eitaa logo
ره پویان ولایت
349 دنبال‌کننده
10.9هزار عکس
8.8هزار ویدیو
454 فایل
محتوای فرهنگی سیاسی هنری
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
از باید های عاشق شدن از نگاه ِ شهید مهدی باکری🦋 @rahpoyane
السَّلامُ عَلَيْكَ يا اَباعَبْدِاللَّهِ الحُسَین (ع) ماجراى شهادت اين نوجوان از زبان عكاس حوالی ظهر بود ، گرما بیداد می کرد ، دشمن که از ارتفاعات قلاویزان تارانده شده بود و با تمام قوا سعی در باز پس گیری ارتفاعات داشت، نور آفتاب به سود آنها بود ، رزمنده ها که تمام شب مشغول عملیات بودند در این ساعات کمی خسته به نظر می آمدند. تدارکات نرسیده بود و بچه ها تشنه بودند. در جاییکه فرمانده مقرر کرده بود ، خسته وتشنه کیسه های شن را پر می کردند تا از گزند ترکشهای توپ و خمپاره در امان باشند. سنگرها بدون سقف بود ، چون نه فرصتی برای این کار بود و نه خبری از تدارکات بود دوربینم را برداشتم و به قصد روحیه دادن به بچه ها و گرفتن عکس در مسیر خاکریز حرکت کردم صدای سوت توپ و خمپاره باعث می شد دائم خیز بروم ، نمی دانم برای چند دقیقه چه شد که عراقیها جهنمی به پا کردند و آنچنان آتشی روی ما ریختند که مدتی درازکش روی زمین ماندم و با اصابت هر خمپاره و توپی بالا و پایین می شدم ، کمی آرامش که ایجاد شد بلند شدم تا اطرافم را بینم ، در ابتدا دود حاصل از این همه انفجار و خاک باعث شد درست متوجه اوضاع نشوم ، گوش هایم تقریبا چیزی نمی شنید ، انگار که زمان از حرکت باز ایستاده و متوقف شده ، از موج انفجارها کمی گیج بودم. دیدم بچه های زیادی به روی زمین افتاد ه اند ، در همین زمان نگاهم به صورت نوجوانی افتاد که صورتش از برخورد خمپاره به نزدیکیش سیاه شده بود و ترکشهای آن تمامی صورتش را گرفته بود ، بی اختیار دوربینم را بالا آوردم و عکسی از او گرفتم. در حال حرکت بود و برای اینکه به زمین نیفتد از لبه های سنگرهای شنی کمک می گرفت ، جلو رفتم ، صدای زمزمه اش را می شنیدم ، به آرامی می گفت : آقا اومدم ، حسین جان اومدم وقتی به او رسیدم دیگر رمقی برایش باقی نمانده بود و به زمین افتاد او را به آرامی بغل کردم ، همچنان نجوا می کرد با تمام وجود امدادگر را صدا زدم ، صورتش را بوسیدم و به او گفتم : عزیزم ، فدات بشم ، چیزی نیست و نا امیدانه برگشتم و باز امدادگر را به یاری خواستم. حالا اشک هایم با خونهای زلال او در هم آمیخته شده بود ، دیگر نجوا نمی کرد و به آسمان چشم دوخته بود امدادگر آمد ، اما لحظه ای بعد گفت : کاری از دستم بر نمی یاد ، شهید شده ، برادر زحمت می کشی ببریش معراج شهدا ... روحش شاد ، یادش گرامی و راهش پررهرو باد ان شاءلله راوى : مسعود شجاعى طباطبايى عكاس دفاع مقدس
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
15.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 پناه بر خدا از چهره‌های کریه برخی از ما انسانها در قیامت که خوک و میمون در مقایسه با آن زیباروی‌اند!   @rahpoyane
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا