♦️مرگ وحشتناک مردم به دست کرونا رکورد شکنی میکند
🔹در ۱۴۹ روز گذشته شمار جان باختگان به ترتیب ۱۰۷، ۱۱۳، ۱۱۵، ۱۱۶، ۱۱۹، ۱۳۱، ۱۳۴، ۱۰۹، ۱۲۵، ۱۴۴، ۱۶۲، ۱۴۷، ۱۴۱، ۱۴۸، ۱۵۴، ۱۴۸، ۱۶۳، ۱۶۰، ۲۰۰ ، ۱۵۳ ،۲۲۱، ۱۴۲، ۱۸۸ ، ۱۹۴ ، ۲۰۳ ، ۱۷۹ ، ۱۹۹ ، ۱۹۸ ، ۱۸۳ ، ۱۸۸ ،۲۰۹ ،۲۱۷ ،۲۲۹ ،۲۱۹ ،۲۲۱ ،۲۱۵ ،۱۹۵ ، ۲۱۶ ، ۲۱۲ ،۲۳۵ ، ۱۹۶ ،۲۲۶ ،۱۹۷ ،۲۱۶ ،۲۰۶ ،۲۱۵ ،۲۱۲ ،۱۸۵ ،۱۷۴ ،۱۵۶ ،۱۳۲ ،۱۶۳ ،۱۸۹ ،۱۸۴ ،۱۸۸،۱۷۴ ،۱۶۹ ،۱۶۱ ،۱۴۷ ،۱۶۵ ،۱۶۴ ،۱۵۳ ،۱۳۹ ،۱۱۲ ،۱۲۶ ،۱۴۱ ،۱۳۳ ، ۱۲۵ ، ۱۱۹ ،۱۱۷ ،۱۱۲ ،۱۱۰ ،۱۰۳ ،۱۰۹ ،۱۰۱ ،۱۲۵ ،۱۲۹ ،۱۱۸ ،۱۱۰ ،۱۳۹ ،۱۱۷ ،۱۳۲،۱۲۷ ، ۱۲۹ ،۱۱۵ ،۱۱۶ ،۱۲۸ ،۱۵۶ ،۱۴۰ ،۱۷۹ ،۱۷۶ ،۱۴۴ ،۱۶۶، ۱۸۳، ۱۷۷ ،۱۷۸ ،۱۸۴ ، ۱۷۵ ، ۲۰۷ ،۱۷۲ ،۱۹۵ ،۱۹۰ ،۲۰۷ ،۱۸۳ ،۲۱۱ ،۱۸۷ ،۱۷۹ ،۲۱۱ ،۲۳۵ ،۲۲۷ ،۲۳۹ ،۲۳۰ ،۲۱۰ ،۱۹۵ ،۲۵۱ ،۲۷۲ ،۲۵۴ ،۲۷۹ ،۲۵۶ ،۲۶۵ ،۲۵۳ ،۲۵۲ ،۳۳۷، ۳۳۲ ،۳۱۲ ،۳۰۴ ،۳۳۵ ،۳۳۵ ،۲۹۶ ،۳۳۷ ،۳۴۶ ،۴۱۵ ،۳۹۹ ،۳۶۵ ،۳۸۶ ،۴۳۴ ،۴۴۰ ،۴۲۲ ،۴۱۹ ،۴۰۶ ،۴۲۴ ،۴۲۳ ،۴۵۹ ،۴۵۸ ، ۴۵۳ و ۴۶۲ نفر رسید.
🔴آیا از قرنطینه و در منزل ماندن خسته
شدید؟؟ چند روز؟؟حوصله تان سررفته؟! تحملتان تمام شده؟!خیلی خسته شدید؟!
✌خاطره ای از ۱۸سال اسارت شهید سرلشگر خلبان حسین لشگری، اولین اسیر ایرانی در جنگ تحمیلی و آخرین اسیری که آزاد شد.
🌹آنقدر اسارتش طولانی شده بود که یک افسر عراقی بهش گفته بود: تو به ایران باز نمی گردی بیا همین جا تشکیل خانواده بده!...همسرشهید لشگری میگفت: خدا حسین را فرستاد تا سرمشقی برای همگان شود...او اولین کسی بودکه رفت. ( اولین اسیر بود) و آخرین نفری بود که از اسارت برگشت....اسیر که شد پسرش علی۴ ماهه بود و به هنگام آزادیش علی پسرش دانشجوی دندانپزشکی بود.. وقتی بازگشت از او پرسیدند: 🌺این همه سال انفرادی راچگونه گذراند ی؟ و او گفت: برنامه ریزی کرده بودم و هرروز یکی از خاطرات گذشته ام را مرور میکردم. سالها در سلول های انفرادی بود و با کسی ارتباط نداشت، قرآن را کامل حفظ کرده بود، زبان انگلیسی میدانست و برای ۲۶ سال نماز قضا خوانده بود.
حسین میگفت: از هیجده سال اسارتم ده سالی که تو انفرادی بودم سالها با یک "مارمولک" هم صحبت میشدم.
