4_5960853649759404530.mp3
25.23M
🌹باز صبح جمعه ای دیگر و دعای ندبه...
🌹با صدای آسمانی و زیبای استاد فرهمند...
🌹التماس دعای فرج...
https://eitaa.com/rahrovanehvelayat
🔴چرا امام زمان ارواحنا فداه ظهور نمیکنند؟
♦️ ماجرای هارون مکی و تنور آتش
♦️مأمون رقّى نقل مى کند:روزى خدمت امام صادق علیه السلام بودم، سهل بن حسن خراسانى وارد شد، سلام کرده، نشست.
🔴آن گاه عرض کرد:
➖ یابن رسول الله، امامت حق شماست زیرا شما خانواده رأفت و رحمتید، از چه رو براى گرفتن حق قیام نمى کنید، در حالى که یکصد هزار تن از پیروانتان با شمشیرهاى بران حاضرند در کنار شما با دشمنان بجنگند!
♦️ امام عليه السلام فرمود:
– اى خراسانى !
بنشین تا حقیقت بر تو آشکار شود.
سپس دستور دادند، تنور را آتش کند. بلافاصله آتش تنور افروخته شد، به طورى که شعله هاى آن، قسمت بالاى تنور را سفید کرد.
♦️ به سهل فرمود:
– اى خراسانى !
برخیز و در میان این تنور بنشین !
خراسانى شروع به عذر خواهى کرد و گفت:
➖ یابن رسول الله !
مرا به آتش نسوزان و از این حقیر بگذر!
.♦️امام فرمود:
➖ ناراحت نباش ! تو را بخشیدم .
در همین هنگام ، هارون مکى ، در حالى که نعلین خود را به دست گرفته بود، با پاى برهنه وارد شد و سلام کرد.
♦️امام عليه السلام پاسخ سلام او را داد و فرمود:
🔸در تنور بنشین !
🔸هارون نعلینش را انداخت و بى درنگ داخل تنور شد!
امام با خراسانى شروع به صحبت کرد و از اوضاع بازار و خصوصیات خراسان چنان سخن مى گفت که گویا سال هاى دراز در آنجا بوده اند.
سپس از سهل خواستند تا ببیند وضع تنور چگونه است
سهل مى گوید، بر سر تنور که رسیدم، دیدم هارون در میان خرمن آتش دو زانو نشسته است.
➖ همین که مرا دید، از تنور بیرون آمد و به ما سلام کرد.
♦️ امام به سهل فرمود:
در خراسان چند نفر از اینان پیدا مى شود؟
عرض کرد:
– به خدا سوگند! یک نفر هم پیدا نمى شود.
آن جناب نیز فرمودند:
آرى ! به خدا سوگند! یک نفر هم پیدا نمى شود.
اگر پنج نفر همدست و همداستان این مرد یافت مى شد، ما قیام مى کردیم.
📚 بحار، ج ۴۷، ص ۱۲۳
اندکی تأمل 👇
🔴آیا ما اینگونه مطیع امام زمان خویش هستیم؟! آیا کسی ایمانش و معرفتش نسبت به امام زمانش قوی هست که بدون چون و چرا مثل هارون مکی قبول کند، آیا اینطور هستیم؟آیا با قلم و قدم و مال و جان خویش او را یاری میکنیم؟!
♦️اگر جوابمان مثبت است خوشا به سعادتمان واگر جواب منفی است پس بکوشیم که عقب مانده ایم
https://eitaa.com/rahrovanehvelayat
11.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞 #استوری؛ 29 روز تا عیدالله الاکبر غدیر خم ✔️
حضرت #امیرالمومنین علی بن ابی طالب علیه السلام فرمودند؛
در چهار جایگاه مرا دیده و خواهی شناخت، که یکی از آنها لحظۀ مرگ است...
📚 در بحارالانوار (علامۀ مجلسی)
...
🟡 اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج 🟡
https://eitaa.com/rahrovanehvelayat
#سلام امام زمانم
السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا مُحْیِیَ مَعَالِمِ الدِّینِ وَ أَهْلِهِ...✋
سلام بر تو و نَفَس مسیحایی تو
که روح زندگی را در کالبد مرده ی نشانه های دین خدا می دمد
تا قلب اهالی ایمان با تپشی عاشقانه زندگی حقیقی را از سر بگیرند.
#اللهــمعجـللـولیکالفــرج 🤲
https://eitaa.com/rahrovanehvelayat
مرگ...
تاحالا بهش فکر کردی؟
چقدر آمادگی داری!؟
اصلا امشب فکر کن تخت خواب یا تشکی که روش می خوابی
قبرته...
