🔸 یک راننده کامیون با انتشار این عکس از آینه بغل ماشینش تو یه روز بارونی نوشت:
همهی ماشینای سبک باید تو روز بارونی از ماشین سنگین دور باشن و چراغاشونم روشن باشه وگرنه ما اصلا دیدی نداریم....
#آینه_بغل
#چراغ
#رهروان_حضرت_خدیجه_س_زنجان
https://eitaa.com/rahrovanehazratekhadije1402
9.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🥀کلیپ بسیار زیبا و عجیب از خانمی که هیچ اعتقادی به اسلام نداشت!
چه زیبا داره از معجزات حدیث کساءمیگه.!
🥀اگر پای این کلیپ چشماتون ترشدبنده رو هم دعا بفرمایید.یا جده سادات دست من و دامانت 🥀✨
🥀یا فاطمه الزهرا دست من و دامانت
✨یا بنت رسول الله دست من و دامانت
🥀گشتی تو شهید از کین ما بین در و دیوار
✨گنجینه ی اسرارت مجروح شد از مسمار
🥀محسن ز جفا کشتند آن مردم بد کردار
✨از بهر علی بودی تا آن دم آخر یار
#رهروان_حضرت_خدیجه_س_زنجان
https://eitaa.com/rahrovanehazratekhadije1402
✨سنگ روی سنگ بند میشود اگر معمار هر سنگ را جای خودش قرار دهد.
#رهروان_حضرت_خدیجه_س_زنجان
https://eitaa.com/rahrovanehazratekhadije1402
هدایت شده از رهروان حضرت خدیجه (س)
از راهکارهای پیشگیری از طلاق
https://eitaa.com/rahrovanhazratkhadejeh
⭕️پلیس فتا:اگر از حسابتان پول برداشت شد، در یک ساعت اول با شماره ۰۹۶۳۸۰ تماس حاصل فرمایید تا مبلغ برداشت شده، مسدود و به حسابتان برگردانده شود.
کانال روابط عمومی فا. زنجان
eitaa.com/ravabetomomizanjan
داستان زندگی و شهادت#شهید_مدافع_وطن_محمد_سلیمانی از زبان همسر بزرگوارشان از دوران ڪودڪی همسرشان هست
داستان باسفرنویسنده به قم و دیدار با همسر شهید شروع میشود
و از قسمت سوم-چهارم خانم سلیمانی روای داستان میشوند
#شهید_مدافع_حرم
#تولیدی_عس_زنجان
کانال روابط عمومی فا. زنجان
eitaa.com/ravabetomomizanjan
بسم الله الرحمن الرحیم
#قسمت_اول
#داستان_عشق_آسمانی_من
_زهرا!
با شنیدن صدای مادرم سرم را برمیگردانم اما حرفی نمیزنم
صدای مادرم دوباره در گوشم تکرار میشود:زهرا مادر مگه با تو نیستم؟!
سریع جواب میدهم:بله
همه وسایلات رو برداشتی؟
دستانم را پشت سرم میگذارم و نفس عمیقی میکشم:بله...همه رو برداشتم
صدای فاطمه گوشم را نشانه میگیرد
این همه لباس برای یک ماه؟
سرم را برایش تکان میدهم و میگویم:اره آبجی...
به سمتم می آید و لبخند دندان نمایی میزند:ضبط صوت چی؟برداشتی؟
آب دهانم را قورت میدهم و با خنده میگویم:اصلا به تو ربطی داره؟
صدای زنگ تلفن همراهم در گوشم میپیچد،آرام کیفم را رها میکنم و جواب میدهم:جانم فرحناز؟دارم میام...
مادرم مرا در آغوش میگیرد و آرام کنار گوشم میگوید:مراقب خودت باش
بوسه ای بر پیشانی اش میزنم و میگویم:چشم مامان گلم...
فاطمه کنارم می آید ،محکم به شانه ام میزند و ارام میخندد،عاشق شیطنت هایش هستم...
دلم برای خنده هایش ضعف رفت...
دستش را محکم میگیرم و گونه اش را میبوسم...خیلی دوستش دارم
نویسنده : بانو مینودری
#قسمت_اول
#ادامه_دارد
#تولیدی_عس_زنجان
#مدافع_حرم
🌹 #روابط_عمومی_پلیس 🌹
🆔 کانال روابط عمومی فا. زنجان
eitaa.com/ravabetomomizanjan