بهترین عیدی که این ۱۸ سال اسارت گرفتم، یک نصفه لیوان آب یخ بود! عید سال ۷۴ بود، سرباز عراقی نگهبان یک لیوان آب یخ می خورد می خواست باقی مانده آن را دور بریزد، نگاهش به من افتاد، دلش سوخت و آن را به من داد، من تا ساعت ها از این مسئله خوشحال بودم، این را بگویم که من مدت 12 سال ( نه ۱۲روز یا ۱۲ ماه)در حسرت دیدن یک فضای سبز و یک منظره بودم، حسرت ۵ دقیقه آفتاب را داشتم...
منبع:کتاب خاطرات دردناک..
ناصر کاوه
🌷حالا بعضی افراد وخانواده ها برای سلامتی خودشان تحمل 10 روز ماندن درخانه خودشان را ندارند!!!.
🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀
خاطرات اسارت شهید سرلشکر خلبان حسین لشکری(ره)
شادی روحش صلوات
.
مهم توجه👇
💚 مطلب بسیار مهمی که رسانه های منفعل ما به آن نپرداختند❗️❗️❗️
جنگ قره باغ با یک اشاره سید علی پایان یافت❗️
رهبری معظم انقلاب فرمود: تمام سرزمینهای اشغالی باید به آذربایجان برگردد. و اگر احدی به مرزهای ایران نزدیک شود محکم برخورد خواهد شد.
به سرعت نیروهای واکنش سریع ایران به سمت مرزهای شمالی گسیل شد وموضوع آنجا جدی شد که ماشینهای حمل پلهای متحرک به منطقه اعزامشد❗️❗️❗️
واین یعنی ایران میخواهد از مرز آبی ارس بگذرد و وارد قره باغ شود
و شاید هم این قدرت فرامنطقه ای نوظهور با هزاران موشک بالستیک بخواهد پاره های جدا شده تن خود را بر گرداند❗️❗️❗️
هم آذربایجان هم ارمنستان وهم ترکیه حساب کار دستشان آمد
سریع و در پس پرده با روسیه به گفتگو نشسته و بحران بزرگی که سالها لا ینحل مانده بود به سرعت و محیرالعقول خاتمه یافت.
این است قدرت رهبری ومرجعیت عظیم الشان شیعه که امید است ما قدر دان آن باشیم
اللهم احفظ قائدنا الامام السید علی الحسینی الخامنه ای
« نشر حداکثری»
‼هیچ كسﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﻧﮑﺮﺩه ﮐﻪ ﺑﺎ ﭼﻪ ﻗﯿﺎﻓﻪﺍﯼ،
ﺩﺭ ﭼﻪ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩﺍﯼ ﻭ ﺑﺎ ﭼﻪ ﺷﺮﺍﯾﻄﯽ ﺑﺪﻧﯿﺎ ﺑﯿﺎﯾﺪ.
هیچ كس ﺭﺍ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﻫﯿﭻ ﭼﯿﺰﺵ ﺗﺤﻘﯿﺮ ﯾﺎ ﻣﺴﺨﺮﻩ ﻧﮑﻨﯿﻢ..
ﺩﺭﺑﺎﺭه ی ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﻗﻀﺎﻭﺕ ﻧﮑﻨﯿﻢ.
ﻫﻤﺎﻥ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﮐﻪ ﺑﻪ ﯾﮏ ﻣﺪﯾﺮ، ﻣﻬﻨﺪﺱ یا ﺩﮐﺘﺮ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﻣﯽﮔﺬﺍﺭﯾﻢ، ﺑﻪ ﻫﻤﺎﻥ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﺑﻪ ﯾﮏ ﮐﺎﺭﮔﺮ، ﺭﻓﺘﮕﺮ، ﻣﺴﺘﺨﺪﻡ ﻫﻢ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﺑﮕﺬﺍﺭﯾﻢ.
ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻫﯿﭽﮑﺲ ﺑﺮﺗﺮ ﻧﺒﯿﻨﯿﻢ، ﺧﺎﮐﯽ ﺑﺎﺷﯿﻢ، ﻣﺎ ﻭﺟﻮﺩﻣﺎﻥ ﺍﺯ گل ﺳﺎﺧﺘﻪ ﺷﺪﻩ، ﭘﺲ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺧﺎﮐﯽ ﺑﺎﺷﯿﻢ ﺗﺎ ﺑﻮﯼ ﻧﺎﺏ ﺁﺩﻣﯿﺰﺍﺩ ﺑﺪﻫﯿﻢ.
ﺻﻮﺭﺕ ﺯﯾﺒﺎ ﺭﻭﺯﯼ ﭘﯿﺮ،
ﭘﻮﺳﺖ ﺧﻮﺏ ﺭﻭﺯﯼ ﭼﺮﻭﮎ،
ﺍﻧﺪﺍﻡِ ﺧﻮﺏ ﺭﻭﺯﯼ ﺧﻤﯿﺪﻩ،
و ﻣﻮﯼ ﺯﯾﺒﺎ ﺭﻭﺯﯼ ﺳﻔﯿﺪ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺷﺪ.
