برای والدین به ارمغان آوردشهید محمدحسین عسکرنژاد که در روز 20 خرداد سال 49 متولد شد، در سال 67 و در منطقه شرهانی به شهادت رسید اما پیکرش هرگز به ایران اسلامی بازنگشت و چشمانتظاری را برای والدینش بر جای گذاشت.
به گزارش خبرگزاری فارس از ابرکوه، شهید محمدحسین عسکرنژاد در روز 20 خردادماه سال 49 در دهستان فراغه شهرستان ابرکوه متولد شد و پس از طی دوران کودکی، در 6 سالگی پا به مدرسه گذاشت.
محمدحسین تا پایه پنجم را در مدرسه آقای خشنود (سابق)، شهید غلامعلی فلاح (فعلی) در کنار همکلاسیهایش از جمله مرتضی عسکر نژاد، فرامرز طالبی و فرهاد طالبی در کلاسهای درس معلمانی همچون خانم سلیمی، خانم رضانیا و عباس سلیمی، سپری کرد.
وی در اوقات فراغت خود به اموری مانند کشاورزی و دامداری مشغول میشد. اخلاق بسیار خوبی داشت و از ویژگیهای بارز اخلاقی او بیشتر مظلومیت، سادهپوشی و صبوری بود. به نماز و روزه اهمیت بسیاری میداد و تلاش میکرد تا هرگز نماز اول وقتش ترک نشود.
از جمله فعالیتهای شاخص وی، شرکت در راهپیماییها، انجام امور فرهنگی، مطالعه کتابهای مذهبی، شرکت در نمازهای جماعت مساجد را میتوان نام برد. ضمن اینکه با گروههای ضدانقلاب خیلی مخالف بود و همیشه در پخش اعلامیهها مشارکت داشت.
محمدحسین ازدواج و تشکیل خانواده را به توصیه دین و ائمه بسیار حائز اهمیت میدانست؛ اما همیشه در دل شوق شهادت داشت و همیشه در صحبتهایش میگفت: من میروم و دیگر بازنمیگردم.
شهید عسکرنژاد 3 ماه دوره آموزشی خدمت سربازی را در خرمآباد لرستان و مابقی خدمت را در مناطق جنگی سپری کرد. نامههای او همیشه نشان از دلتنگی های جبهه، شهید شدن و اسیری همرزمانش داشت.
او هنگامیکه میخواست برای آخرین مرتبه به جبهه اعزام شود به خانوادهاش توصیه کرد که من میروم ولی آمدنم با خداست و اگر لیاقت داشته باشم شهید خواهم شد. در نهایت وی که چهارمین ماه اضافهخدمت را میگذراند در تاریخ 4 تیرماه سال 67 در منطقه شرهانی با سربند یا حسین، سر بر بالین خاک نهاد و به فیض شهادت نائل آمد.
محمدحسین از جمله شهیدانی است که پیکر مطهرش هیچگاه به وطن بازنگشت و سالها است خود در کنار معشوق یگانه بوده؛ اما والدینش را در چشمانتظاری گذاشته است. پدری که روزگاری چون کوه مقاوم بود، امروز از فراغ فرزند قامت خم کرده است.
خواهر این شهید بزرگوار هرچند احساس میکرد با گذاشتن نام برادر شهیدش بر روی فرزند تازه متولد شده خود برای همیشه غم از دست دادن فرزند را در دل پدر و مادر زنده نگه میدارد، بازهم طاقت نیاورده و این خواسته را با پدر در میان گذاشت. هرچند پدر بعدازآن نوه خود را با نام محمدحسین صدا میکند؛ اما چشمانتظاری هنوز او را میآزارد و بهانه اشکهای پنهانیاش میشود.
وصیتنامه:
برتابوتم یک جلد قرآن بگذارید تا مردم بدانند که هدف من فقط خدا بوده است وقرآن . برای من تبلیغ نکنید ، از شهادت من فقط برای اسلام تبلیغ کنید . کسانی که کوچکترین اختلافی با ولایت فقیه دارند در تشییع جنازه من شرکت نکنند.
