سلام...🙋♂
آغاز هفته تون
به دور از دلتنگی...
الهی که در این اول هفته
قشنگترین لحظه ها
در انتظارتون باشه...
الهے که هرگز لبخند
از رو لباتون نیفته...
الهے که خوشبختی
مثل سایہ همراهتون باشہ...
الهے که بهترین خبرها
رو در این هفته بشنوید...
🌻🎍🌻🎍🌻🎍
هدایت شده از کاروان کوی عشق 1401جهرم
بسمه تعالی
آقای امینی خواه
«گریز از رجیم
جلسه چهارم»
👇👇👇👇👇👇
هرکس خاک زمین را بخورد مانند این است که بخشی از بدن حضرت آدم را خورده مگر خاک کربلا که شفا در آن است چون بخشی از بهشت است و ازاین زمین نیست.
شیاطین از نور متنفرند.
مثل آن شیطانی که برهنه از خانه بیرون می دود و بین دسته های سینه زنی حرکتهای بقیه دارد. و میگوید ما حسین را نمیخواهیم این از نطفه نشآت میگیرد گاهی صیغه طلاق درست جاری نمیشود.
دو نفر عادل که باید شهادت بدهند برای صیغه طلاق که در طُهر مواقعه نباید باشد و در صورتی که زن اعتراف نکند صیغه طلاق جاری نمی شود و او زن آن مرد باقی می ماند و نباید با کسی دیگر ازدواج کند و این باعث دخالت شیطان در تشکیل نطفه فرزندان بعدی او می شود.
اینطور آدمها حیوان صفت میشوند و در حالیکه برای امام حسین کسی پول که نمی گیرد هیچ پول هم می هد.
اینها خیال می کنند برای امام حسین مردم فقط نذری می گیرند و شکن برایشان مهم است.
شیطان همه تمرکزش را روی کربلا و شهدای کربلا گذاشته کسی این سمت نیاید.
عارفی منبر رفته بود و در فاصله دو روستا شبانه به روستای دیگری رفت در حالی که برف شدیدی میبارید.
در راه حس کرد کسی اورا به اسم کوچکش صدا میزند.
جواب داد او گفت سوالی دارم این که میگویند روز عاشورا اسب بر بدن امام حسین تاختند اما در زمان متوکل گاوهایی را به ساختمان قبر امام حسین بستند تا خراب کنند هرچه کردند گاوها حرکت نکردند در حالیکه اسب باهوشتر از اسب است این دو با هم سازگار نیست.
احساس کردم جواب از درونم می تابدگفتم برای بود که در روز عاشورا امام حسین درحال تقرب جستن به خدا بود هرچه داشت داد و به همین جهت امکانات مظلومیتش فراهم شد اما در زمان متوکل تقرب امام به خدا حاصل شده بود و ثمرات خون امام حسین نیاید از بین برود.
«اذا عَشِقتُه قتلته و اذا قتلته فعلیّ دیته و من علیّ دیته فانا دیته»
شیطان میداند که اگر کسی به سمت کربلا بیابد و مغناطیس کربلا او را بگیرد می رود و شهید می شود امام حسین دروازه نجات امت اسلام است.
در ماه رمضان و شب جمعه چون نورانیت خاصی وجود دارد خصوصا برای کسی که کربلا باشد.
اگر میخواهی انبیا و خدا در فوق عرش زیارت کنی شب جمعه برو کربلا.
یکی از رزمندگان می گوید شب جمعه در کربلا بودم دیدم آقایی با لباس رزم جلوی در ایستاده و اجازه نمیدهد کسی وارد شود گفتم شما کی هستید؟ گفت من حبیب ابن مظاهر هستم . گفتم آرزویی دارید؟ گفت من اینجا در بهشت در کنار امام حسین هستم اما به مجالس روضه شما غبطه می خورم.
گفتم چرا مرا به حرم راه نمیدهی؟ گفت شب جمعه حرم را برای زیارت مادرش قرق می کنیم. مادرش می گوید پسرم «قتلوک و من الماء منعوک»
در مگر آب مهریه مادرش نبود.