ﺗﻨﻬﺎ ﻗﻠﺐ ﺯﯾﺒﺎﺳﺖ ﮐﻪ ﺯﯾﺒﺎ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﻣﺎﻧﺪ..
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
"راهکار حفظ خانواده"
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
"ملکوت"
اگر گفتند فلان گناه این است ...
داستان آموزنده از شیخ کافی و زن بی حجاب قبل از انقلاب
قبل از انقلاب بود داشتم میرفتیم قم, ماشین نبود, ماشین های شیراز رو سوار شدیم.
یه خانمی هم جلوی ما نشسته بود،اون موقع هم که روسری سرشون نمی کردن !
هی دقیقه ای یکبار موهاشو تکون می داد و سرشو تکون می داد و موهاش می خورد تو صورت من, هی بلند می شد مینشست هی سر و صدا می کرد.
می خواست یه جوری جلب توجه عمومی کنه ..
برگشت, یه مرتبه نگاه کرد به منو خانمم که کنار دست من نشسته (خب چادر سرش بود و پوشیه هم زده بود به صورتش)
گفت : آقا اون بقچه چیه گذاشتی کنارت ؟
بردار یکی بشینه ..
نگاه کردم دیدم به خانم ما میگه بقچه !
گفتم : این خانم ماست ..
گفت : پس چرا اینطوری پیچیدیش ؟
همه خندیدند.
گفتم : خدایا کمکمون کن نذار مضحکه اینا بشیم ..
یهو دیدم یه ماشینی روش چادر کشیده از دور معلوم بود, یه چیزی به ذهنم رسید.
بلند گفتم : آقای راننده !
زد رو نیم ترمز.
گفتم : این چیه بغل ماشینت ؟
گفت : آقاجون, ماشینه !
ماشین هم ندیدی تو، آخوند ؟!
گفتم: چرا ؟! دیدم.
ولی این چیه روش کشیدن ؟
گفت: چادره روش کشیدن دیگه !
گفتم: خب، چرا چادر روش کشیده ؟
گفت: من باید تا شیراز گاز و ترمز کنم, چه می دونم !
چادر کشیدن کسی سیخونکش نکنه ,
انگولکش نکنه ,
خط نندازن روشو …
گفتم: خب، چرا شما نمی کشی رو ماشینت ؟
گفت: حاجی جون بشین تو رو قرآن …
این ماشین عمومیه !
کسی چادر روش نمی کشه !
اون خصوصیه روش چادر کشیدن !
منم زدم رو شونه شوهر این زنه گفتم : این خصوصیه, ما روش چادر کشیدیم.
@rahpoyane
داستان بسیار زیبا از زن بی حجاب و زن چادری
زن هنوز کاملا وارد اتوبوس نشده بود که راننده ناغافل در رو بست و چادر زن لای در گیر کرد. داشت بازحمت چادر رو بیرون میکشید که یه زن نسبتا بدحجاب طوری که همه بشنوند گفت: آخه این دیگه چه جور لباس پوشیدنه؟ خودآزاری دارن بعضی ها ! زن محجبه، روی صندلی خالی کنار اون خانم نشست و خیلی آرام طوری که فقط زن بدحجاب بشنوه گفت: من چادر سر می کنم ، تا اگر روزی همسر تو به تکلیفش عمل نکرد ، و نگاهش را کنترل نکرد ، زندگی تو ، به هم نریزد . همسرت نسبت به تو دلسرد نشود. محبت و توجه اش نسبت به تو که محرمش هستی کم نشود. من به خودم سخت می گیرم و در گرمای تابستان زیر چادر از گرما اذیت می شوم، زمستان ها زیر برف و باد و باران برای کنترل کردن و جمع و جور کردنش کلافه می شوم، بخاطر حفظ خانه و خانواده ی تو.
من هم مثل تو زن هستم. تمایل به تحسین زیبایی هایم دارم. من هم دوست دارم تابستان ها کمتر عرق بریزم، زمستان ها راحت تر توی کوچه و خیابان قدم بزنم. اما من روی تمام این خواسته ها خط قرمز کشیدم، تا به اندازه ی سهم ِ خودم حافظ ِ گرمای زندگی تو باشم. و همه اینها رو وظیفه خودم میدونم. چند لحظه سکوت کرد تا شاید طرف بخواد حرفی بزنه و چون پاسخی دریافت نکرد ادامه داد: راستی… هر کسی در کنار تکالیفش، حقوقی هم دارد. حق من این نیست که زنان ِ جامعه ام با موهای رنگ کرده ی پریشان و لباسهای بدن نما و صد جور جراحی ِ زیبایی، چشم های همسر من را به دنبال خودشان بکشانند. حالا بیا منصف باشیم. من باید از شکل پوشش و آرایش تو شاکی باشم یا شما از من؟
💥زن بدحجاب بعد از یک سکوت طولانی گفت: هیچ وقت به قضیه این طور نگاه نکرده بودم … راست می گویی. و آرام موهایش رو از روی پیشانیش جمع کرد و زیر روسریش پنهان کرد.