💢 عاشقانهی کرونایی
🔘 من باشم و تو باشی و چای و نبات
✍ #زهرا_فرقانی
⏰زمان لازم برای مطالعه ۲۸ ثانیه | معادل زمان لازم برای آب شدن نبات در چای داغ
🌐آدرس: https://b2n.ir/520087
ای روح تو عصیانگر و اعصاب تو قاطی!
زندانی چشمان تو قاضی صلواتی
با اینکه ز حال دل من بی خبری، باز
با جاذبه ی چشم توام، در تله پاتی
لبخند تو سر منشا ویروس کروناست
پیداست از این کاهش آثار حیاتی
داده ست چو عین الاسد این لشکر مغرور
از ضربه ی مغزی ملایم، تلفاتی
گفتم که در آورده دمار از همه این درد
گفتی که عجب، بی خبرم….عین رباتی!
گفتم که گرفتار تو شد این دل تنگم
گفتی که نزن این همه هی حرف زیاتی!
ای کاش که یک روز مراد از تو بگیرم
من باشم و تو باشی و چایی و نباتی!
این خواسته ام بود به هر شهر که رفتم؛
تا رفع شود حصر من و تو، صلواتی!
📍سایت و مجله راه راه | @rahrahtanz_ir
💢 حکایت شکایت سرماخوردگی از کرونا
🔘 کدام ویروس گولاختر است؟
✍ #محدثه_مطهری
⏰زمان لازم برای مطالعه ۲ دقیقه و ۳۵ ثانیه | معادل زمان لازم برای هم زدن عسل در محلول آب و آبلیمو
🌐آدرس: https://b2n.ir/903226
در روزگاران قدیم دو ویروس بودند که در گوشهای از یک شهری میزیستند. نام یکی کرونا و دیگری سرماخوردگی بود. آن دو هرازگاهی حوصلهشان که سر میرفت با سرمایی، خفاشی، مورچهخواری چیزی مردم را مریض نموده و در جریان نابودشدن بروبچشان توسط دارویی، سیستم ایمنی بدنی چیزی هارهار میخندیدند. آری، اسکل بودند. روال اینگونه بود که هرگاه کرونا به میان مردم میرفت همه سخت میترسیدند. سپس عده کمی بر اثر بیماری و عده دیگری بر اثر ترس از بیماری جان میسپردند! ولی هرگاه سرماخوردگی خود را میشیوعاند کسی به نفرون کلیه چپش هم نمیگرفت.
روزی سرماخوردگی که از این وضع ناراحت بود، نزد کرونا رفت و گفت:« تو چگونه این همه آدم میکشی و همه از تو میترسند ولی من که هرساله با جدیدترین تغییرات دهانشان را اتوبان چهاربانده مینمایم، اصلا ویروس حسابم نمیکنند؟» کرونا پاسخ داد:« سالها پیش زنبوری نزد ماری رفت و چون تو به مار گله کرد که چرا تو کسی را نیش میزنی میمیرد و من نیش میزنم نمیمیرد؟ آنها آزمایشی انجام دادند که اکنون من و تو هم انجام میدهیم تا به پاسخ سؤالت برسی.»
القصه قرار شد یک روز ویروس کرونا اهل خانهای را مبتلا کند ولی سرماخوردگی بپرد جلوی چشمشان و چند روز بعد ویروس سرما بخوردشان ولی کرونا خودنمایی کند.
روز موعود فرا رسید. کرونا یواشکی از طریق لمس کلون در و سپس ارتباط دست آلوده با اقصی نقاط بینی، اولین فرد خانواده را دچار کرد و خیلی زود کل اهل خانه بیمار شدند. اما این ویروس سرماخوردگی بود که با اهل و عیالش در جای جای خانه جلوهگری کردند. خانواده مذکور که خیال کردند یک سرماخوردگی ساده گرفتهاند، مدتی را در خانه ماندند و با دود کردن عنبرنسارا و کمی پنبه آغشته به روغن بنفشه خیال کردند دارند به گلبولهای سفیدشان کمک میکنند. گلبولهای سفید هم کمی فحش دادند و کار خودشان را کردند و بیماری دفع شد.
مدتی بعد هم سرماخوردگی خودش را در عطسه کسی جا کرد و با پرتابی شدید به صورت یکی از اعضای همان خانواده، موفق شد او و سپس خانوادهاش را به بستر بیماری بیفکند. همزمان کرونا و فک و فامیلش در جایجای خانه خود را به منصه ظهور درآوردند و خانواده از دیدن آنها گمان کردند کرونا گرفتهاند و بسیار گرخیدند. چند روزی نگذشته بود که اعضای خانواده با اینکه گلبولهای سفیدشان آماده بودند و بیماری خاصی هم نداشتند، جان سپردند.
سرماخوردگی متعجب نزد کرونا آمد و درحالی که انگشت از شگفتی میگزید، گفت:« چطور اهالی نظیف این خانه با ویروسی زپرتی چون من مردند، حال آنکه چندی پیش با ویروس گولاخی چون تو سلامت خود را بازیافتند؟» کرونا با قیافهای عاقل اندر سفیه گفت:« بدان که من نیز گولاخ نیستم و فقط در انتشار کمی فرزتر از تو عمل میکنم. آنچه اینان را کشت و برگهای گلبولهای سفیدشان را ریزاند، ترس بود. بعد از دیدن ما بر در و دیوار خانه خیال کردند کرونایی شدهاند و امید به بهبود را از دست دادند و جملگی مردند.»
آن دو حرفهای دیگری هم با هم زدند که زیاد مهم نبود ولی در انتها جمله «ترس برادر مرگ است» برای بار چندم وارد تاریخ شد.
📍سایت و مجله راه راه | @rahrahtanz_ir
💢 ماجرای یک رای دهنده پشیمان
🔘 استامپ کرونایی
✍️ #علی_پرتوی
⏰زمان لازم برای مطالعه ۱ دقیقه و ۱۰ ثانیه | معادل زمان لازم برای پاک کردن استامپ از انگشت با اسکاچ
🌐آدرس: https://b2n.ir/119868
در خدمت یکی از دوستان که رفته داده اما توبه کرده، هستیم.
– سلام مهرداد چطوری؟
_چه سلامی، نمیدونم چطور به این مردم بگم که نیان و رای ندن؟
– چرا مگه اتفاقی افتاده؟
– مگه خبر نداری؟ من الان مُردم، از این فرشتهها خواستم برای آگاه کردن مردم فقط اجازه بدن یه زنگ به شما بزنم.
– یعنی کرونا گرفتی و مردی؟
_از وقتی اون استامپ لعنتی رو انگشت زدم کرونا اومد تو بدنم قلبم رو بهعنوان توپ برداشت و با کلیه گل کوچیک بازی میکرد.
_یعنی هیچ کاری باهات نکردن که خوب شی؟
– نه فقط میگفتن نداری برو. اما من که میدونستم میخوان تعداد کرونا تو کشور بیاد پایین دارن اینو میگن.
_واقعا متاسفم بابت این اتفاقی که برای دوست عزیزمون افتاده، کرونا تو جهان کلا ۳درصد آدمها رو میکشه اما تو ایران ظاهرا همه رو میکشه، قاعدتا بخاطر اینه که اینقدر گفتیم جنگ جنگ که کرونا هم با ما دشمن شده.
– اونجا وضع خیلی خراب بود. جمعیتی از مردم کرونا گرفته میومدن اما بهشون میگفتن برید. میخواستن آمارشون بالا نره. من چون آشنا داشتم تو بیمارستان فقط یه کاری تونستم برای خودم بکنم.
– چه کاری؟
– همونطور که میدونید دقیقه به دقیقه سردخونه های بیمارستان ها داره پر میشه. حتی بعضی از جسدها رو جلوی کولر میذاشتن که فاسد نشن. تونستم یه جا توی سردخونه بیمارستان خیابونمون پیدا کنم. فقط نمیدونم چرا اینقدر طولش میدن، یخ زدم تو این سردخونه هی میگن پاشو بیا برو تو هیچیت نیست.اما من میدونم اینا فقط میخوان آمارشون پایین بیاد…
خب فک کنم دیگه وقتت تموم شده و فرشتهها الان گوشیتو قطع میکنن فعلا بخواب تا بیان ببرنت برزخ، خداحافظ.
📍سایت و مجله راه راه | @rahrahtanz_ir
💢 اشعاری آموزشی برای جلوگیری از ابتلا به ویروس کرونا
🔘 بپوشان پوز خود را در خیابان
✍ #محمد_اسدی
⏰ زمان لازم برای ۳۵ | معادل زمان لازم برای انداختن ماسک به نزدیکترین سطل زباله
متن کامل را از اینجا بخوانید👇
🌐 آدرس: https://b2n.ir/024388
📍سایت و مجله راه راه | @rahrahtanz_ir
📣 روزهای قرنطینه خانگی را با لبخند سپری کنید!
صد و چهاردهمین شماره ضمیمه طنز راه راه در روزنامه وطن امروز، در تاریخ پنجشنبه ۱۵ اسفندماه ۱۳۹۸، منتشر شد.
آنچه در این شماره می خوانید:
🔸ویروس کرونا به نفع یک ویروس ناشناخته انصراف داد!
🔸 چاه تر از چاه نفت
🔸آشنایی با جانوران خیلی خطرناک
🔸 اشعار طنز
و… کاریکاتورها و استریپ های جذاب و دیدنی
این شماره از راه راه را علاوه بر دکه روزنامه فروشی ها میتوانید از سایت راه راه بخونید😁👇
b2n.ir/915730
💢 بداهه شاعران راه راه تقدیم به شایعه سازان فجازی
🔘 ای خاک دو عالم بر سر شایعهسازت
✍ احد ارسالی، عالیه رجبی، محمد سلامی، زهرا فرقانی، طاهره ابراهیم نژاد،صامره حبیبی، مینا گودرزی، محمود حسنی مقدس، مهدی امام رضایی
⏰زمان لازم برای مطالعه ۵۹ ثانیه | معادل زمان لازم برای ساخت شایعه مجازی با جلوه حقیقی
🌐آدرس: https://b2n.ir/391537
ای پخش و پلا در کف دنیای مجازی
ای نان تو در حاشیه و شایعه سازی
ای صاحب آمار عجیب و متناقض
ای صاف نموده دهن علم ریاضی
در وصف توهّم زدن و فلسفه بافیت
انگشت به لب مانده و حیران شده «رازی»
جمعی شده از پرت و پلاهای تو ترسان
الحق که گرفتی همه را خوب به بازی!
ویروس تویی تو! کرونا کرک و پرش ریخت
آنقدر که سگ جان و سریشی و هوازی
تجهیز شده لابراتوار مُخ آکت
با چِرت و دروغ و دغل و روده درازی
ماندم زِ کدامین رده از جانورانی
ترکیب نئاندرتال و میمون و گرازی
با نشر اکاذیبِ تو ای خائنِ الدنگ
بر دشمن بیگانه دگر نیست نیازی
پایین نرود آب خوش از راه گلویت
از بس الکی یکسره در سوز و گدازی
بینی تو چون پینو کیو بس که دراز است
باید که بکوبیش و دگر بار بسازی
ای آفت آگاهی افکار عمومی
مانند هجوم ملخی تو به اراضی
فکر همه مشغول به مستقبل و حال است
ذهن تو ولی یخ زده در مقطع ماضی
ای خاک دو عالم به سر شایعه سازت
چون جیره خورِ حاکم ِ الدنگ ِ ریاضی!
بی بی سیِ دیگر شده ای بی رگ مزدور
دائم به سویِ قبلهی لندن به نمازی
شادند از این حاشیهسازی «من و تو» ها
از کار تو کفتارصفت ها همه راضی
بنگر تو به آمد نیوز و عاقبت آن
بپّا نشوی زم، نروی محضر قاضی….
