هدایت شده از کانال ثامن بشرویه
9.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇮🇷🌸
🍀
📹 نماهنگ |
موضوع: ایران، باز هم انحصارشکن
🍃🌻🍃
🔻 حضرت آیتالله خامنهای صبح جمعه چهارم تیرماه ۱۴۰۰ دُز اول واکسن کوو ایران برکت را دریافت کردند.
🔹رهبر انقلاب مثل دیگر هموطنان بالای ۸۰ سال باید در اردیبهشت ۱۴۰۰ نوبت اول واکسن خود را دریافت میکردند.
🔸 اما ایشان نوبت خود را به دلیل تأکید بر استفاده از واکسن ایرانی تا زمان به نتیجه رسیدن این واکسن به تأخیر انداختند.
🔺 ایران با تولید واکسن بومی در کنار چند کشور معدود دیگر شامل، #روسیه، #چین، #هند، #آمریکا و #انگلیس قرار گرفت که به این توانایی دست پیدا کردهاند.
#باافتخار_ایرانی
#روشنگری
#واکسن_برکت
#ثامن
🆔 https://sapp.ir/meyar.pb
🆔 eitaa.com/meyarpb
🆔https://rubika.ir/meyar_pb
🍀
🇮🇷🌸
هدایت شده از کانال ثامن بشرویه
🇮🇷🌸
🍀
🌺 زبان بدن رهبر حکیم انقلاب در هنگام دریافت واکسن کرونای ایرانی، گویای چهار پیام مهم بود:
🍃🌻🍃
1⃣ صاف نشستن با پاهای استوار: انتقال پیام قدرت و اطمینان
2⃣ زل زدن از روی قدرت: نشان دادن اراده
3⃣ مشت های گره کرده: نشانی از استحکام و صلابت
4⃣ عدم تحرک سر: جدیت از جایگاه قدرت
#واکسن_ایرانی
#افتخار_ملی
#روشنگری
#ثامن
🆔 https://sapp.ir/meyar.pb
🆔 eitaa.com/meyarpb
🆔https://rubika.ir/meyar_pb
🍀
🇮🇷🌸
چنین روزی اتفاق افتاد
در زمان امیرالمومنین زن در همه جوامع بشری ــ نهفقط در میان عربها ــ مظلوم بود، نه میگذاشتند درس بخواند، نه میگذاشتند در اجتماع وارد شود و در مسائل سیاسی تبحر پیدا کند، نه ممکن بود در میدانهای مختلف..." ناگهان صدای انفجار صحبتهای سخنران مسجد اباذر را قطع کرد. فریاد و همهمه از هر گوشه بلند شد.
"بهمحض اینکه صدای انفجار را شنیدم در مسجد را بستم و به بسیجیهای آنجا گفتم اجازه خروج را به هیچکس ندهند. بهسمت شبستان مسجد رفتم که دیدم حاج آقا روی دستان حاجیباشی است..."، اینها روایت خیام باشی یکی از شاهدان عینی روز 6 تیر است؛ روزی که خداوند به این کشور عنایت کرد و آیتالله خامنهای را ذخیره انقلاب نگه داشت.
ادامه ماجرا
قسمت اول
از جبهه برگشته بودیم رفتیم منزل آقا و پس از آن رفتیم نماز جمعه. شنبه رسیدیم خدمت حضرت امام و نزدیک ظهر بود که رفتیم مسجد ابوذر. وقتی که از جبهه بر میگشتیم دو نفر از محافظها برای مرخصی و استراحت میرفتند و 4 نفر همراه رهبر انقلاب میماندند. آن روز هم روز مرخصی من بود اما برای اینکه قرار بود خدمت حضرت امام برویم آن روز را به مرخصی نرفتیم. دم در مسجد که رسیدیم قرار شد من کنار ماشین بمانم و بقیه با آقا به داخل مسجد بروند.
بمبی که باعث انفجار شد یک شی مکعب مستطیل بود که وسطش را به صورت یک استوانه مخروطی درست کرده بودند و این مکعب را وسط یک ضبط صوت قرار داده بودند. این بمب روی تریبون قرار داشت، آقا در صحبتها به سمت جمعیت برگشتند و دستشان را که وسط صحبت حرکت میدهند، این بمب منفجر شد و به زیر بغل راست ایشان ترکشها اصابت کرد. در واقع مثل بمبی که در 7 تیر منفجر شد نبود و بصورت اسلحه کار میکرد.