فرصتی که داشتی دیگه تموم شد...
برگه ها بالا...
آیا نمره قبولی میگیری!؟
https://eitaa.com/rahrovanehvelayat
بسم الله الرحـــــــــــــــــمن الرحیم
🔹️ علت اشک هنگام مرگ
❤امام صادق صلواتاللهعلیه:
🌱شخصی که قبل از مرگ اشک میریزد، این به هنگام دیدار رسول خدا صلىاللهعليهوآله است، که محبوبش را میبیند و خوشحال میشود؛ آیا نديدهايد كه شخص، هنگام دیدن آنچه دوست دارد و خوشحالش میکند، اشک شوق میریزد و میخندد؟🌸
📚كافي، ج۳، ص: ۱۳۳/ من لا يحضره الفقيه، ج۱، ص: ۱۳۵/معاني الأخبار، ص: ۲۳۶/ علل الشرائع، ج۱، ص: ۳۰۷
https://eitaa.com/rahrovanehvelayat
دو دقیقه وقت بزار بخونش بکارت میاد
✍ #نکته :
ای انسان !
🔹زمان مرگت پریشان نباش ؟😢؟
🔹و به جسم با ارزش خود 😢 اهتمامی نداشته باش !
👥 چرا که مسلمین
👈 کارهای لازم را انجام می دهند.
1- لباس هایت را از تنت در می آورند.
2- غسلت می دهند.
3- کفنت می کنند.
4- از خانه ات بیرونت می کنند.
5- و تو را به خانه ی جدیدت ( #قبر ) می برند.
6- خیلی ها برای تشییع جنازه ات کارهای خود را تعطیل کرده و حاضر می شوند.
7- از وسایل شخصی ات خلاصی انجام میگیرد.
🔹کلید هایت
🔹کتاب هایت
🔹کیف و کفش هایت
🔹لباسهایت
👈 و اگر خانواده ات توفیق یابند شاید آنها را صدقه کنند.
☝مطمئن باش ؛
👈مردم
👈 و #دنیا بر تو حسرتی نمی خورند.
👈تجارت و اقتصاد استمرار می یابد.
👈شغل و وظیفه تو ، به دیگری واگذار می گردد.
👈اموال و دارایی هایت تقسیم می شود
و ورثه آنها را تصاحب می کنند.
☝درحالی که تو
📛از ریز ریز 📛
حساب گرفته می شوی !
اولین چیزی که از تو ساقط میشود اسمت است ..
لذا وقتی که می میری می گویند جناره ..؟
تو را به نامت، صدا نمی زنند .!
وقتی می خواهند بر تو #نماز بخوانند، می گویند: جنازه کجاست ..؟
تو را به نامت، صدا نمی زنند .!
و زمانی که می خواهند تو را دفن نمایند٬ میگویند: میت را نزدیک کنید، تو را به اسم صدا نمی زنند ..!
پس مواظب باش؛ نسب و قبیله و پست و مقامت، تو را نفریبد .. چقدر این دنیا بی ارزش است و آنچه در پیش رو داریم چقدر عظیم ، می باشد..
سطرهایی از طلا ..💐💐
👈 بعد از وفاتت، سه نوع اندوه بر تو خواهد بود؟؟
1- کسانی که شناخت سطحی از تو دارند میگویند: بیچاره..‼
2- دوستانت؛ چند ساعت و یا نهایتا چند روز برایت اندوهگین می شوند و سپس به شو خی و خنده های خود می پردازند.‼
3- عمیق ترین اندوه و غم داخل خانه خواهد بود‼ خانواده ات یک هفته، دوهفته، یک ماه، دوماه و یا نهایتا یک سال غمگین می شوند📆؟؟
☝و سپس تو را در بایگانی خاطرات قرار می دهند‼
⭕و این چنین⭕
👈 داستان تو در بین مردم تمام می شود.
☝👈وداستان حقیقی تو شروع می شود؟؟؟؟؟
😢 #آخرت 😢
👈 از تو زائل شد؟؟؟
1- جمال
2- مال
3- سلامتی
4- فرزندان
5- از خانه و کاشانه ات جدا شدی
6- و همسرت نیز ؟؟؟
👈 زندگی واقعی شروع شد👉
❓و سؤال أین است :
❓برای #قبر و آخرتت چه آماده نموده ای؟؟؟؟؟؟؟؟؟
❓ این حقیقتی است که جای تأمل دارد؟؟؟؟؟؟؟؟؟
☝حریص باش بر ؟؟
1- فرائض
2- نوافل
3- صدقه پنهانی
4- عمل صالح
5- نماز تهجد
✅شاید نجات یابی✅
⭕اگر به وسیله ی این رساله برای یادآوری مردم همکاری نمودی، إن شاء الله
⭕ اثر این یادآوری را روز #قیامت ، در میزان حسنات خود خواهی یافت.
