eitaa logo
♥رهروان حضرت خدیجه (س) زنجان ❤️
137 دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
768 ویدیو
74 فایل
خديجه اولين بانويي است كه اسلام آورده است. در همان زماني كه پيامبر گرامي از دشواريها رنج مي برد، آنجا كسي بود كه موجب مي شد غمها و اندوه هاي خويش را به فراموشي سپارد. 🧕منزلگه بانوان عالم اینجاست. جهت ارتباط با ادمین @Admin_024 #هویت_زن #الگوی_موفق
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔸 یک راننده کامیون با انتشار این عکس از آینه بغل ماشینش تو یه روز بارونی نوشت: همه‌ی ماشینای سبک باید تو روز بارونی از ماشین سنگین دور باشن و چراغاشونم روشن باشه وگرنه ما اصلا دیدی نداریم.... ‌‌‌‌‌‎‌‎‌ https://eitaa.com/rahrovanehazratekhadije1402
9.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🥀کلیپ بسیار زیبا و عجیب از خانمی که هیچ اعتقادی به اسلام نداشت! چه زیبا داره از معجزات حدیث کساءمیگه.! 🥀اگر پای این کلیپ چشماتون ترشدبنده رو هم دعا بفرمایید.یا جده سادات دست من و دامانت 🥀✨ 🥀یا فاطمه الزهرا دست من و دامانت ✨یا بنت رسول الله دست من و دامانت 🥀گشتی تو شهید از کین ما بین در و دیوار ✨گنجینه ی اسرارت مجروح شد از مسمار 🥀محسن ز جفا کشتند آن مردم بد کردار ✨از بهر علی بودی تا آن دم آخر یار https://eitaa.com/rahrovanehazratekhadije1402
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨سنگ روی سنگ بند می‌شود اگر معمار هر سنگ را جای خودش قرار دهد. https://eitaa.com/rahrovanehazratekhadije1402
از راهکارهای پیشگیری از طلاق https://eitaa.com/rahrovanhazratkhadejeh
⭕️پلیس فتا:اگر از حسابتان پول برداشت شد، در یک ساعت اول با شماره ۰۹۶۳۸۰ تماس حاصل فرمایید تا مبلغ برداشت شده، مسدود و به حسابتان برگردانده شود‌. کانال روابط عمومی فا. زنجان eitaa.com/ravabetomomizanjan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
داستان زندگی و شهادت از زبان همسر بزرگوارشان از دوران ڪودڪی همسرشان هست داستان باسفرنویسنده به قم و دیدار با همسر شهید شروع میشود و از قسمت سوم-چهارم خانم سلیمانی روای داستان میشوند کانال روابط عمومی فا. زنجان eitaa.com/ravabetomomizanjan
بسم الله الرحمن الرحیم _زهرا! با شنیدن صدای مادرم سرم را برمیگردانم اما حرفی نمیزنم صدای مادرم دوباره در گوشم تکرار میشود:زهرا مادر مگه با تو نیستم؟! سریع جواب میدهم:بله همه وسایلات رو برداشتی؟ دستانم را پشت سرم میگذارم و نفس عمیقی میکشم:بله...همه رو برداشتم صدای فاطمه گوشم را نشانه میگیرد این همه لباس برای یک ماه؟ سرم را برایش تکان میدهم و میگویم:اره آبجی... به سمتم می آید و لبخند دندان نمایی میزند:ضبط صوت چی؟برداشتی؟ آب دهانم را قورت میدهم و با خنده میگویم:اصلا به تو ربطی داره؟ صدای زنگ تلفن همراهم در گوشم میپیچد،آرام کیفم را رها میکنم و جواب میدهم:جانم فرحناز؟دارم میام... مادرم مرا در آغوش میگیرد و آرام کنار گوشم میگوید:مراقب خودت باش بوسه ای بر پیشانی اش میزنم و میگویم:چشم مامان گلم... فاطمه کنارم می آید ،محکم به شانه ام میزند و ارام میخندد،عاشق شیطنت هایش هستم... دلم برای خنده هایش ضعف رفت... دستش را محکم میگیرم و گونه اش را میبوسم...خیلی دوستش دارم نویسنده : بانو مینودری 🌹 🌹 🆔 کانال روابط عمومی فا. زنجان eitaa.com/ravabetomomizanjan