ادامه ماجرا
قسمت دوم
به محض اینکه صدای انفجار را شنیدم در مسجد را بستم و به بسیجیهای آنجا گفتم اجازه خروج را به هیچ کس ندهند. به سمت شبستان مسجد رفتم آقا در بغل آقای حاجی باشی بود. بچهها داشتند راه را باز میکردند و بیرون میآمدند. آقا بیهوش بود و خونریزی شدیدی داشت. آقای جباری راننده ماشین بلیزر بود. من کنارش بودم. آقا هم همراه آقای حیاتکماران صندلی عقب بود. اولین جا به درمانگاهی در دو راهی قپان رفتیم. در مسیر به مرکز با بیسیم اعلام کردیم که این اتفاق افتاده است. در درمانگاه دکتر گفت نمیتوانیم برای ایشان کاری کنیم سریع ایشان را به بیمارستان ببرید. یک پرستار خانم با یک کپسول اکسیژن همراه ما شد.
دکتر گفت: " آقا" تمام کرده است!
20 دقیقه طول کشید تا به بیمارستان بهارلو(حوالی میدان راهآهن، خیابان انبارنفت) رسیدیم. با آسانسور به طبقه چهارم که اتاق عمل در آنجا بود رفتیم. دکتر بیمارستان بهارلو آمد و نبض آقا را گرفت و گفت ایشان تمام کرده است.
ادامه ماجرا
قسمت سوم
انتقال آقا به بیمارستان قلب با دو هلیکوپتر!
پس از آن به من گفتند ایشان را به بیمارستان شهید رجایی ببریم. با مسئولان بالاتر هماهنگیها انجام شد و قرار شد که برای این انتقال هلیکوپتر آماده شود اما به دلیل ازدیاد جمعیت نمیتوانستیم آقا را سوار هلیکوپتر کنیم برای همین یکی از بچهها را روی برانکارد خواباندیم و به هلیکوپتر منتقل کردیم هلیکوپتر از زمین برخواست و جمعیت متفرق شد! پس از آن هلیکوپتر دوم آمد. آقای حاجیباشی و دکترها و حضرت آقا را در هلیکوپتر گذاشتیم و با دو نفر از بچهها با آمبولانس به بیمارستان شهید رجایی رفتیم. آنقدر سرعت ما زیاد بود که زودتر از هلیکوپتر به بیمارستان رسیدیم. در آنجا هم پزشکان 4 ساعت در اتاق عمل بودند. بر اثر جراحات وارده اعصاب دست راست آقا قطع شده بود.
ادامه ماجرا
قسمت چهارم
اولین جملهای که آیت الله خامنهای پس از به هوش آمدن گفتند و دوباره از حال رفتند
بعد از ظهر آقا به هوش آمدند و اولین سوالی که کردند این بود که محافظان در چه حالی هستند؟ به ایشان گفته شد همگی سالم هستند آقا دوباره بیهوش شدند. فردای آن روز به منزل حاج آقا در خیابان ایران رفتیم تا لباس عوض کنیم. به محض اینکه از خانه بیرون آمدیم صدای انفجاری را شنیدیم که مربوط به حزب جمهوری اسلامی و حادثه هفتم تیر بود.
ادامه ماجرا
قسمت پنجم
نیم تنه شهید بهشتی را از زیر آوار بیرون کشیدیم
با یکی دیگر از بچههای محافظ، اولین اشخاصی بودیم که به آنجا رسیدیم چون قبلا به حزب رفته بودیم میدانستیم که شهید بهشتی کجا مینشیند شروع کردیم به کندن آوار و توانستیم نصف بدن شهید بهشتی را از زیر آوار خارج کنیم. بمب زیر پای شهید بهشتی کار گذاشته شده بود و بههمین دلیل پاهای ایشان قطع شده بود. تا چند روز این موضوع را به آقا نگفتیم.
شادی روح شهدامخصوصاشهشدبهشتی و یارانشون صلوات
هفته حقوق بشر (به شر) آمریکایی
6 تیر= ترور آیت الله خامنه ای
7 تیر= ترور شهید بهشتی و 72 یار انقلاب
7تیر= بمباران شیمیایی سردشت
11 تیر=ترور آیت الله صدوقی
12 تیر= حمله ناو آمریکا به هواپیمای مسافربری ایران