«و سیعلم الذین ظلموا بای منقلب ینقلبون»
هدایت شده از هاشمی راد
بچه تر که بودم
وقتی مسجد محله مان میرفتم
بین نماز ظهر و عصر
پیرمردی با اخلاص فقط یک روایت میخواند و من در همان حال و هوای دانش آموزی حس میکردم
این پیرمرد و روایت هایش فقط برای جانِ من نازل شده !
و تا دفعه بعد که دوباره توفیقی باشد و به مسجد بیایم
واقعا تلاش میکردم به آن روایتِ خوانده شده عمل کنم ،
حالا که بزرگتر شدم و آن پیرمردِ با اخلاص کمی شکسته تر شده
توفیقی شد که بعد از مدتها به همان مسجد رفتم و همسر آن پیرمردِ روایت خوان را دیدم و به حاج خانومش گفتم:
سلام مرا به حاج آقا برسانید ،
یادش بخیر آن روزها که من دانش آموز بودم روایت خواندن های حاج آقا برایم حُکمِ نزولِ وحی را داشت ، او که روایت میخواند من گمان میکردم خدا فقط دارد
این روایت را به گوشِ من میرساند !
یادش بخیر حاج خانوم .
گفت :
دیگه همه چی تموم شد !
حاج آقا
سنش رفته بالا و دیگه جایی نمیتونه بره
فشار داره ، سرگیجه داره و....
و چند بار تکرار کرد:
دیگه همه چی تموم شد !
این جملهی کوتاه
مثل یک صدای بهشتی مرا تکان داد!
《همه چی تمام شد》
این صدا و این نوا را دیر یا زود ما هم تکرار خواهیم کرد
چون ما هم در مسیر تمام شدنیم !
آن وقت فقط اثرِاعمال و نیاتِ ماست که میماند!
رفیق؛
همه در مسیرِ تمام شدنیم❗️
🍥کل من علیها فان و یبقی وجه ربک ذی الجلال و الاکرام
#دلنوشته۴۳
#عمر
https://eitaa.com/hashemirad
هدایت شده از ضرب المثل
🌓
#داستانک
اسکندر مقدونی در ۳۳ سالگی درگذشت...
روزی که او اين جهان را ترک میکرد،
میخواست يک روز ديگر هم زنده بماند، فقط يک روز ديگر تا بتواند مادرش را ببيند آن ۲۴ ساعت فاصلهای بود که بايد طی میکرد تا به پايتختش برسد.
اسکندر از راه هند به يونان برمیگشت و به مادرش قول داده بود وقتی که تمام دنيا را به تصرف خود درآورد باز خواهد گشت و تمام دنيا را يکپارچه به او هديه خواهد کرد.
بنابراين اسکندر از پزشکانش خواست تا ۲۴ ساعت مهلت برای او فراهم کنند و مرگش را به تعويق اندازند.
پزشکان پاسخ دادند که کاری از دستشان بر نمیآيد و گفتند که او بيش از چند دقيقه قادر به ادامه زندگی نخواهد بود!
اسکندر گفت: "من حاضرم نيمی از تمام پادشاهی خود را، يعنی نيمی از دنيا را در ازای فقط ۲۴ ساعت بدهم."
آنها گفتند: "اگر همه دنيا را هم که از آن شماست بدهيد ما نميتوانيم کاری برای نجاتتان صورت بدهيم امری غير ممکن است."
آن لحظه بود که اسکندر بيهوده بودن تمامی کوششهايش را عميقا درک کرد با تمام داراييش که کل دنيا بود نتوانست حتی ۲۴ ساعت را بخرد.
سی و سه سال از عمرش را به هدر داده بود برای تصاحب چيزی که با آن حتی قادر به خريدن ۲۴ ساعت هم نبود.
از قناعت هیچکس بیجان نشد
از حریصی هیچکس سلطان نشد
دنیا طلبیدیم به مقصد نرسیدیم
آیا چه شود آخرت نا طلب ما
@zarboolmasall