👈 (وذكّر فإن الذكرى تنفعُ المؤمنين) 👉
و (پیوسته) پند (وتذکر) بده، زیرا که بی گمان پند (وتذکر) مؤمنان را سود می بخشد.
☝چرا میت اگر به عقب برگشت داده شود
“صدقه”
را ، اختیار می کند؟؟
⛅چنانچه الله می فرماید⛅
👈 رب لولا أخرتني إلى أجل قريب
‼فأصدق‼
پروردگارا ! اى كاش ( #مرگ ) مرا مدت كمى با تأخير مى انداختى، تا (در راه تو) صدقه بدهم
☝ علماء فرمودند:
صدقه را ذكر ننمود ، مگر به خاطر اثرات عظيم صدقه كه بعد از موتش مشاهده مى نمايد‼
👈 پس زیاد صدقه دهید.
👈 چرا که مؤمن روز محشر زیر سایه ی صدقه ی خود خواهد.
https://eitaa.com/rahrovanehvelayat
جوان خداترس و آیات عذاب الهی
امام صادق(ع)، فرمود: روزی سلمان در بازار آهنگران عبور میكرد، دید جوانی فریاد میكشد و جمعیت بسیاری دور او را گرفتهاند و آن جوان به روی زمین افتاده و بیهوش شده است. مردم تا سلمان را دیدند نزد او آمدند و گفتند: گویا به این جوان، بیهوشی یا دیوانگی روی آورده است. به بالین او بیایید و از خدا بخواهید، تا وی نجات یابد.
وقتی جوان، احساس كرد كه سلمان در كنارش است، آرامش یافت و چشم خود را گشود و عرض كرد: من نه دیوانهام و نه حالت بیهوشی به من رخ داده است، بلكه در این بازار عبور میكردم، وقتی دیدم آهنها را روی سندانها گذاشته و میكوبند، به یاد این آیه قرآن افتادم.
... فَالَّذِینَ كَفَرُوا قُطِّعَتْ لَهُمْ ثِیابٌ مِنْ نارٍ یُصَبُّ مِنْ فَوْقِ رُؤُسِهِمُ الْحَمِیمُ * یُصْهَرُ بِهِ ما فِی بُطُونِهِمْ وَ الْجُلُودُ * وَ لَهُمْ مَقامِعُ مِنْ حَدِیدٍ؛[1] برای كافران، لباسهایی از آتش بریده شود و آب سوزان بر سرهای آنها ریخته گردد، كه شدت گرمی آن، اندرون و پوستشان را بسوزاند و برای آنها گرزهایی از آتش قرار داده شود.
یاد این آیه مرا به این وضع درآورده است. محبت آن جوان با ایمان، در قلب سلمان راه یافت. او را به دوستی خود انتخاب كرد و همواره سلمان با او رفاقت داشت، تا وقتی كه به وی خبر دادند دوستت در بستر مرگ قرار گرفته است. سلمان به بالین او آمد و گفت: ای فرشته مرگ (عزراییل) با برادر من مهربانی كن. صدایی شنیده شد كه گفت: ای سلمان، من نسبت به هر شخص با ایمان، رفیق و مهربانم[2].
______
📚[1] . سوره حج، آیه 20ـ 23.
[2] . امالی شیخ مفید، ترجمه حسین استاد ولی، ص 149ـ 150.
#حکایت_اخلاقی #جوان #خدا_ترسی
https://eitaa.com/rahrovanehvelayat
✨﷽✨
#تلنگر
✍🏻شخصی به پسرش وصیت کرد که پس از مرگم جوراب کهنه ای به پایم بپوشانید،میخواهم در قبر در پایم باشد
✍🏻وقتی که پدرش فوت کرد و جسدش را روی تخته شست و شوی گذاشتند تا غسل بدهند، پسر وصیت پدر خود را به عالم اظهار کرد، ولی عالم ممانعت کرد و گفت: طبق اساس دین ما ، هیچ میت را به جز کفن چیزی دیگری پوشانیده نمی شود!