📍سایت و مجله راه راه | @rahrahtanz_ir
💢 کشفیات اخیر کرونایی در عربستان
🔘 الکرونا نای نای
✍ #سمیه_قربانی
⏰زمان لازم برای مطالعه ۴۹ ثانیه | معادل زمان لازم برای پِلِی کردن نانای از فلش
🌐آدرس: https://b2n.ir/389752
دانشمندان بعد از تلف شدن کلی انسان که ما خودمان هم بعد اینهمه تلفات اگر یک بررسی ریزی میکردیم میتوانستیم یک نظریه بیرون بدهیم، به این نتیجه رسیدند که ویروس کرونا دارای گرایش مذهبی نیست و به انسانی که زیارت میرود زود حملهور میشود آمااااا یافتههای علمی این دانشمندان نشان میدهد در مکانهایی که آواز خوانده میشود یا کنسرت برگزار میشود سرایت این ویروس به صفر میرسد. در این بررسی که فیلمش بهصورت اسلوموشن تهیه شده، ویروس با شنیدن ترانه، در حین انتقال به بدن فرد دیگر بهصورت شنیعی حرکات آنفولانزایی از خود در میآورد و تا برسد به بدن فرد مقابل طرف رد شده و اینطوری عمل سرایت Nakam میماند. از ویروسهای شرکتکننده در کنسرتها به زودی سی دی به بیرون داده میشود که اسپانسر آن کشور عربستان سعودی و مهمانان ویژه آن ساسی مانکن، شهرام شبپره، ابی و چند تن از همین موجودات ترانهسرا هستند. بن سلمان ولیعهد سعودی که تندیس گاو علم را از ایالاتمتحده دریافت کرده است از این یافته علمی استقبال کرده و گفته «ما تا سر ویروسها را گرم میکنیم شما راه درمانش را پیدا کنید الکرونا الکرونا نای نای نای نای»
📍سایت و مجله راه راه | @rahrahtanz_ir
💢 تقویم تاریخ
🔘 چاهتر از چاه
✍ #مریم_محمودی
⏰زمان لازم برای مطالعه ۵۵ ثانیه | معادل زمان لازم برای یافتن چاه نفت در جنوب ایران
🌐آدرس: https://b2n.ir/271317
۱۴۰ سال پیش، یعنی ۲۹ اردیبهشت ۱۲۵۸، میرزا محمدخان مصدقالسلطنه یا همان دکتر مصدق خودمان دیده به جهان سیاست گشود. از همان ابتدا وارد سیاست شد و تا انتها بیرون نیامد.
وی با وجود مسئولیتهای مختلف در زمان قاجار، از آنها مأیوس شده بود ولی به رضاشاه پهلوی که زادهی انگلیس بود هم انتقاد داشت. رضاشاه که دیکتاتوری در خونش ملق میزد، وی را به زندان انداخته و سپس تبعید کرد.
مصدق در سال ۱۳۲۸ با سرنگونی دیکتاتور اعظم، رفیق رفقا را دور هم جمع کرد و جبههی ملی ایران را تشکیل داد. او برای دستگرمی، با هدف سعادت ملت ایران، ملی شدن صنعت نفت را مطرح کرد.
با ملی شدن صنعت نفت، انگلیس نفتخوار که لجش در آمده بود، هی چوب لای چرخ مصدق کرد.
مصدق که دکترای حقوق داشت و مرغش برای دفاع از حقوق ملت یک پا داشت، بقیهی راه را پیاده رفت و برنامهی ریاضت اقتصادی با محوریت عدم اتکا به درآمدهای نفتی و تلاش برای مصرف نفت خام در داخل کشور را اجرایی کرد. اما چون حرف کسی را قبول نداشت و تنها ماند، یک دفعه باتری خالی کرد، زورش به انگلیس نرسید و دست به دامن آمریکا شد.
آمریکا هم که هیچوقت نامردی نمیکند و همیشه چهرهی واقعیاش را نشان میدهد، دست در دست خودِ انگلیس، آشِ کودتای ۲۸ مرداد را پخت و یک وجب روغن از نفتی که قبلا چپاول کرده بودند، رویش گذاشت. مصدق، زندانی و سپس تبعید شد و در چنین روزهایی در سال ۱۳۴۵ خودم کردم، خودم کردم گویان دیده از جهان فروبست.
📍سایت و مجله راه راه | @rahrahtanz_ir
💢 آشنایی با جانوران خیلی خطرناک
🔘 جانورشناسی در شرایط سخت
✍ #امین_صالحی
⏰ زمان لازم برای مطالعه: ۵۰ ثانیه | معادل زمان لازم برای چسبیدن به دیوار😁
متن کامل را از اینجا بخوانید👇
🌐 آدرس: https://b2n.ir/200833
📰 منتشر شده در سایت راه راه | ۹۸/۱۲/۱۶
📍سایت و مجله راه راه | @rahrahtanz_ir
💢 آشنایی با جانوران خیلی خطرناک
🔘 جانورشناسی در شرایط سخت
✍ #امین_صالحی
⏰ زمان لازم برای مطالعه: ۵۰ ثانیه | معادل زمان لازم برای چسبیدن به دیوار😁
متن کامل را از اینجا بخوانید👇
🌐 آدرس: https://b2n.ir/200833
نام: انگل نسارا
نژاد: موش سانان
این جانور کثیف همیشه در حال احتکار یک چیزی است که برود با پول آن ماشین مدل سال بخرد، یا اودکلن گرانقیمت برای کاهش بوی گند خودش. او در هنگام زلزله آبمعدنی و چادر، در هنگام سیل پتو و در مواقع شیوع بیماری واگیردار، ماسک ذخیره میکند.