نام: محمدرضا
نام خانوادگی: عوض پور
نام پدر: احمد
محل تولد: فراشبند
تاریخ تولد: ۱۳۴۵/۶/۱۷
محل شهادت: شرهانی-والفجر۱
تاریخ شهادت: ۱۳۶۲/۱/۲۲
محل دفن: گلزار شهداء فردوس فراشبند
@rahpoyane
شرهانی را باید از زمینش شناخت که بوی آسمان می دهد. شرهانی را باید از شبهای حمله اش شناخت که فریاد یازهرا (س)به سرتاسر این سرزمین را پر می کرد. شرهانی را باید از شهیدانش شناخت که بوی عطر محمدی می دهند. خونین قامتانی که ما زمینیان را به اهل آسمان پیوند می دهند. آنانی که به ظاهر در این بیابان ها گم شده اند، ولی به واقع ما هستیم که راه را گم کرده ایم. این جا شرهانی است؛ شهادتگاه فرزندان این مرز بوم. در میان رمل ها و تپه های این منطقه، گمنامان بسیاری آرمیده اند و از چشمان ما خاکیان پنهان مانده اند. آنان، نام آشنایی در بین اهل آسمان دارند. هنوز نوای دعاهایشان و فریادهایشان به هنگام نبرد، همراه با زمزمهٔ نسیم به گوش می رسد
ستار، افسر عراقی، هر روز بچه های تفحص را تا داخل خاک عراق همراهی می کرد. کاری به کارمان نداشت. اصلاً اعتقادی به آن چیزهایی که ما باور داشتیم، نداشت. یک روز که رفتیم آن طرف مرز، ما را کشان کشان برد تا نقطه ای و گفت: « از اینجا بوی عطر می آید. هر جا خوشبو باشد، شهید ایرانی پیدا می شود. همین جا را بکنید.» از این حرفهایش تعجب کرده بودیم. همه شروع کردیم به کندن، هنوز ظهر نشده بود که پیکر دو تا از بچه های خودمان را کشف کردیم. وقتی کارمان تمام شد، دیدم ستار رفته یک گوشه و زیر چشمی ما را نگاه می کند. نمی دانم چرا خجالت می کشید جلو بیاید. شاید به خاطر این بود که روزی روزگاری، جلوی کسانی که بوی مشک و عنبر می دهند، ایستاده بود. توی منطقه، با آمبولانسی که در اختیارم گذاشته بودند، مرتب این طرف و آن طرف می رفتم. داده بود هم روی شیشهٔ عقب ماشین، خط خوشی نوشته بودند: «همسنگرم، کجایی؟» دو شبانه روز بود نخوابیده بودم. وسط یکی از رفت و آمدها، دیدم چشم هایم باز نمی شوند. ماشین را زدم بغل و روی صندلی دراز کشیدم. هنوز چشمهایم گرم نشده بود که یکی زد به شیشه. بلند شدم. از چوپان های بومی منطقه بود. مرد چوپان گفت: « آقا، خیلی وقت است دنبال شما می گردم.» با تعجب پرسیدم: « برای چی؟» چیزی نگفت. فقط راه افتاد سمت موتورش و اشاره کرد دنبالم بیا با موتورش جلو راه افتاد و من هم پشت سرش، پیچید توی جاده های خاکی و رملی، نیم ساعتی رفتیم تا این که کنار تپهٔ کوچکی ایستاد. پیاده شدم. کنار تپه، دو زانو نشست و خاکها را آرام آرام کنار زد. دو شهید، کنار هم خوابیده بودند. وسائل همراهم داشتم. با کمک هم، جنازه ها را در آوردیم و گذاشتیم پشت آمبولانس، موقع رفتن، پرسیدم: «چی شد سراغ من آمدی؟» گفت: «پشت ماشینت را خواندم»