✍🏻ولی پسر بسیار اصرار ورزید تا وصیت پدرش را بجای آورند، سر انجام تمام علمای شهر یکجا شدند و روی این موضوع مشورت کردند، که سر انجام به مناقشه انجامید
✍🏻در این مجلس بحث ادامه داشت که ناگهان شخصی وارد مجلس شد و نامه پدر را به دست پسر داد، پسر نامه را باز کرد، معلوم شد که نامه (وصیت نامه) پدرش است و به صدای بلند خواند:
پسرم! میبینی با وجود این همه ثروت و دارایی و باغ و ماشین واین همه امکانات وکارخانه حتی اجازه نیست یک جوراب کهنه را با خود ببرم
✍🏻یک روز مرگ به سراغ تو نیز خواهد آمد، هوشیار باش، به توهم اجازه یک کفن بیشتر نخواهند داد. پس کوشش کن از دارایی که برایت گذاشته ام استفاده کنی و در راه نیک و خیر به مصرف برسانی و دست افتاده گان را بگیری، زیرا یگانه چیزی که با خود به قبر خواهی برد همان اعمالت است
https://eitaa.com/rahrovanehvelayat
✨﷽✨
🔴شب اول قبر آیتالله حائری و عنایت امام رضا علیه السلام
✍بعد از مرگ آیت الله حائری شبی اورا در خواب دیدم. کنجکاو شدم که بدانم در آن طرف مرز زندگی دنیایی چه خبر است؟! پرسیدم: آقای حائری، اوضاعتان چطور است؟ آقای حائری که راضی و خوشحال به نظر میآمد، شروع کرد به تعریف کردن: وقتی از خیلی مراحل گذشتیم،همین که بدن مرا در درون قبر گذاشتند، روحم به آهستگی و سبکی از بدنم خارج شد و از آن فاصله گرفت. درست مثل اینکه لباسی را از تنت درآوری. کم کم دیگر بدن خودم را از بیرون و به طور کامل میدیدم. خودم هم مات و مبهوت شده بودم، این بود که رفتم و یک گوشهای نشستم و زانوی غم و تنهایی در بغل گرفتم. ناگهان متوجه شدم که از پایین پاهایم، صداهایی میآید. صداهایی رعبآور وحشتناک! به زیر پاهایم نگاهی انداختم. از مردمی که مرا تشیع و تدفین کرده بودند خبری نبود!
بیابانی بود برهوت با افقی بیانتها و فضایی سرد و سنگین و دو نفر داشتند از دور دست به من نزدیک میشدند. تمام وجودشان از آتش بود. آتشی که زبانه میکشید و مانع از آن میشد که بتوانم چشمانشان را تشخیص دهم. انگار داشتند با هم حرف میزدند و مرا به یکدیگر نشان میدادند. ترس تمام وجودم را فرا گرفت و بدنم شروع کرد به لرزیدن. خواستم فریاد بزنم ولی صدایم در نمیآمد. تنها دهانم باز و بسته میشد و داشت نفسم بند میآمد. بدجوری احساس بیکسی غربت کردم: خدایا به فریادم برس! خدایا نجاتم بده، در اینجا جز تو کسی را ندارم….همین که این افکار را از ذهنم گذرانیدم متوجه صدایی از پشت سرم شدم. صدایی دلنواز، آرامش بخش و روح افزا و زیباتر از هر موسیقی دلنشین! سرم را که بالا کردم و به پشت سرم نگریستم، نوری را دیدم که از آن بالا بالاهای دور دست به سوی من میآمد.
هر چقدر آن نور به من نزدیکتر میشد آن دو نفر آتشین عقبتر و عقبتر میرفتند تا اینکه بالاخره ناپدید گشتند. نفس راحتی کشیدم و نگاه دیگری به بالای سرم انداختم. آقایی را دیدم از جنس نور. ابهت و عظمت آقا مرا گرفته بود و نمیتوانستم حرفی بزنم و تشکری کنم، اما خود آقا که گل لبخند بر لبان زیبایش شکوفا بود سر حرف را باز کرد و پرسید: آقای حائری! ترسیدی؟من هم به حرف آمدم که: بله آقا ترسیدم، اگر یک لحظه دیرتر تشریف آورده بودید حتماً زهره ترک میشدم و خدا میداند چه بلایی بر سر من میآوردند.
راستی، نفرمودید که شما چه کسی هستید. وآقا که لبخند بر لب داشت و با نگاهی سرشار از عطوفت، مهربانی و قدرشناسی به من مینگریستند فرمودند: من علی بن موسی الرّضا(علیه السلام) هستم. آقای حائری! شما 38 مرتبه به زیارت من آمدید من هم 38 مرتبه به بازدیدت خواهم آمد، این اولین مرتبهاش بود 37 بار دیگر هم خواهم آمد..
📚ناقل آیتالله العظمی سیدشهابالدین مرعشی نجفی(ره)
https://eitaa.com/rahrovanehvelayat
8.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✍ من هنوز نمرده ام❗️
🎙 استاد عالی
https://eitaa.com/rahrovanehvelayat