انگل پری دریایی
نژاد: قره قاطی سانان
این جانور نمونه جهشیافته انگل نسارا است. او بعد از احتکار ماسک، با نیمه بالایی خود که شبیه یک انسان است در اجتماع حاضر شده و از سو مدیریت مسئولین در بحرانها انتقاد میکند. نوع خطرناک این جانور در پاسخ به زحمات پرستاران و پزشکان جمله «پولشو گرفتن، وظیفشونه» را ادا میکند.
بوزینه آلبانیایی
نژاد: پوشک بزرگ سانان
این جانور موزی با اینکه بوزینه است اما تصور میکند طوطی است و در مواقع بحران با تقلید صدای مسئولان، سعی در شایعهسازی دارد. با توجه به خطر انقراض این موجودات، اخیرا تعدادی از آنها توسط عربستان مورد محافظت قرار گرفتهاند.
خر عنکبوتی
نژاد: روغن فکرسانان
این جانور از جهاتی شبیه به مرد عنکبوتی بوده و پس از دیدن پرچم آمریکا روی زمین سریعا به دیوار میچسبد. چسبندگی خر عنکبوتی به قربانی خود هم به حدی است که اگر ترامپ شخصا در گوشش بگوید «داداش حالا ما تیریپ کمک برداشتیم تو چرا باور کردی» باز هم خر عنکبوتی ولکن ماجرا نخواهد بود و از ترامپ درخواست کمک خواهد کرد.
ماهی تابه
نژاد: تاب داران
کارشناسان علت این نامگذاری را برخورداری این جانور از حافظهای معیوب و تاب برداشته ذکر کردهاند. این جانور معتقد است زمان شاه اصلا بیماری واگیردار نبود، فقط یکبار سه لشگر ویروس از سمت عراق به کشورمان حمله کردند که ارتش شاهنشاهی با یک حمله برقآسا همه ویروسها را بمباران و مجبور به عقبنشینی کردند.
📍سایت و مجله راه راه | @rahrahtanz_ir
💢 غار غیرافلاطونی در دهکده جهانی
🔘 خردهروایات شاخالمسافرین از سفر به افغانستان(قسمت ششم)
✍ #سمیرا_قره_داغی
⏰ مدت زمان لازم برای مطالعه: ۲ دقیقه و ۳۹ ثانیه | معادل زمان لازم برای پیدا کردن جهت قبله😁
متن کامل را از اینجا بخوانید👇
🌐 آدرس: https://b2n.ir/304379
راه راه:
?where are you from – پشت کوه!
معلوم نیست اسم «غلغله» از همان اول تاریخ که داشتند روبان شهر را قیچی میکردند و کلنگ احداث مجتمع میلیونواحدیاش را میزدند، به ذهن سازندگان رسیده، یا نام دیگری داشته و پس از خاک و خون بازی چنگیز مغول، تغییر نام داده است.
«شهر غلغله» با ارتفاعی بالاتر از سطح شهر؛ شبیه قلعههای باستانی خارج شهر خودمان است. قدمتش به پیش از اسلام میرسد و زمانی هم برای خودش یک «مرکز شهرِ» اسلامی محسوب میشده است. تا اینکه با زحمت شبانهروزی مغولها «تمام» ساکنان شهر قتلعام شدهاند. و اسم و جوّ حاکم بر آن، یکی شده است؛ دقیقا «غلغله».