دویرج رودخانه ای طویل است که از منطقهٔ آبدانان سرچشمه می گیرد و پس از عبور از شمال شهر موسیان، به صورت موازی با مرز ایران و عراق در منطقه شرهانی عبور کرده و از نزدیکی پاسگاه فکه به خاک عــراق می ریزد. نقطه رهایی لشکر 14 امام حسین(ع) اصفهان، در اولین روز عملیات محرم، پشت این رودخانه بود. قرارگاه صاحب الزمان به فرماندهی شهید حسین خرازی مسؤولیت اجرای عملیات محرم را برعهده داشت. با شروع عملیات، 3 گردان از لشـکر امام حسیــــن (ع) در محــور چم سری از رودخانه دویرج عبور کردند، ولی هنگام عبور رزمندگان سایر محورهای لشکر از رودخانهٔ دویرج، بر اثر بارندگی انجام شده در ساعاتی قبل از شروع عملیات، ارتفاع آب رودخانه از ساعت 10 شب بالا آمد. تعدادی از رزمندگان توانستند از عرض رودخانه عبور کنند، ولی تعداد زیادی از آنها، با افزایش ناگهانی سطح آب از نیم متر به سه متر و افزایش شدت جریان رودخانه مواجه شدند. عمق آب رودخانه دویرج در شرایط عادی بیش از نیم متر نبود، ولی آن شب حتی از لبهٔ سه متری رودخانه سرریز شد و تا 500 متر دو طرف رودخانه را آب فراگرفت که عبور از آن مشکل و حتی غیرممکن شد. در آن شب، تعداد زیادی از رزمندگان در جریان طغیان آب رودخانهٔ دویرج غرق شدند و به شهادت رسیدند. در این عملیات 7 فرمانده گردان، 5 معاون فرمانده گردان و 8 فرمانده گروهان و همچنین تعداد زیادی از رزمندگان اسلام به شهادت رسیدند. به همین علت، 25 آبان روز حماسهٔ ایثار مردم اصفهان نامیده شد. روزی که نزدیک به 370 شهید در استان اصفهان تشییع شدند و حضرت امام (ره) با اشاره به این موضوع، در بیانات خود گفتند: «شما در کجای دنیا می توانید جایی را مثل استان اصفهان پیدا کنید؟ همین چند روز پیش، فقط در شهر اصفهان حدود 370 نفر را تشییع کردند؛ معذالک همین شهید داده ها و داغدیده ها همچنان به خدمت خود به اسلام ادامه می دهند. امروز مردم ما فهمیده اند که تا فداکاری نباشد، اســـلام را نمی شود پیش برد و می دانند که همهٔ ماباید برای اسلام فدا شویم.»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
معجزه این است که،
هرچه داشته هایت را بیشتر
با دیگران سهیم شوی
داراتر می شوی !!!
🔴🔶تلنگر کرونایی (۷)
🔸 کاش استفاده از ماسکِ «پرهیزگاری»، تبدیل به فرهنگ عمومی شود، تا اگر کسی بی پروا و لاابالی بود، مورد سؤال و نقد قرار گیرد.
🔹 طاعون و وبا و کرونا وقتی عمومی شود، از خطر و ضرر آن کاسته نمی شود؛ گناهان هم وقتی عمومیت پیدا کنند، نباید وضع جامعه را عادی دانست.
🔻 کاش روزی برسد که استفاده کنندگان از ماسکِ تقوا و دستکشِ پاکدستی و ژلِ توبه، مورد توجه و تقدیر قرار بگیرند.
🔸 کاش عفت و اخلاق، مُد شود.
🔹 کاش افراد، دنبال کسب جدیدترین آراستگی های اخلاقی و به روزترین وسایل ارتقاء معنویت در خانه و جامعه باشند.
🔸 کاش بی اعتنایی به دستورهای دینی،تمدّن و پیشرفت به حساب نیاید.... کاش!
👈 به قلم استاد جواد محدثی
🔴🔶 تلنگر کرونایی (8)
توجه! توجه!
🔸 آیات قرآن و مواعظ امامان،هر کدام یک بسته سلامت و دستورالعمل بهداشت روانی است. باید آنها را در قاب دل آویخت و هر روز مرور کرد.