بامیان شهر بزرگی نیست. خیلی دنج و شب کنکوری است. اما تپهی مسمی به «شهر» غلغله از خود بامیانِ آرام هم آرامتر است. اگر به شورای شهر تهران بود، تابهحال دهبار اسم شهر را کوبیده و از نو ساخته بودند. چرا باید به شورای شهر تهران باشد خب؟
غلغله صدای «هیچ» میدهد. نه بوق موتور، نه کوبیدن ضبط ماشین، نه هندزفری غیر استاندارد آدم بغلی و نه حتی وانتی سیبزمینی… . داریم از میان صخرهها و سنگها بالا میرویم که یک زن امریکایی اورجینال با قدمت نسبتا بالا، سر راهمان سبز میشود. بعد از کمی حال و احوال و where are you from و «مرگ بر امریکا»؛ خودمانی میشود. توضیح میدهد که تنها سفر کرده و خیلی هم خوب است. میگوید در جوانی به ایرانِ پیش از انقلاب هم رفته و «چقدر مردهای ایران هیزند». توضیح میدهیم که احتمالا از خنگی خودش بوده و اشتباه برداشت کرده و ما در ایران از این چیزها نداشتهایم. نگاهی به همسفرم میکند که با یک کاپشن و شلوار و روسری، حجاب متوسطی دارد. میگوید «توی ایران مجبوری از آن سیاهها روی خودت بیندازی؟» و خندهاش را ول میدهد توی باد. چهارنفری به هم نگاه میکنیم. من به چادرم هم نگاه میکنم که از همان «سیاهها»ست. میگوییم بله، آن سیاهها توی ایران زوری است و این دوستمان به افغانستان آمده تا لَختی لُختی بیاساید. و خاک بر سرتان (در واقع سر دولتهایتان! شما خودتان از استضعاف فکری لِهاید) با این دهکده جهانیای که درست کردهاید. که ما بهعنوان جهان سومش ریز خردهفرهنگهای امریکاییها را و زیر و بم مشی سیاستمدارهایش را و جدیدترین بهروزرسانی صنعت و تکنولوژیش را -هرچند تحریم نگذارد که از نزدیک ببینیم چیست- زودتر از گروههای مجازی فامیلی خودشان (بجز عروسها و دامادها)، مطلعیم. بعد شما فکر میکنید آن سیاهها در ایران زوری است. و درواقع؛ جهان را برای ما «دهکده» کردهاند و برای افکار عمومی خودشان در حد همان «غار» مانده است. که اینجور اطلاعات نمور و کپکزدهشان اسباب خنده و گریه جهان سوم میشود. مصداق مردمان پسِ پشتِ کوه. اینها هم اینجور اسیرند!
آقای راهنمای شهر غلغله دارد از تاریخ و فرهنگ بامیان میگوید. جوری خیرهام به قشنگیهای شهر از بالای غلغله که چیزی از حرفهایش نمیشنوم. اما «آدم جگرخون میشود. افغانستان همه چیز دارد. صاحب ندارد» طوری از دلش برآمد که یک آن گفتم «اجازه دهید من خودم را از همین بالا پرت کنم پایین، این چه وضعی است» گفتند تو اصلا خودت را تیکّهتیکّه کن، چه فایده برای این شهر و این قوم؟
از این بالا؛ مَیدان هوایی بامیان دیده میشود. همین میدان هوایی که بینالمللی نبودنش زندگی مردم را سخت کرده و از اسباب منازعهی هزارهها و دولت است. و نتیجهاش تا اینجا بجز احساس غنج در دل دشمنان قوم هزاره، سختی رفت و آمدهاست برای مردم شهر.
بامیان پایتخت «جنبش روشنایی» هم هست. جریانی که با فاجعهی داعش در میدان دهمزنگ کابل، در ایران (حتی) و بقیهی جاها شناخته شد. جریانی که برای گفتن حرف سادهی «بیایید یک خطوط انتقال برق را قومیتیاش نکنید» صدها شهید و زخمی داد.
هوتل دربستی
ما در سفر افغانستان تنها یک شب در هتل ماندیم؛ در «هوتل بامیان». معلوم است نام هتل را مثل سایر افراد(!) تغییر دادهام یا صریحتر عرض کنم؟!
ظاهرا اینجا یک هتل بینالمللی است. البته نمیدانم چیزی بهنام هتل غیربینالمللی یا بین غیرالمللی هم وجود دارد یا نه، ولی مشخص نبودن جهت قبله و نبود مهر و جانماز، حالِ «مهمان خودیها شدن» را از منی که توی خانهی محلیها از خودشان هم راحتتر بودم، گرفت. یقین که این کمبود امکانات اسلامی از سر «ادای نامسلمانی» نیست.
ادامه در پست بعد👇👇👇
پایان بخش اول..
سایت راه راه
💢 غار غیرافلاطونی در دهکده جهانی 🔘 خردهروایات شاخالمسافرین از سفر به افغانستان(قسمت ششم) ✍ #سمیرا
ادامه از پست قبل👆 / بخش دوم
مدیر هتل را میشناسیم. چند ماه پیش بود که سر راه کارگاه آموزشیاش در اسپانیا، در تهران به دیدنمان آمد. خود و همسرش -شهردار یکی از مناطق مجاور بامیان- تحصیلکرده ایرانند و کلا از خودمانند. هرچند دلش شکسته بود که «۱۸سال ساکن ایران بودم اما بهرغم دهها رفیق جینگ خارجی، یک دوست ایرانی هم ندارم.» احتمالا سهلانگاری ریز هتل اصلا سهلانگاری هم نبوده باشد. چرا که تعداد زیاد هتلها در شهر نشان میدهد اینجا واقعا از مقاصد توریستهاست. از آن طرف؛ توریست مسلمان هم (بجز آن گروه که سفرش زیارتی است) عموما مقصدش گرجستان و ترکیه و تایلند است. و توریستهای آلمانی و امریکایی (دو گونه توریستها که نگارنده با همین دوتا چشم خودش در بلخ و بامیان دید) هم که اصلا نماز برایشان واجب نیست. لذا مهر و قبله بجز در قسمت پذیرش -که در آستانه قضا رفتن نماز به دادم رسید- در کجای هتل لازم خواهد شد؟
بجز ما کسی در هتل نیست. بهراحتی با چادر گلدار و دمپایی نمدی توی راهروها میچرخم و تقریبا تمام درهای قفلنشده را باز میکنم و یک سری به ته و توها میزنم. اتاقها را مقایسه میکنم. راهروها را وجب میکنم… . از بالکن طبقه سوم، آبگرمکن خورشیدی هتل را در پشت بام ساختمان دیگر میبینم. بیشتر که دقت میکنم میبینم تقریبا در تمام بامیان استفاده از این آبگرمکنها مرسوم است. باز هم بیشتر دقت میکنم و میبینم آبگرمکن خورشیدی در سراسر افغانستان یک چیز معمولی است. به دقت کردن ادامه نمیدهم.
موبایلم را به آقای پذیرش -که شباهتهایش نشان میدهد برادر مدیر است- میدهم و قد حافظهی خالی گوشی، موسیقی محلی سفارش میدهم. کم نمیگذارد. جوری که بعد از سفر؛ ساعتها مشغول گلچین آهنگها میشوم. از لابهلای مهستی و معین و کوروس، تعدادی از کارهای داود سرخوش و امیر صبوری و خوانندههایی که نمیشناسم را سوا میکنم و میماند به یادگار.
ظاهرا اینجا هر شب این اوضاع قطعی چندساعته برق، تکرار میشود. خوبیاش این است که آدم مجبور میشود بگیرد بخوابد. ستارهها در آسمان تر و تمیز بامیان توی همین شب کدر و ابری هم، کم نیست.
فردا؛ آقا تراب دارد میبردمان کابل که از هرجا برمان داشته، پسمان بدهد. تا بعد از خداحافظی از اسودیهای نگرانمانده دم در، برویم هرات.
منظرهی جدید اینکه در شهرهای سر راه، لحاف و تشک رنگارنگ محلیهاست که در کوه و کمر آفتاب میگیرند. که حدس میزنم سنتی محلیست و مخصوص این موقع از سال. یا استرس روزهای اول مدرسه کار دست بچههای پروان و غربند داده و مادرها را دردسر انداختهاند. نوروز اینجا همان یکروز اول فروردین است و با وجود عید فطر و قربان و غدیر، همچین عید دندانگیری هم نیست و بچهها از اول بهار مدرسهشان باز شده و با درس و آینده و پلههای ترقی مشغولند.
آقا تراب به ادای بعضی افغانستانیهای از ایران برگشته، که از خانه بیرون خواهند رفت برای سیزدهبدر، خیلی میخندد. خیلی میخندیم… .
📍سایت و مجله راه راه | @rahrahtanz_ir