🔹 آنانکه با سرعت، پا روی آنها می گذارند و لِه می کنند و از روی آنها ردّ می شوند، به بن بستِ پیشِ رو و پست تفتیش و بازرسی هم فکر کنند. آخرِ این خط، جادۂ ریزش کردۂ اخلاق و معنویت است.
🔸 اگر گفتند: تخت های مداوا پر شده و جای بستری کردن نیست، چه کنیم؟
👈 به قلم استاد جواد محدثی
⭕️ حیف «هفت»!
▫️برنامه تلویزیونی «هفت» مدتهاست دیگر در زمره برنامههای مهم تلویزیون جایی ندارد؛ برنامهای که تا همین چند سال قبل در زمره برنامههای جریانساز تلویزیون به شمار میآمد. آنچه حالا روی آنتن میرود، یک پسرفت آشکار برای «هفت» و تلویزیون است.
▫️«هفت» در دوره فعلی ایرادات متعددی دارد که با وجود انتشار یادداشتها و گزارشهای انتقادی مکرر، همچنان عزمی برای برطرف کردن آن دیده نمیشود.
▫️«هفت» در دوره سپرده شدن مسئولیت آن به مجتبی امینی و محمدحسین لطیفی تبدیل به برنامهای کممخاطب و بیاثر شده است؛ این را میشود از عدم بازتاب برنامه در فضای مجازی و نبود بحث حول محتوای برنامه در محافل سینمایی دید.
▫️بله، همچنان هم این برنامه به واسطه شهرتی که از سابق داشته و البته در اختیار داشتن آنتن یکی از پرمخاطبترین شبکههای تلویزیون در میان شماری از سینماگران اهمیت دارد ولی قطعا آن اثرگذاری و جایگاهی را که پیش از این داشت ندارد.
▫️گویا «هفت» فعلی صرفا تولید میشود تا تلویزیون برنامهای به نام «هفت» داشته باشد؛ حالا اینکه کیفیت آن در چه حدی است، اهمیت چندانی ندارد!
▫️البته که در این دوره، سینماها در ظاهر تعطیل هستند، اما بالاخره هر هفته اثری تازه وارد چرخه اکران آنلاین میشود. هر چند این آثار از کیفیت چندانی برخوردار نیستند اما سازندگان «هفت» میتوانند با نقد همین آثار کمکیفیت، کمکی به ارتقای سلیقه مخاطبان و رشد کیفی سینمای ایران کنند.
▫️سالهاست جریان حزباللهی در فضای رسانهای در آرزوی داشتن برنامهای صریح و نقادانه در حوزه فرهنگ و هنر است؛ فرصتی که البته هنوز هم در رسانه ملی فراهم نشده است، با این همه «هفت» تریبونی بود که میتوانست برای طرح حرفهای جدی، موثر و جریانساز در اختیار جریان انقلابی قرار بگیرد.
▫️اگر بخواهیم منصفانه قضاوت کنیم، در شرایط فعلی هیچ کدام از برنامههای سینمایی تلویزیون از کیفیت چندانی برخوردار نیستند اما انتظارات از «هفت» به واسطه قدمت بیشتر آن و البته حضور مدیران جوان در شبکه ۳ سیما بیشتر از سایر برنامههاست.
@rahpoyane
✅حضرت آیتالله بهجت قدسسره:
🔹 خوشا بهحال کسانیکه این مطالب (و قرائت قرآن) را، همین تلفظ نباشد [بلکه آنرا] بفهمند. کسی گفته بود [که] من، سورۀ یس را که میخوانم، از روی شوق و ذوق، حس میکنم که دارم قند میخورم. بهار قرآن است. [میگفت] دارم قند میخورم و لذا خیلی از مرد و زن[هایی] که مقدس هستند، دیگر «یس» را حفظ هستند [و] آنرا ترک نمیکنند.
♦️ خدا توفیق دهد که قدردان باشیم.